ارزشهای ما مسیر کلی زندگی ما را مشخص میکنند. این که در چه زمینهای گام برمیداریم و چه چیزی را میخواهیم دنبال کنیم. هر انسانی در زندگی و کار خود راهی را برمیگزیند و در آن مسیر پیش میرود. ما همیشه انتخابها، تصمیمها و اقدامهای خود را در حوزههای مختلف زندگیمان بر اساس ارزشهای مان تعیین میکنیم. ارزشها چیزی نیستند که از پیش در عالم وجود داشته باشند و آدمیان فقط موفق به کشف آنها بشوند. ارزش را انسان بر پایهی بعضی از ویژگیهای دگرگونناپذیر طبیعت بشر و به دلیل اهمیت وضرورت آن برای خود می آفریند. بررسی سیستماتیک مناسبات انسانها با یکدیگر، تصورات، علاقهها و آرمانهایی که رفتار انسانها یا یکدیگر از آنها بر میخیزد، نظامهای ارزشیای که هدفهای زندگی بر آنها مبتنی است و اعتقادها در بارهی این که چگونه باید زندگی کرد و مردان و زنان باید چگونه باشند و چگونه عمل کنند همه و همه به ارزشهای اجتماعی بر میگردد. ارزشهایی چون عدالت، آزادی، حق و انصاف از جمله مفهومهای اساسیای است که ارزشها براساس آن در هر جامعهای به وجود میآید. هرچند تعارض ارزشها بخش ذاتی و جداییناپذیر زندگی انسان است.
اصطکاک و برخورد ارزشها جزئی از ماهیت آنها و خود ماست. میان ارزشهای خوب و خواستنی نیز تعارض وجود دارد؛ اما در جامعهی بحرانزدهی افغانستانی ارزشی چون آزادی به چه معنایی است و چه جایگاهی دارد؟ افرادی این آزادی را در چارچوب هر کاری و هر جایی که خواسته باشند تعریف کردهاند و در بند هیچ چیزی نیستند؛ بیبندوباری و هتک حرمت به مردم و مأمورین قانون در چارچوب همین برداشت از آزدای این افراد است که در هر جای قابل مشاهده است. عدالت در جامعهی افغانستانی بر مبنای چه چیزی تعریف شده است؛ عدالت به مثابهی انصاف، جایی در جامعهی ما ندارد، کودکی که مکتب میرود، زنی که در خیابان راه میرود، کسی که حقش خورده شده و به دادگاه مراجعه میکند، شخص متضرری که به حوزهی امنیتی سر میزند، پسری که طرح دوستی با دختری را دارد، دکاندار، داکتر و… با هیچ کدام از این افراد به انصاف رفتار نمیشود و در هرجا و هر مکانی حق و حقوق این افراد پامال میشود؛ اما به راستی چرا چنین است، در جامعهی ما به رقم ظاهر اسلامی که سنت را به این حد به جدیت دنبال میکنند، این نوع رفتار دیده میشود. بحرانی که در ارزشهای اجتماعی در جامعهی ما وجود دارد یا به وجود آمده، راه و رویهی منافقگونه را بین مردم باز کرده است؛ رفتاری جز آن چیزی که شخص به آن تظاهر میکند.
اهدنا الصراط المستقیمی که روزانه چندین بار توسط خیلی ها تکرار میشود؛ اما نتیجهای در بر ندارد و راه راست همانی است که فرد برگزیده است و خالی از هرگونه ارزش انسانی است و نه راه راستی که تقاضای آن را هر دم از خدای خود میکند. در این جامعه ارزشهای اجتماعی آنچنانی به هم ریخته و درهم است که نه ارزش اسلامی ملاک است و نه ارزش غربی به معنای مدرن کلمه، سردرگمی و گم شدن بین ارزشهای متفاوت و درک نادرست از این ارزشها رویههای امروزی را رقم زده است که هیچ جایی برای هیچ کس امن نیست و کسی نمیتواند به عدالت مردم و نهادهای حکومتی باور داشته باشد و به راحتی زندگی کند. گیر کردن در سنت و نیم نگاهی داشتن به ارزشهای امروزی جهان دست اول؛ یعنی سوار شدن بر چهارپا در میان خیل وسایط پیشرفتهی حمل و نقل در یک شهر مدرنی مثل پاریس. در واقع هیچ کسی را نمیتوان یا به سختی میتوان پیدا کرد که به یک ارزش به صورت واقعی باورد داشته باشد و آن را پذیرفته و طبق آن عمل کند.