
شماری از مردم، زمانی که از قانونگریزی باشندگان افغانستان به ستوه میآیند، لقب جنگل را به آن میدهند؛ اما انارشیزم اجتماعی افغانستان را نمیشود به روال زندگی در هیچ جنگلی همسان دانست.
چهارشنبهی هفتهی پیش بود؛ زمانی که از کوتهی سنگی سوار موتری به مقصد چهار راه هنگرها روان شدم. موتر را به اندازهای پر کردند که دیگر جایی برای نفس کشیدن نبود و زمانی که پسر کمکدست راننده از ما کرایه را خواست، شماری دادند و شماری هم به اثر تنگی جای نتوانستند دست شان را به جیب پشتی شلوار شان برده و کرایه را در بیاورند.
زمانی که به چهارراهی کارتهی مأمورین نزدیک شدیم، راننده با اشاره به مردی که در صندلی پیش روی موتر، نزدیک پنجره نشسته بود، با تُن مسخرهای گفت که پایین بیا و برو پشت سر بنشین و با اشاره به ترافیک گفت: « اگه نی اینالی این سگا جریمه میکنه.»
موتر در نزدیکی چهار راه، در گوشهای ایستاد و این مرد بی آن که نشانهای از اعتراض در او دیده شود، از صندلی پیش روی پیاده شده و خودش را در صندلی پشتی میان انبوهی از سرنشینان جا کرد.
از بیرون این گونه به نظر میرسد که ریاست ترافیک، مقررهی منع نشستن دو نفر را در صندلی پیش روی جدی گرفته و برای رانندگانی که در صندلی پیش روی موتر، دو نفر را جا میکنند، جریمهی نقدی تعیین کرده است.
این به این دلیل است که دست راننده باز بوده و فضای کافی برای رانندگی درست و مطمئن داشته باشد تا در وضعیت اضطراری، راننده بتواند موتر را درست کنترل کند و باعث بروز حادثهی ترافیکی نشود.
این مرد بدون این که خمی به ابرو بیاورد، به قانونگریزی راننده کمک کرده و او را بیشتر به این کار تشویق کرد تا او پیوسته به سود در لحظهاش رسیده و هیچگاه به این فکر نیفتد که اشتباهی را مرتکب شده است.
باشندگان افغانستان خود شان به همدیگر یاری میکنند تا قانون جای تطبیق پیدا نکند؛ حتا اگر به سود شان باشد.
در افغانستان بیشتر مردم در لحظه زندگی میکنند؛ در لحظهای که ممکن لحظهای دیگر نباشد. همه به دنبال سود زودگذر استند تا رسیدن به حالتی که پشتیبان سود پایدار برای این مردم باشد.
دوام قانونگریزی دستآوردی جز دوام قانونگریزی ندارد.
وضعیت زندگی امروزی در افغانستان به اندازهی زیادی در برآیند همین قانون گریزی شکل گرفته است.
پدیدهی قانونگریزی در همهی جامعهها کموبیش انسانها را آزار میدهد؛ اما این بحث در افغانستان از آن جا نگرانکننده است و اهمیت پیدا میکند که خود باشندگان در این روند، کنار حکومت قرار نگرفته و به دوام آن کمک میکنند. این در حالی است که در جامعههای دیگر، زمانی که دولت اندکی از قانون پا فراتر مینهد؛ شهروندان به مثابهی اهرم فشار در برابر حکومت عمل کرده و نمیگذارند، قانونگریزی در کشور نهادینه شود؛ اما در افغانستان مسأله وارونه است؛ مردم به دلیل زندگی در محیطی که قانونگریزی در آن یک اصل پذیرفته شده است و زندگی در جنگ؛ مردمان قانونگریزی بار آمده اند که تا حرف از قانون شود، میگویند کدام قانون؟
این گونه تربیهی اجتماعی؛ جامعه را در درازمدت به نابودی کشانده و امیدی برای پیشرفت نمیگذارد. بدون جدی گرفتن قانون و تطبیق آن، هیچ جامعهای نمیتواند به توسعهی پایدار دست پیدا کند.
ویژگی مهم شهروندان آگاه و مسؤول (شهروند امروزی) این است که نه تنها خود از قانون فرار نکرده که به دیگران نیز اجازهی آن را نمیدهد و دولت را ناچار به این میکند تا زمینههای قانونگریزی را از میان ببرد. نه این که خود برای رسیدن به سود آنی از تطبیق قانون فرار کنند.
تا زمانی که باشندگان افغانستان خود به قانون ارزش نگذاشته و قانونپذیری را به عنوان یک ارزش مهم زندگی امروزی نپذیرند، ما هیچ گاهی به حاکمیت قانون دست نخواهیم یافت. نبود حاکمیت قانون در افغانستان باعث شده است که این کشور، هیچ گاهی به ثبات اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نرسد.
کشوری که به ثبات نرسد، هیچگاه نمیتواند به مسیر انکشاف وارد شود. این بر باشندگان افغانستان است تا از جایگاه باشندهی معمولی، به شهروندان مسؤول، تغییر جایگاه داده و در راستای بهسازی کشور نه تنها که خود از قانون فرمان ببرند که دیگران را نیز به تطبیق قانون تشویق کرده و همواره به عنوان پاسبانان قانون، نقش نظارتکننده بر دولت را داشته باشند.