پروژهشی از برین مارتین و بندی وارنی دانش، فنآوری و جامعه دانشگاه والون گونگ استرالیا
برگردان: فرید برزگر/ بخش نخست
ارتباطات، اساس یک کنش بدون خشونت مؤثر است. روشهای مظاهره و تشویق، اساسا ابزار ارتباطات اند، در حالیکه روشهای عدم همکاری و مداخلهی بدون خشونت، ابعاد پیچیدهی ارتباطی دارند. به عنوان سبکی از ارتباط سیاسی، عدم خشونت میتواند در تقابل با گفتوگوی منطقی/عقلی، سیاستهای انتخاباتی و خشونت قرار گیرد و جدا از آنها در مقام تبیین ظرفیتهای بلندگذار، با گفتوگو و اشتراک میایستد. ابعاد بسیار مورد مطالعه قرار گرفتهی عدم خشونت، به عنوان ارتباطات شامل گفتوگو با مخالفان، برابرسازی قدرت برای آماده شدن به گفتوگو و بسیج گروههای سومی اند. به اینها، دو بعد دیگر را که توانمندسازی فردی و همگانی اند نیز، باید افزوده شود. دو نمونه از مقاومت بدون خشونت، در اتحاد جماهیر شوروی سال ۱۹۹۱ و اعتصاب اردوگاه زندانهای کار اجباری «نوریلسک» و «وورکوتا» در ۱۹۵۳ را استفاده کرده ایم، تا ابعاد ارتباطات بدون خشونت را در عمل نشان دهیم. این مثالها اهمیت ارتباطات را در کنش بدون خشونت شرح میدهند. اینها همچنان چالشهای دریافت معلومات در بارهی توانمندسازی، به ویژه توانمندسازی فردی را برجسته میسازند که میتوانند دلیلی باشند بر چرایی نادیده گرفتهشدن این ابعاد. چارچوب پنج بعدی عدم خشونت به عنوان ارتباط، محدودیتهایی دارد که چندین کنش، دو یا بیشتر ابعاد را یکجا مینمایند. آزمایش ابعاد ارتباطی عدم خشونت، میتواند به فعالان و پژوهشگران خاطر نشان کند که کنشهای بدون خشونت «به تنهایی خودشان حرف» نمیزنند.
پیشدرآمد
خلاصهی آزمایش کنش بدون خشونت، نشان میدهد که ارتباطات به مؤثریت آن ضروری است. یک شمار از روشهای کنش بدون خشونت؛ مانند سازماندهی همایشهای دادخواهی، راهپیمایی و پوشیدن نمادهای مقاومت، ابزار ارتباطات برای نمایش نگرانیهای فعالان و آمادگی آنها برای بیان مفکورههایشان است. «جینی شارپ(۱۹۷۳)» روشهای عدم خشونت را به سه گروه دستهبندی میکند؛ مظاهره و انگیزش بدون خشونت، عدم همکاری و مداخله. تمام روشهایی که او به عنوان مظاهره و انگیزش دستهبندی میکند، میتوانند اشکال ارتباطات تفسیر شوند. روشهای عدم همکاری، شامل گونههای اعتصاب و تحریم که در واقع، اظهار آمادگی به کنش اند؛ همچنان نقش قدرتمند ارتباطی بر مخالفان و گروههای سومی دارند. روشهای مداخله، مانند نشستن «اشغال فضاهای عمومی و ترک نکردن آن؛ مگر این که افراد به خواستهایشان برسند» و روزه گرفتن، کارکردهای ارتباطی مشابه دارند.
با درنظرداشت اهمیت ارتباطات به عدم خشونت، شگفتیبرانگیز است که پژوهشگران عدم خشونت، بسیار به ندرت از چشماندازهای ارتباطی آن استفاده کرده اند. همینگونه، پژوهشگران ارتباطات، کنش عدم خشونت را آزمایش نکرده اند، کم از کم نه با یک فهم روشن از نظریهی عدم خشونت. در این مقاله، نگاه بنیادی میاندازیم به این که چگونه چشماندازهای ارتباطات، میتوانند استفاده شوند تا بینش درونی به نظریهی عدم خشونت در عمل ارائه نمایند.
با بحث روی جنبههای ارتباطی دو سنت اساسی عدم خشونت آغاز مینماییم. عدم خشونت اصولگرا که توسط گاندی طرح شد و عدم خشونت عملگرا که «شارپ» مطرح کرد. سپس کنش عدم خشونت را با سه اسلوب ارتباطات سیاسی، گفتوگوی منطقی/عقلانی، سیاستهای انتخاباتی و خشونت مقایسه میکنیم، تا مشخصات عدم خشونت را به عنوان ارتباطات بررسی نماییم. در گام بعدی، چندین بعد مختلف عدم خشونت را به عنوان ارتباطات آزمایش میکنیم: انگیزش مخالفان، برابرسازی قدرت، گفتوگو میان فعالان مدنی، بسیج گروههای سومی و دیگرگونی/گذار خودی. برای تشریح نقش این ابعاد در عمل. دو مثال از کنش عدم خشونت را در اتحاد جماهیر شوروی که یکی مقاومت کودتای ۱۹۹۱ و دیگری اعتصاب در اردوگاه زندانهای کار اجباری نوریلسک وورکوتا در سال ۱۹۵۳، بررسی مینماییم.
