نویسنده: عبدالحمید زاهدی
جوامع مختلف دارای ارزشهای مختلف هستند؛ وجه تمایز جوامع از یکدیگر، همین ارزشها و نگرشها است. ارزشهای کشور ما نیز، آمیختهای از ارزشهای سنتی-افغانی و ارزشهای دینی و مذهبی(اسلامی) است. از سوی دیگر، تحول و تغییر، لازمهی زندگی است و به همان صورت که انسانها با گذشت زمان تغییر میکنند، روابط اجتماعی هم تحت تأثیر شرایط گوناگون، بهطور دایم دستخوش تغییر و تحول میشود. تفاوت تمام تحولات و تغییرات در میان جوامع، تنها در سرعتشان است.
مارکس، معتقد است که همهی تغییرات و تحولات فرهنگی، حقوقی و سیاسی؛ بر تحول اقتصادی، استوار است؛ ولی دورکیم، با استعانت از مفهوم بیهنجاری معتقد است، با گذر جوامع از سنتی به صنعتی، وجدان جمعی؛ یعنی اعتقادات، ارزشها و عقاید مشترک مردم، ضعیف میشود و اختلال و نابسامانی در ارزشها، به وجود میآید.
حالا سوال اینجاست که دانش چگونه متحول کنندهی ارزشها است؟ برای پاسخ به این سوال، میتوان گفت که دانش امروز، تلفیقی از دانش و تکنالوژی است و تکنالوژی، سبب ارتباطات فرامرزی است و ارزشها و سنتهای مللهای مختلف، بدون انتقال فزیکی شخص، با تمسک به تکنالوژی میتواند در دسترس قرار گیرد.
از طرف دیگر، دانش سبب تحول فکری میشود و اهل خرد، به دنبال ارزشهایی هستند که برایشان مفید باشد و انتخابشان، بیشتر بر مبنای منافع است، نه حفظ سنتهای کهن که نتواند از آن، تمتع خاصی داشته باشد.
فرهنگ، ارزش است؛ ولی همواره در حال تحول و تغییر. چرا تحول و تغییر؟ به این جهت که اختلاف بین نسلها، اقتضای این را دارد که هر نسل برای خود، ارزشهایی تعریف کنند و در پرتو آن، زیست و زندگی داشته باشد و تغییر در ارزشها، به معنای توهین به ارزشهای یک نسل قبل نیست؛ زیرا هر انسان در عصر خود، زندگی میکند و مجبور نیست که حتما به روشهای آبا و اجداد یک و یا چند نسل قبل، زندگی کنند. پس، انسانها موجودات معقول هستند و عقلانیتشان ایجاب میکند که برای خود ارزشهایی را بپسندد که متناسب با شرایط و عصرشان باشد.
بنابراین، لازم نیست که نسل جوان، حتما سنتهای گذشته را با زندگی خود وفق دهد و همچنان ضرور نیست که به سنتهای گذشته توهین کنند و همهچیز را، متناسب با خرد خود قضاوت کنند. ارزشهای حاکم در هر جامعهای، بخش لاینفک از زندگیشان است و در پرتو آن، ملتها زندگی میکنند.
طبیعی است که دگرگونی در فرهنگ و ارزشها، تضاد بین سنت و مدرنیته را ایجاد میکند؛ ولی لازم نیست که جوانان به جنگ ارزشهای سنتی، بشتابد. طبیعی است که اگر چنین کنیم، از جامعه طرد شده و منفور آن جامعه قرار میگیریم و نسل قبل هم، نباید توقع این را داشته باشد که نسلهای بعد، با ارزشها و سنتهای آنها زندگی نمایند. هر نسلی در عصر خود، برای خود و با ارزشهای خود زندگی میکند.
سرعت این تحولات و تغییرات به چهچیزی بستگی دارد؟ لازمهی هر تغییر و تحول در زندگی، بر میگردد به دانش و ابزارهای مدرن یک جامعه؛ هر چند که یک جامعه، جامعهی تحصیلکرده باشد و ابزارهای عصری که همانا تکنالوژی باشد در اختیار داشته باشد، به همان اندازه سرعت تحولات و تغییرات در آن جامعه، قابل ملاحظه است
آیا غرق شدن در مدرنیته و هویت مدرن، سبب انقطاع فرهنگی و شکاف نسلی فرهنگی میشود؟ یا اینکه آیا لزوما تجربهی زندگی مدرن، سبب فراموشی سنتها میشود؟ زندگی جریان است، در طول زمانی که سنت و مدرنیته بر آن، عارض گشته و بر اساس مقتضیات زمانی و مکانی، آن را بازتعریف و لوازم متفاوت بر آن، ترسیم مینمایید. باید گفت که بسیاری از سنتها، وابسته به مقتضیات زمان و مکاناند و البته قابل تغییر. این تناسب که محاسن مدرنیته به حساب میآید، نباید به شکاف فرهنگی میان نسلها تعبیر شود.
قرار نیست که همهچیز ثابت بماند و زندگی تکرار سنتهای گذشتگان باشد؛ زندگی جریان است و با گوناگونی شرایط، قابلیت تعبیر و تفسیر را به خود میگیرد. اگر نسلی که در حال حاضر زندگی میکند، همواره خود را محصور به گذشته و یا محدود به سنتها ببیند؛ آنگاه شکاف نسلی رخ بر میکشد که این امر، خلاف واقع است.
چارچوبها و آداب و رسوم قابل تغییر، افزایش، کاهش و در مواردی حذف و یا ترمیم استند و اینگونه نیست که آنها ازلی باشند و همواره صادق. هیچکسی نمیتواند کاروان بشریت را به سمت پیشرفت و رسیدن به فضاهای بیکران و افقهای تازه متوقف سازد. باید دانست که زندگی و فرهنگ اموری در جریان و گشوده به افقهای آیندهاند که اگرچه از سنتها بهره میبرند؛ اما در سنتها نمیمانند.