
از دیروز تا حالا چند مسأله ذهنم را درگیر کرده است، غرق شدن هموطنان بیچاره و گرسنهام توسط سربازان بیشعور ایرانی در هریرود، دزدی نان خشک مردم گرسنه توسط دزدان بیشعور عصر کرونا و گدایی جوانی با دو مدرک لیسانس و لباس فارغالتحصیلی در کنار خیابان!
بارها از خود پرسیدهایم که دلیل این همه نابسامانی در این سرزمین چیست؟ هر کدام به فراخور توانایی فکر و قدرت تحلیل مان به پاسخهای رسیدهایم؛ از جهل، بیسوادی، شکلگیری قدرت مطلقه، تمرکزگرایی، نبودن عدالت، قوممحور بودن سیاست و مناسبات اجتماعی، عدم تربیهی نیروی انسانی و…؛ اما با گپوگفتی که در این رابطه با چند نفر داشتم، متوجه شدم که پاسخهای مان در چند نقطه مبنای مشترک داشته و با یکدیگر وصل میشود: «ناعادلانه و قوممحور بودن سیاست در افغانستان، گسیل شدن امکانات به سوی قوموخویش زمامداران قومپرست، انداختن بار ملامت و گناه مصیبتها به گردن دیگران، این که جهل و نادانی مقصر نابسامانیها است.»
خاویر کرمنت در کتاب «بیشعوری» مینویسد، بیشعورها قواعد نانوشتهای دارند که بر طبق آن رفتار میکنند: تمام مشکلات را دیگران به وجود آورده اند، اصلا نیازی به ریشهیابی مشکلات نیست، فقط یکی را پیدا کن که تقصیر را گردنش بیندازی. اگر از قانونی خسته شدی، مطابق نیازت یکی دیگر بساز؛ اما به محض آن که به خواستهات رسیدی، آن را نیز نقض کن.
همه خبر داریم که رفتار ایرانیها –دولت و مردمش- با افغانها غیرانسانی است؛ اما این مخصوص آنها نیست که در تمام کشورهای جهانسومی که از فقر اقتصادی و فرهنگی رنج میبرند، انسانباوری و ارزشگذاری به کرامت انسانی، اگر از ایران بدتر نباشد، بهتر از آن نیست؛ ناهنجاریِ که ریشه در مسایل بسیار دیگر دارد.
این روزها، داد همه از وحشیگری و قساوت پولیس مرزی ایران اسلامی و مقایسهی آن با رفتار پولیس کشورهای غیر مسلمان و اروپایی است؛ اما هیچ کسی به ریشههای این مصیبتها و مهاجرتهای ناتمام و همهگیر کاری ندارد، کسی نمیگوید تمام مردم افغانستان به صورت مستقیم از جنگ آسیب دیدهاند، انسانی که در جنگ به دنیا آمده، در جنگ نفس کشیده، به خاطر مصیبتهای جنگ مهاجر شده و در جنگ میمیرد، انسانی که در هیچ زمینهای –همسو و مطابق با معیارهای جهانی-، رشد بایسته و لازم را نداشته و در باورهای سنتی و قدیمی اش گیر مانده و فرار کردنهایش را نیز فرجامی نیست؛ چگونه میتوان به آرامش و سکون وا داشت!
بخواهیم یا نخواهیم، جوامع و انسانها به خاطر دستآوردهای صنعتی، علمی و سودی که به دیگران میرسانند، شناخته و ارزشگذاری میشوند؛ این روزها زندگی دقیقا مثل نان قرض دادن است، در این دنیا، انسان جنگ زده که سودی برای دیگران ندارد؛ وقتی بیپشتوانه، فقیر، دربهدر و گرسنه هم باشد، دیگر ارزشی ندارد؛ چون ارزشهای انسانی -به خصوص در دنیای عقب مانده-، وابسته به سود و منفعت است، نه چیز دیگر!
نزدیک به نیم قرن است که جوانان و مردم ما در کورهراههای قاچاق و در تمام مسیرها، به انواع گوناگون تلف میشوند، گاهی مرزبانان ایرانی، گاهی پاکستانی، ترک، یونانی و… به آنها شلیک کرده اند، گاهی در کوهها از شدت گرسنگی و تشنگی مرده اند و روزی هم طعمهی آب و کوسهی اقیانوسها شده اند. چرخهای که همچنان ادامه داشته و هرگز متوقف نشده است، نه افغانستان از صدور مهاجری دربهدر، خسته شده است و نه دیگران از کشتن و به دریا انداختن آنها سیر!