ارتباطات در کنش عدم خشونت
نظریه و تمرین کنش عدم خشونت، میتوانند به راحتی به دو سنت تقسیم شوند: عدم خشونت اصولگرا «اغلب به نام ساتیاگراها /Satyagraha» و عدم خشونت عملگرا (Burrowes, 1996: 112–۱۱۵; Stiehm, 1968). در عدم خشونت اصولگرا، انکار از استفادهی خشونت یک دستور اخلاقی، مبتنی به حرمت به زندگی انسان است. گاندی برجستهترین شخصیت این سنت است که میتوان رد پایش را تا «لئوتولستوی» و دیگران گرفت. (Bondurant, 1958; Gandhi, 1927/1929; Gregg, 1934; Shridharani, 1993) با درنظرداشت این که رفتار طبیعی محور این شیوه است، مؤثریت کنش عدم خشونت در جایگاه دوم؛ اما مهم قرار دارد. استدلال گاندی، این فعال خارقالعاده، این بود که کنش عدم خشونت طی یک روند تغییر کنندهای کارگر افتاد. ساتیاگراهیس «فعالان اصولگرای عدم خشونت» با اظهار تعهدشان به انکار از جنگیدن در مقابل حملات، قلب مخالفانشان را آب میکنند. از آنجا که عدم خشونت اصولگرا بر باوری بنا نهاده شده که رفتار یک فرد چکیدهی از ارزشهای اساسی او است، میشود طوری نتیجهی عملی گرفت که تغییر ارزشهای اساسی مخالفان، تنها ساختاریست که توسط آن کنش عدم خشونت میتواند دیگرگونی مورد نظر را به وجود آورد.
اگر منظور تغییر باشد، پس ارتباطات ضروری است. رامانا مورتی (۱۹۶۸) پیشتر میرود و میگوید که عدم خشونت ارتباطات است. ایستادگی آرام فعالان اصولگرای عدم خشونت در برابر حملات وحشیانه، میتواند منجر به بازنگری ارزشهایشان از سوی مهاجمان شود؛ اما این اتفاق مستلزم درک رفتار فعالان اصولگرا، توسط مهاجمان است. خلبانهایی که از هواپیما بمب پرتاب میکنند یا دانشمندانی که بمب را میسازند، بعید است مظاهره کنندگان را ببینند؛ اما به جریان اطلاعات بیشتری نیاز است: در عین زمان، رفتار فعالان باید به خلق یا ایجاد درک در مخالفان شود؛ در غیر صورت، چشماندازی برای تغییر وجود نخواهد داشت. اگر از فعالان رفتار احمقانه و غیر معمول دیده شود، درک و همدلی بسیار کمی از جانب مخالفان در پی دارد. در مقررات ارتباطی، یکی از ضرورتها برای مؤثریت کنش عدم خشونت، باز بودن کانالهای ارتباطی است که بتوانند معنا و مفهوم مورد نظر فعالان را تولید نمایند. در حالی که یقینا موارد فردی تغییر از مسیر عدم خشونت وجود دارند، شواهد برای تغییر به عنوان یک روند همگانی غایب است. توماس ویبر (۱۹۹۳) مورد ساتیاگرهای جنبش نمک گاندی در ۱۹۳۰ را به بررسی گرفته که ساتیاگراهیسها، با احتیاط حملات وحشیانهی پولیس با دندههای چوبی را تحمل کردند؛ اما این منجر به تغییر باورهای مهاجمان پولیس نشد. اگر چیزی سبب شد تا آنها در حملاتشان وحشیتر شوند، آن تساهل ساتیاگراهیسها بود.
مؤثریت مبارزات از یک روند ارتباطی دیگر آمده بود. خبرنگار غربی«ویب میلر» به مخاطبان بینالمللی از مبارزات گزارش کرد، اطلاعات در بارهی حملات خشم را در کشورهای بریتانیا و ایالات متحده برانگیخت. کنش عدم خشونت به این ترتیب، بزرگترین تأثیرش را از طریق پیامی که توسط یک مشاهدهکننده تولید شده بود؛ بر گروههای سومی، آنهایی که مستقیماً در رویارویی دخیل نبودند، گذاشت. از تحلیل ویبر میشود نتیجه گرفت که ارتباطات پدیدهی مرکزی در موفقیت گاندی بود؛ اما این، آن چیزی نبود که پیشتر گاندی فکر میکرد که ابزار مرکزی تغییر است. بلکه بیشتر بسیج افکار گروههای سومیبود.
