هر تقابلی در جامعه را نمیتوان شکاف خواند. شکاف عبارت است از تقابلی که گذرا نیست و برخاسته از متن جامعه است. چنین شکافها برای سالیان متمادی در یک جامعه رحل اقامت خواهند افکند. منشأ اصلی شکافها غالبا حوادث مهم و تاریخی یک جامعه استند. در اثر حوادث بزرگی چون انقلاب یا نوسازی و سرکوب گسترده و بیعدالتی شدید در قدرت و سیاست و امثال آن است که تضادهای عمیقی در یک جامعه ایجاد میشود و به صورت شکاف به معنایی که گذشت ظاهر میگردد.
این شکافها در دورههای مختلف تاریخی بر رفتار افراد ساکن در مکان جغرافیایی تأثیر میگذارد و این شکافها در کشورهای با تنوع قومی بالا بیشتر دیده می شود. افغانستان دیرزمانی است که موزهی اقوام مختلف خوانده شده است. با این حال، افغانستان تنها کشوری نیست که اقوام متعددی را در خود جای داده است؛ اما آنچه مایهی تفاوت جامعهی افغانی با سایر جوامع است، حاکمیت منطق قبیله و عقلانیت قبیلهای بر روابط اجتماعی و سیاسی آن و تعارضات پردامنهی قومی و قبیلهای است که مانع شکلگیری هویت واحد ملی و جامعهی همسو در این کشور گردیده و روند ملتسازی در آن، تاکنون با ناکامی روبهرو شده است.
این در حالی است که در بسیاری از جوامع متشکل از اقوام گوناگون، ملت واحدی شکلگرفته و خرده هویتهای قومی، در یک هویت کلان ملی تلفیقشده است. برای مثال می توان از کشور سوئد نام برد، این کشور باوجود داشتن قومیتهای گوناگون با زبانهای مختلف، توانسته است که به یکی از کشورهای مهم و تأثیرگذار در جهان تبدیل شود. عقلانیت قومی و منطق قبیله، برای فرد آرامش و راحتی به دنبال دارد. قومیتهای افغانستان را اگر به عنوان یک عنصر در داخل یک دایره، یا دایرههای مجزا از هم تصور کنیم؛ افراد هر قوم در میان این محیطها احساس آرامش، امنیت، رفاه و آسایش میکنند. هر زمانی که فرد قصد خارج شدن از این دایرهها را داشته باشد، باید با انواع و اقسام حادثات روبهرو شود؛ این حوادث همان روبهرو و مواجه شدن با قومیتهای دیگر است؛ که گمان میرود دشمن اصلی است.
این نوع طرز فکر بر مبنای خود و دیگری و یا دیگرستیزی، فاصله بین دایرهها را بیشتر میکند و اجازهی متصل شدن دایرهها به یکدیگر را نمیدهد. خارج شدن از دایره، محیطی را میطلبد که فرد به مانند محیط درونقومی احساس آرامش و راحتی کند. نقش دولت در اینجا بسیار گسترده و مهم است. دولت باید زمینهی یکجا شدن دایرههای قومی را فراهم کند و از سوی دیگر این اطمینان را برای همگان آماده کند که محیط بیرون از دایره نیز میتواند برای زندگی مهم باشد.
اگر این کار از سوی دولت زمینهسازی نشود، ارتشهای آمادهی قومی هر لحظه امکان دارد برای جنگ اقدام کنند؛ زیرا هر آن تصور میشود که حقی از سوی قوم دیگر غصب شده و با هر عملی از سوی قوم دیگر حتا برای دفاع از خود، تهدیدی بالقوه از سوی قوم دیگر پنداشته شود. این وضعیت میتواند به طور حتما جنگ و خونریزیهای شدیدی را به دنبال داشته باشد.
شکافهای اجتماعی باعث ایحاد فاصله بین دولت و ملت نیز خواهد شد. زمانی که بین یک دولت با ملت فاصله ایجاد شود، بیتوجهی و عدم اطمینان را به دنبال خواهد داشت. این حس عدم اطمینان به دولت و حکمرانی، تخلفهای گوناگون، مسلح شدنهای خودسر، بیتوجهی به قانون و سرکشی از قانون را در پی دارد. تمام این موضوعات در حول محور شکافهای اجتماعی است که تدام پیدا خواهد کرد.