گاهی فکر میکنیم که بیسوادی و جهل، دلیل اصلی نابسامانی افغانستان است، اگر مردم باسواد و دانشمند شوند، مشکل جنگ، قومگرایی، بیعدالتی و کثافتکاریهای این سرزمین حل میشود؛ اما وقتی خوب به ماجرا دیده و تاریخ را ببینیم، فهمیده میشود که بیشتر افراد جنگافروز، قاتل و آتشبیاران اصلی معرکهی مصیبت افغانستان، هیچ کدام بیسواد و اُمی نبوده اند.
افرادی که با نام دین، قوم، زبان، ملیت و حتا دموکراسی تجارت کرده و به پول مبتلا شدند. مبتلا شدن تنها به ویروس و کرونا نیست که افراد به هر چیزی، حتا پول و بیشعوری مبتلا میشوند. ما فکر میکنیم، بیشعورها، آدمهای احمق و کودن استند؛ در حالی که «خاویر کرمنت»، معتقد است که بیشعورها آدمهای باهوش، تحصیلکرده، صاحبمنصب، با دانش، دارای مقام و موقعیت اجتماعی و مالی بالا هستند! یعنی اگر اخلاق و عدالت نباشد، کسب علم و دانش، فقط موجب انباشت بیشعورهای تحصیلکرده و متعصب در جامعه میشود که خطر شان به مراتب از یک بیشعور بیسواد بیشتر است. بیشعور تحصیلکرده و دانشمندِ آلوده به تعصب، مثل معتادان زیر پل سوخته، معتاد به بیشعوری میشوند که گاهی ذرهی هم از آن آگاه نیستند!
میخواهم بگویم، وقتی جامعه مصاب و معتاد به بیشعوری شد، همان لحظه طناب دارش را بافته است. ریشهی تمام بدبختیهای را که انسان این سرزمین تجربه میکند، باید در جاهای دیگری نیز جستوجو کرد. درست است که سربازان بیشعور و لعنتی ایرانی، افغانهای بیچاره، مظلوم و گرسنه را با دست یا لگد به داخل رودخانه میاندازند، گلولهی داغ سرباز ترک، سینهی جوان افغان را میشکافد، یا شغالها در کورهراهها و کوههای بین ایران و ترکیه، ترکیه و یونان، یونان و… جنازهی مردم ما را میبلعند؛ اما زمینهساز و دلیل تمام این بدبختیها در داخل است. دقیقا در درون فکر، ذهن و اندیشهی ما؛ در قوم، تبار، زبان، مذهب و سمتگراییهای باستانی این سرزمین!
هر مرمی که از لولهی هر تفنگی در افغانستان خارج میشود، هر تعصب و خویشخوری، زمینهساز افتادن یک هموطن ما بر خاک، مردن در غربت و غرق شدن در دریاها است.
ناهنجاریهای که همه به یکدیگر مرتبط و هر کدام مشتق از دیگری است؛ انصاف، جوانمردی، رحم و مروت را نیز در جامعه کشته است. در این روزهای بیپیشینه، سخت و کرونازده که مردم بلاکشیده، بیش از هر زمان دیگر نیاز به مرحم، کمک و دلسوزی دارند، دزدان کرونایی، ظهور کرده اند تا به لیست هزاران نوع دزدی دیگر این سرزمین اضافه شوند. وقتی در جامعهای، انسانباوری، مروت، رحم و جوانمردی معنا و مفهومش را از دست داده و یا اصلا تعریف نشده باشد، افراد متمول و پولدار، با توجه به شناخت بهتر و بیشتری که دارند، زودتر از فقرا و نیازمندان، کمکها را به خانه اش برده و به ریش فقیران و دولت، میخندد! بیشعورهای که تعصب عجیبی بر بیشعوری شان دارند و با قوارهی حق به جانب میگویند، این کمکها و چند قرص نان در نانواییها، فقط برای فقرا و نیازمندان نه که برای همهی مردم است.
از خصوصیات نادانها و بیشعورها روحیهی تهاجمی و تعصبی است که نسبت به بیشعوری دارند؛ آدمهای که همه چیز، حتا قانون را به سود خود تعبیر و تفسیر میکنند، به گفتهی خاویر کرمنت، برخی از آنها چنان خود را برگزیدهی خداوند میدانند که حتا هالهی نورانی دور سرشان را هم میبینند!! تا زمانی که چنین است و تا هر وقتی که علم و دانش توأم با اخلاق و انصاف در جامعه فراگیر نشود و خویشخوری جایش را به عدالت و شایستهسالاری ندهد -که آنهم معطوف به اصلاح مؤلفههای بسیاری است-، جوانان ما توسط بیگانهها در هریرود یا هر کجای دیگر، مثل نیم قرن گذشته غرق و یا با مدارک دانشگاهی کنار خیابان گدایی خواهند کرد. باید بپذیریم که خود مقصر استیم که اگر دردهای خود را نپذیریم، قطعا در پی درمان آن نیز نخواهیم بود.