سنت بنیادی دوم، عدم خشونت عملگرا مبتنی بر فرضیهای است که کنش عدم خشونت، مؤثرتر از دیگر ابزار کنش برای مقابله با تجاوز و ستم، مشخصا مؤثرتر از خشونت است. همچنان که قبلا یادآوری شد. جینی شارپ نمایندهي برجستهی عدم خشونت عملگرا، روشهای کنش عدم خشونت را به سه گونه تقسیمبندی کرده است. (Sharp, 1973) نخستین، اعتراض و خلق انگیزه است: روشهای معمول دادخواهی، پرچمها/شعارها، راهپیمایی/پیادهروی، پوشیدن نمادها، ایجاد همبستگی میان صنفهای مختلف اجتماعی، آوازخوانی، برگزاری مراسم عمومی مذهبی/آیینی (pilgrimages)، جنازههای نمایشی، جلسات اختصاصی و اعتصاب؛ این روشها همه میتوانند ابزار ارتباطات با مخالفان معنا شوند. یک روشی که این ابزار میتوانند کارگر بیافتند، از طریق تغییر است، همچنان که در عدم خشونت اصولگرا بحث کردیم؛ اما امکانات دیگر نیز وجود دارند. برای مثال، مخالفان ممکن شور و تشکیلات فعالان را درک کرده و تصمیم بگیرند با پیام آنها جدیتر برخورد نمایند، بدون این که قانع شده باشند یا نظر شان برگشته باشد.
دستهبندی دوم شارپ از کنش عدم خشونت، عدم همکاری است که شامل عدم همکاری اجتماعی، مانند طرد کردن گروه خاصی، ماندن در خانه و تعلیق رخدادهای ورزشی، عدم همکاری اقتصادی در برگیرندهی تحریمها و اعتصابهای بیشمار و عدم همکاری سیاسی، مانند کارشکنی، انکار از قبول موقف مقامات برحال و جلوگیری از به رسمیت شناختن دیپلماتیک، میشود.
تازه، این اشکال کنش ابعاد مهم ارتباطی دارند، مثلا: بیان نگرانیها، تشکیلات و توانایی تغییر رفتار، بسیار معمول است که اعتصاب میتواند یک پیام قوی به کارفرمایان برساند، قویتر از مطالبهی رهبران اتحادیهی تجاری در مذاکرات، در بارهی وحدت، تعهد و قدرت کارگران، یقینا ارتباطات نیازی به کلمات ندارد. عدم همکاری به خودی خود در میان مشاهدهکنندگان، معنا خلق میکند، هرچند توضیح به تبلور مقاصد کنشها کمک میکند، یا به لحاظ نشانهشناسی، از یک سری مفاهیم ذهنی تعاریف مشخصی انتخاب میکند.
دستهی سوم از کنش عدم خشونت عملگرا، مداخلهی بدون خشونت است؛ شامل بند انداختن اماکن عامه، روزه گرفتن، مزدحم ساختن تسهیلات (شفاخانهها)، توقف سرمایهها، بازارهای بدیل و حکومتهای موازی. سطح فشار در این اشکالی از کنش عدم خشونت بزرگتر است؛ اما هنوز ابعاد ارتباطی مهم وجود دارند. مانند روشهای عدم همکاری، روشهای مداخله نیز، پیامهایی را در بارهی تعهدات، تشکیلات و توانایی کنش میفرستد. ابعاد ارتباطی عدم همکاری و مداخله، دقیقا چیزی است که آنارشیستها «پروپاگندای عمل» مینامندش که در آن نمایش، کنش بدون کلمات ارتباط برقرار میکند.
برای سهولت به تماییز قراردادی/ مرسوم میان عدم خشونت اصولگرا و عملگرا، ارجاع داده ایم؛ در عمل جدایی بسیار سفت و سخت است. چنان که یادآوری شد، گاندی موقف اصولگرا را در پیش گرفت؛ اما هوشیارانه تشخیص کرد که چه چیزی میتواند مؤثر باشد. در آن سوی دیگر، فعالان غربی که در سازماندهی کنش، موقف عملگرا گرفته بودند، وجههی اصولگرا نیز داشتند، هرچند این را آفتابی نکردند. افزون بر این، استفادهی عملگرای کنش عدم خشونت، نقطه قوتی فرهنگی از رد خشونت ترسیم میکند «تحت شرایط خاص» و پیوند میان گرایش عملگرا و اصولگرا را آشکار میسازد.
این نگاه گذرا واضح میسازد که ارتباطات، عنصر مرکزی در کنش بدون خشونت است؛ هرچند ساختار دقیقی که ارتباطات در آن عدم خشونت را مؤثر میسازد، از یک روش به روش دیگر و از یک مورد به مورد دیگر، متفاوت است.