چرا در مواجهه با دنیای مدرن دچار پارادوکس قضاوتی می‌شویم؟  

صبح کابل
چرا در مواجهه با دنیای مدرن دچار  پارادوکس قضاوتی می‌شویم؟  

 نویسنده: عزیز جعفری

در حالی که اروپایی‌ها و کشورهای مدرن صاحب همه‌ی امکانات‌اند؛ امنیت دارند، کار دارند، رفاه دارند، زندگی‌شان روی غلتک پیشرفت می‌چرخد؛ اما شب و روز از طریق رسانه‌های دیداری- شنیداری و نوشتاری، از دولت و وضعیت زندگی خود انتقاد می‌کنند. آن‌ها در راستای بهبود آن تلاش و فکر می‌کنند که وضعیت زندگی‌شان بهتر شود. هر موضوع را تبدیل به یک بحث اجتماعی می‌کنند و درنهایت نظر برتر را که از زیر تیغ انتقادها، زنده برآمده باشد به‌عنوان یک‌ راه‌حل در حوزه عمل به اجرا درمی‌آورند.
در مورد هر موضوع به‌طور آزاد و بدون سانسور سخن می‌گویند. حتا برخی موضوعات که در  جهان سوم و دنیای اسلام از ناهنجاری‌های اجتماعی و فرهنگی به نظر می‌رسد اما در مدارس و حتا در رسانه‌ها روی آن معلومات می‌دهند. این روش باز فرهنگی باعث پیشرفت و توسعه فکری این جامعه شده است. رسیدن به این مرحله از زندگی، نتیجه سال‌ها و قرن‌ها اصلاح‌گری اندیشه در حوزه دین، سیاست، جامعه، تاریخ، طبیعت و بخش‌های دیگر زندگی عمومی و خصوصی این جامعه باز، بوده است.
تغییر و اصلاح اصل پذیرفته شده در فرهنگ غربی است، مخالفت علیه روند تغییرات جهانی، خودکشی سیاسی و فرهنگی پنداشته می‌شود. آمادگی و همراهی با تغییرات جهانی، حرکت در جهت منافع عمومی تعریف می‌شود.
اما سوال در این است که ما چرا از این تجربه پخته و امتحان شده استفاده نمی‌کنیم؟ چرا جهان اسلام و کشورهایی مانند افغانستان که در بن‌بست عقب‌مانی گیر کرده‌اند، از الگوهای پیشرفته غربی و دنیای مدرن بهره نمی‌گیرند؟
مفاهیمی چون ملت‌سازی، دولت‌سازی، حقوق شهروندی، عدم تبعیض، آزادی عقیده و بیان و برابری زن و مرد از بنیادی‌ترین گزاره‌هایی هستند که زیرساخت یک جامعه سالم را شکل می‌دهند.
جا دارد که رسانه‌ها و نخبگان فکری و فرهنگی بیش از هر موضوع دیگری، در حوزه اصلاح تفکر و اندیشه تعمق و تأمل داشته و منصفانه در این حوزه قضاوت کنند.
ولی نگاه و قضاوت جهان اسلام و ازجمله افغانستان، نسبت به دنیای غرب دوگانه و متضاد است. نسبت به فرهنگ و روش زندگی غربی‌ها نگاه و  قضاوت منفی وجود دارد. نه‌تنها مثبت و الگو پذیرانه نیست؛ بلکه فرهنگ و روش‌های زندگی اروپایی و غربی را در تضاد باارزش‌های فرهنگی و دینی خود می‌داند.
از سوی دیگر اما قضاوت نسبت به توسعه صنعتی و پیشرفت در عرصه‌های تولیدات و فناوری‌های علمی و حرفه‌ای غرب، مثبت و موردستایش قرار می‌گیرد و حتا زندگی مردم در جهان سوم، به این دست‌آوردها وابستگی دارد.
در حالی که بین معرفت‌های فرهنگی و دینی از یک‌سو و پیشرفت در عرصه‌های علم و صنعت از سوی دیگر، ملازمه وجود دارد.
جدا از پیشرفت‌های صنعتی و علمی در جهان غرب، در حوزه علوم انسانی و مدیریت کلان اجتماعی، الگوهای فراوانی در بستر تمدن و فرهنگ غربی هست که می‌تواند قابل تطبیق در کشورهای عقب مانده باشد.
واقعیت تلخ دیگر در روش اندیشه و تفکر در جهان اسلام این است که از یک‌طرف، خود را قهرمان میدان فرهنگ‌سازی، ارزش‌مدار و دین برتر می‌دانند و اندیشه‌های دینی و مذهبی غربی را خطا و باطل قلمداد می‌کنند؛ اما از سوی دیگر در حوزه مدیریت سیاسی و اجتماعی و بخش‌های علمی و صنعتی کاملاً دست و پای مدعیان اندیشه برتر بسته است.
حال سوال این است: اگر سرعت دانش و فهم گروه‌های مذهبی و دینی در این حوزه به‌زعم خودشان رو به درستی بوده و راه راست و سعادتمند زندگی را به‌خوبی پیدا می‌کنند و پیوسته باورها و فهم ادیان دیگر را به باد انتقاد می‌گیرند، پس چرا در عرصه علم و دانش، مدیریت و فلسفه، دولت داری و دموکراسی از این تیزهوشی خویش استفاده نمی‌کنند؟ در حالی که در این عرصه که ضرورت روزمره زندگی به آن‌ها بستگی دارد عملاً دچار بن‌بست و رکود هستند.
پس بهتر است که نسبت به تمدن‌ها و فرهنگ‌های پیشرفته دیگر، خوش‌بینی نشان داده و از الگوهای موفقیت‌آمیز آن‌ها درس بگیریم.
امروز افغانستان در عرصه ملت‌سازی و دولت سازی دچار مشکل است، پدیده قوم‌گرایی روی هر موضوع دیگری سلطه منفی خود را گذاشته است، بیرون رفتن از این منجلاب اجتماعی و سیاسی، وقتی میسر است که به الگوها و نمونه‌های مدرنیسم در جهان  پیشرفته توجه شود.