رود خون در میان شکاف‌های اجتماعی

تقی حسینی
رود خون در میان شکاف‌های اجتماعی

برای تحلیل تروریسم، خشونت و جنگ در تاریخ معاصر افغانستان، باید به مسأله‌ی «شکاف‌های اجتماعی» و رسوب آن به عرصه‌ی سیاست، بازگشت. انباشت مسائل اجتماعیِ رهاشده و شکاف‌های رو به گسترش، به پیچیدگی بحران‌های سیاسی خواهد افزود و تا فروپاشی نظام اجتماعی به پیش خواهد رفت. ما بر لبه‌ی تیز این شکاف‌های عمیق، نشسته‌‌ایم و به افق‌های فراخِ دوردست می‌نگریم.

از میان این شکاف‌ها، رود خون می‌گذرد. چه چیزی ما را به فراسوی وضع موجود و آن سوی درد و رنج این جزیره‌ی بحران‌خیز خواهد برد و افقی نو، پیش روی ما خواهد گشود؟ سیاست از درون مناسبات جامعه برمی‌خیزد و مسائل سیاسی را در فرجام می‌باید به پدیده‌ها، ساختارها، مناسبات، ارزش‌ها، هنجارها و نگرش‌های اجتماعی بازگرداند. این شکاف‌های اجتماعی، بر مبنای «خود» و «دیگری» در گذر زمان، به تقابل‌، تضاد و دیگرستیزی می‌گراید و خود را در مناسبات قدرت در عرصه‌ی. سیاست، به هیأت «دیگرکُشی» آشکار می‌کند. تعریف «خود» و «دیگری» روح اجتماعی است و در قالب‌ها، نهادها، پدیده‌ها و زندگی و گفتارهای روزانه، به صور گوناگون به نمایش درمی‌آید.

ساخت جامعه و فرهنگ افغانستان، تکه‌های به جامانده از حوزه‌های فرهنگی آسیایی است. حوزه‌ی تمدنی و فرهنگی آسیای میانه، آسیای جنوبی و خاورمیانه، پاره‌هایی از قلمرو فرهنگی خود را در این سرزمین به جای مانده‌اند و از این روی در افغانستان، ساخت موزاییکی جامعه و فرهنگ، ریشه‌ی تعریف «خود» و «دیگری» را بازسازی می‌نماید. میمنه، به تاشکند می‌ماند، هرات به مشهد و جلال‌آباد به پیشاور. میان فردی از شمال افغانستان و فرد دیگری در جنوب افغانستان، چه شباهتی، چه زمینه‌ی گفت‌وگو، همزبانی و همدلی را می‌توان یافت؟ کدام اسطوره‌ی مشترک، آرمان، داستان، خاطره و خصلت مشترک می‌توان نشان داد؟ در جلال‌آباد، واحد پول افغانی، بیهوده است و یک قرص نان را به کلدار باید خرید. این‌ جهان‌های گوناگون، بدون هیچ سخنی، در انزوای خود می‌زیند و زبانی برای گفت‌وگو، دلی برای همگرایی و سرانجام اراده‌ای برای ساخت جهان مشترک، آیا هست؟ این جهان‌های بیگانه در چتری به نام دولت – ملت، آیا با هم خواهند زیست؟ چگونه؟ چه چیزهایی ما را متعلق به دیگری می‌کند؟ چگونه می‌توان جهانی برای زیستن ساخت و خانه‌ای برای گذر ایام؟ قدرت، خود طعمه این «بیگانگی» است.

سیاست و نهاد دولت، اسیر و در بند این غول هراسناک دیگرهراسی است و در برابر آن به کرنش می‌افتد و کارگزار «خود» در برابر «دیگری» می‌شود. جهان اجتماعی و سیاسی ما، بازتابی از جهان معرفتی مبتنی بر «خود» و «دیگری» است. این جهان معرفتی «دیگرستیز» را باید با ایده‌های نو، فراگستر، فراخ، خردگرا، انسان‌گرا، اخلاقی و معنوی، پالود و به عقلانیت، تسامح و دیگردوستی آراست و در امور عمومی، به تولید وجدان جمعی، خاطرات مشترک، اراده‌ی جمعی و نظام معرفتی ملی، چونان چتری برای همگان و کاخی برای دوری از گزند باد و باران، همت گمارد. این خیال، می‌باید به واقعیت‌های جان‌سخت این سرزمین، چیره شود. بنیاد زندگی در سطح ملی، بر تخیل استوار می‌شود و در این میان، دولت‌سازی و ملت‌سازی بیش از هر امری، رفتاری هنری است. ملت‌سازی، به یک شعر می‌ماند، به یک غزل و به یک ایده‌ی هنری خوب.