نوشته را از یک تصور فرضی آغاز میکنیم؛ شما انسان استید؛ اما از سوی موجودات دیگر که نسبت به شما باهوشتر و متمدنتر است، مسیر زیستی شما به سوی انقراض حرکت میکند؛ پوست و گوشت شما ارزش خوراکی، ناخنها ارزش طبی و پوست شما ارزش مالی دارد.
اکنون بگویید! زمانی که آهوی مارکوپولوی نادر کوههای پامیر به قصد تفریح و پلنگ نادر این کوها به قصد پول و خوشگذرانی و طمع شکار میشوند، عمل طبیعی است یا برخورد بیرحمانه از سوی انسان در برابر دیگر گونههای زیستی؟ وجدان بیدارتان با این فرض شما را در چه حالتی قرار میدهد؟ میدانم زمانی که با این کلمات روبهرو شدهاید، از نگارندهی متن به خاطر تفکری که دارد متنفر اید؛ اما واقعیت امر این است که وجدانتان نمیتواند به خاطر اخلاق جمعی و کلیشههای موجود زیستی، شما را محاکمه کند.
از اینکه در برابر وجدانتان برائت حاصل کنید، نویسندهی متن را نفرین میکنید! راحت باشید، این یک واکنش طبیعی روان است؛ اما بیشتر و بیشتر روی وجدانتان فشار بیاورید تا در محاکمهی خودی مورد بازپرس قرار بگیرید و سیر اخلاقی که چنین عمل را طبیعی میپندارد، تغییر کند.
زشتی این عملکرد انسان –شکار آهو و پلنگ نادر یا در کل گونههای در حال نابودی- را در دایرهی بزرگتر زیستی تصور کنید! ما چه شمار از گونهها را قربانی طمع خودمان میکنیم؟ جدا از گونههای حیوانی، انسان قربانی پروژههای متمدنانهی ناکارآمد خودش نیز است. از آنجا که کلیشههای فکری انسان را وادار به نگاهکردن کورکورانه میکند، وقایع را آنچنان که میباید نمیبینیم و در برابر حقیقت چشمهایمان را با راحتی میبندیم.
با فرض این که شما چشمانتان را در برابر وقایع نبستهاید؛ روزانه حیوانات اهلی و وحشی به صورت گسترده از سوی انسانها به قتل میرسد، هزاران گونهی حیوانی در اثر دستبرد انسان به زیستگاههایشان منقرض شدهاند و یا رو به انقراض قرار دارند. شما به عنوان یک انسان که وجدان بیدار دارد، چه عملی انجام دادهاید؟ اگر پاسخ شما هیچ است؛ برای برائت وجدانتان، متنفر از نگارنده استید؛ به دفاع از اخلاق کلیشهای که بر بنیاد طمع به محیط زیست آسیب زده است، آستین بالا زدهاید که همان خوی بدوی انسان دور از اخلاقیات است و این روش زیستی، باید به تغییر دچار شود؛ در غیر آن، نابودی محیط زیست، برابر با نابودی انسان است.
دستکم دو هفته پیش، پلنگ بومیای در ولایت لغمان به ساحهی رهایشی آمده بود و مردم او را با بیرحمی تمام به گلوله بستند، اما کشته نشد. بر اساس معلومات رییس حفظ محیط زیست کابل، مردم تصمیم داشتند این پلنگ را به فروش برسانند؛ اما پس از دخالت ریاست محیط زیست، قرار است چندی بعد به باغ وحش کابل منتقل شود. گفتنی است که پلنگ گرفتارشده دو چوچه در شکم خود دارد.
چرا پلنگ نادر و بومی که دو چوچه در شکم دارد، به دلیل گرسنگی سراغ ساحهی رهایشی انسانها بیاید؟ طبیعی است که زیستگاه پلنگ مورد دستبرد انسان قرار گرفته و حیواناتی را که این پلنگ بومی برای ادامهی حیات شکار میکرد، توسط انسان شکار شده و پلنگ در جستوجوی غذا وارد محیطی شده که انسان مالکیت آن را دارد.
از سرگذشت همین پلنگ معلوم میشود که حیوانات وحشی به دو روش قربانی طمع انسانها میشود؛ نخست این که غذایشان توسط انسان شکار میشود و زمانی که در جستوجوی غذا بیرون میشوند، خودش را با بیرحمی کامل به قتل یا به فروش میرسانند. هر دو نوع برخورد با حیوانات وحشی، بیشتر وحشیگری انسان را به نمایش میگذارد.
این پلنگ از صدها پلنگی بومی چوچهدار است که قربانی بیخردی انسانها شده و با دستبرد انسان به زیستگاههایشان نزدیک به انقراض شدهاند. این اتفاق، فرایند بد تمدنی است که انسان عاری از خلاق بنا گذاشته. در اینجا پرسش ایجاد میشود؛ آیا واقعا تمدن پروژهای انسانی است که انسان را به سعادت میرساند؟
در ساحت تعریف انسانیت و انسان، همهی موجودات در کنار انسان و همسان با انسان است؛ اما تمدنی که ماحصل وحشیگری است دیگر گونههای زیستی را نمیپذیرد. تمدن یک امر تاریخی و انسان امروز در خط طویل تاریخ صاحب این مزیت شده است. پروژهانگاری تمدن از سوی انسان، تسلسل پیشرفت تمدن و انسان را ضمانت کرده است. متمدنشدن با این که برای خودش مزیتهای بیشماری دارد، اما برای دیگر گونههای زیستی و محیط زیست، تهدیدی انکارناپذیر و خطرناک است.
نیاز است از تمدن مفهومسازی متفاوتی شود، مشکلات فرهنگی تمدن مورد بررسی قرار گیرد و نظریههای جدید در جامعهی انسانی از این پدیده ارایه شود. اگر از منظر متفاوت به خوانش دیدگاههای تمدنی بپردازیم، ضعفهای اخلاقی ناشی از تمدنهای بدوی نابود و تمدن به پویایی انسانی دست خواهد یافت و شیانگاری دیگر گونههای زیستی با تغییر سیر تمدن از ذهن انسانها پاک خواهد شد.