وحشت کودکانه‌ی نیما

صبح کابل
وحشت کودکانه‌ی نیما

نویسنده: هارون مجیدی

نجف دریابندری، از نام‌های آشنا در زبان و ادبیات فارسی است. او، سال‌های زیادی بهترین اثرهای زبان انگلیسی را به فارسی برگردان کرده است. منتقدان و آگاهان زبان فارسی، کارهای دریابندری را ستایش‌برانگیز می‌دانند و به این باور اند که ترجمه‌های او، با بهره‌گیری آگاهانه و استادانه از زبان فارسی، سرانجام یافته اند. برگردان‌های نجف دریابندری در افغانستان نیز فراوان خوانده شده است. «وداع با اسلحه» و «پیرمرد و دریا» اثرهای از «ارنست همینگوی»، «تاریخ فلسفه‌ی غرب» اثر «برتراند راسل»، «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» اثرهای «ویلیام فاکنر» و «پیامبر و دیوانه» اثر «جبران خلیل جبران»، برخی از کارهای آقای دریابندری است که در بازار کتاب و جامعه‌ی کتاب‌خوان افغانستان خوانده شده/می‌شود. این روزها گفت‌وگوی مهدی مظفری ساوجی را با نجف دریابندری می‌خوانم* که در بخشی از آن، نگاه گذرایی به زندگی، کار و اثر برخی از نام‌های درشت شعر و ادبیات فارسی داشته است. دریابندری دریافت‌های جالبی از نیما، سیاووش کسرایی، شاملو، اخوان، فروغ، منوچهر آتشی، گلستان، خانلری، شهریار، سهراب سپهری، نادرپور، بهبهانی و… ارائه می‌کند. دریابندری با این نام‌ها هم‌عصر است و ضمن نگاه به حاصل تلاش‌های ‌شان، شناخت خود را نیز بازگو می‌کند.

در بخشی از این گفت‌وگو، نکات جالبی راجع به ویژگی‌های شخصیتی نیما یوشیج بیان می‌کند. نیما را شاعر فوق‌العاده نمی‌داند و تنها جسارت او را در راه و روشی که انتخاب کرده بود، می‌ستاید. دریابندری ضمن نقل خاطره‌‌ای از دیدار با نیما که توسط شاملو فراهم شده است، می‌گوید: «حضور نیما چندان شایان توجه نبود. یعنی آدمی نبود که وقتی آدم او را می‌بیند، جذبش شود‌؛ مرد نسبتا مسنی بود با موهای ژولیده و قد تقریبا کوتاه. ساده و روستایی. آدمی بود که به خودش اعتقاد داشت و به دیگران بی‌اعتقاد بود. البته این مسأله را پنهان می‌کرد‌؛ یعنی طوری بیان می‌کرد که اشخاص نفهمند. حرف‌هایی که می‌زد غالبا مبهم بود. آدم با نیما خیلی با مشکل می‌توانست حرف بزند؛ چون آدم خاصی بود. البته با آن‌هایی که شاگردش بودند و به او استاد می‌گفتند، یک مقدار مانوس بود؛ مثلاً با شاملو؛ ولی با دیگران چندان اُنس و الفتی نداشت‌‌.» (ص، ۲۵۳).

 گفته می‌شود نیما و دکتر خانلری با هم پسرخاله بوده اند؛ اما خانلری جوان‌تر بوده است؛ داستان نپذیرفتن کارهای نیمایی توسط خانلری زیاد گفته شده و نیاز به تکرار آن نیست. به گفته‌ی دریابندری، خانلری شاعر مهمی نبود و چند تا شعر نیم‌دار دارد. خودش هم ظاهرا شعرش را خیلی جدی نمی‌گرفت. خانلری یک شعر بسیار خوب دارد و آن «عقاب» است که در قالب مثنوی سروده شده. به نظر من بسیار خوب است؛ ولی اثری از نوآوری در آن دیده نمی‌شود. آقای ساوجی پس از این صحبتِ دریابندری توضیح می‌دهد که آل‌احمد ضمن خاطره‌ای از نیما در «ارزیابی شتاب‌زده» به این نکته اشاره می‌کند که وقتی خانلری از حاشیه‌ی دستگاه علم به معاونت رسید، پیرمرد-نیما-یک روز آمد که مبادا نفر بفرستد مرا بگیرند که چرا شعر را خراب کرده‌ای؟ و خانلری که سناتور شد، این وحشت کودکانه دوچندان شد. «ص، ۲۷۲» البته خود نیما هم در ضمن بعضی از مکاتباتش، کم‌وبیش به این وحشت اشاره کرده است. از جمله در نامه‌ای که به یکی از دوستانش نوشته می‌گوید: «من هزاران ورد تعویذ را برای چشم زخم حمایل کرده‌ام… چه بسا که باید چشم در راه هر گونه خبرهای وحشت‌ناک بود. شوخی نپندارید. نزدیک شده است آن روزی که شما در ولایت غربت بشنوید به جرم کوتاه و بلند کردن مصراع‌ها، استاد گرامی محکوم به حبس و اعمال شاقه شده باشد.

چاپ چهارم گفت‌وگوی مهدی مظفری ساوجی با نجف دریابندری در قالبی کتابی به سال ۱۳۹۷ خورشیدی در ۵۵۰ نسخه و ۳۳۱ برگ از نشانی انتشارات مروارید منتشر شده است.