بار هستی یا بار زندگی

تقی حسینی
بار هستی یا بار زندگی

به نظر می‌رسد ما انسان‌ها آفریدگانی در جستجوی معنا استیم؛ با این بداقبالی که در جهان تهی از معنا افکنده شده‌ایم. یکی از مهمترین وظایف‌مان ابداع معنایی است که تکیه‌گاه محکمی برای زندگی باشد یا این که تصور کنیم معنا جایی منتظر ما است؛ جستجوی مداوم ما برای نظام محکم معنایی، اغلب‌مان را دچار بحران معنا کرده است. جهان و مسیر تحول آن ، به گفته‌ی هایدیگر، بشریت را در فراموشی هستی فرو برده است. در عصر جدید، هرکس تنها به زندگی و بقای خود فکر می‌کند و انگیزه‌ی فردی، شالوده‌ی همه کارها و فعالیت‌ها شده است. انسانی که خود را در گذشته ارباب و مالک طبیعت شناخته بود، با اندیشه‌ی یک‌سونگرانه و خودمدارانه‌ی خویش، به واقع در دامی گرفتار آمده که راه گریز به هیچ کجا را ندارد.

پرتاب شدن انسان به این کره‌ی خاکی یا منظومه‌ی ساخته شده از ستارگان، سیاره‌ها و خورشید و ماه به چه منظور بوده؛ به راستی انسان در پی چه چیزی به دنیایی قدم نهاده که خواست او نبوده. در این میان نوع مواجهه‌ی آدمیان به این جهان را می‌توان در دو نوع برخورد ارزیابی کرد؛ اول انسان‌هایی استند که بار زندگی را بر دوش می‌کشند، غم نان و غم نان و غم نان؛ تمامی افکار این آدم‌ها با محوریت روزمره‌گی می‌گذرد؛ کار چه شود، کرایه خانه، پول آب و برق و تلفون و خرج مهمانی و دعوتی و دعوتی رفتن را از کجا به دست بیاوریم. امشب را چگونه بگذرانیم و فردا و فرداهای دیگر چه خواهد شد؛ اما گروه دوم آن  عده‌ای استند که باوجود مواجهه با این مسائل به دنبال این موضوع استند که اساسا ما برای چی به این دنیا  آمده‌ایم؟ چگونه می‌توانیم در دنیایی زیست کنیم که با آن موافق نیستیم؟ چگونه می‌توانیم با انسان‌هایی زیست کنیم که نه رنج‌های‌شان و نه شادی‌های‌شان را از آن خود نمی‌دانیم؟ راستی هدف ما از زندگی چیست؟ این افراد که بار هستی را بر دوش می‌کشند همان باری که میلان کوندارا از آن امکاناتی تعبیر کرد که برای هر انسان احتمال اتفاق افتادن آن است و به آن توجه نمی‌کند، عرصه‌ای که این احتمال وجود دارد که کار‌های بسیار اتفاق بیفتد و بشر از آن غفلت می‌کند. بار هستی را کسانی بردوش می‌کشند که دنبال جواب این مسأله استند که وظیفه‌ی انسان در این جهان چیست و برای چه منظوری به این وادی گام نهاده است. این دو نوع نگاه متفاوت به هستی و زندگی مشخصا پیامدهای متفاوتی را نیز به بار آورده است. اولی خود را محصور و مقرون و اسیر دست طبیعت می‌داند و می گوید این هستی رمزآلود به حدی پیچیده است که ما را توان شناخت آن نیست و باید گردن نهاد بر سلطه‌ی این طبیعت بی‌رحم؛ اما نگاه دوم، نگاهی پرسش‌گر و جستجوکننده‌ی همان مسأله‌ی محوری ا ست که علم را می آغازد؛ نگاه مسأله‌محور این عده را به سوی تولید ابزار رهنمود می‌کند.

این تولید ابزار طبیعت را مسخر بشر می‌گرداند و بیشتر و بیشتر به او توان می‌دهد تا پیرامون خود را  بشناسد و بفهمد و به پیش برود. کس یا کسانی که بار هستی را بر دوش می‌کشند دنیا را با تمام موجودات آن می پذیرند و برای بشریت تلاش می‌کنند. شناخت این که برای چی به این سرزمین پا نهاده‌اند، آنان را بیشتر مشتاق این خواهد کرد که تحقیق پیشه کنند و دست به کاری بزنند تا شاید توانستند رمز ورود را پیدا کنند و نه این که پشت بارها بارها خطا وارد کردن رمز عبور، ایستاده بمانند و بر گذر زمان افسوس بخورند.