نویسنده: شریح شیون
بخش نخست
پیامهای پاک آسمانی؛ یعنی ادیان زمانی که در زمین و برای زمینیها فرود میآید؛ بیگمان مثل آب پاک باران با گرد و خاک زمین در میآمیزند. اگر چه آن کیفیت سبزکننده و جانبخش را – که این قطرههای پاک دارند – از دست نمیدهند.
با آن هم از این باران پاک وحی الهی؛ در زمین تنها یک گونه گیاه نمیروید. خارهای زقوم که چشیدن شان کام انسان را تلخ و کانهای قند و نیستانهای شکر که کام انسانیت را پر از حلوا و حلاوت میکند نیز، از همین آب پاک سیراب میشوند. شاید این آیهی قران بهترین مثال برای روشنکردن پیوند میان وحی و ما زمینیها باشد:
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ
سوره رعد آیه ۷۱
«از آسمان آب فرستاد و هر رودخانه به اندازهی خويش جاری شد و آب روان، کف بر سر آورد و از آنچه بر آتش میگدازند تا زيور و متاعی سازند نيز، کفی بر سر آيد. خدا برای حق و باطل چنين مثل زند؛ اما کف به کناری افتد و نابود شود و آنچه برای مردم سودمند است در زمين پايدار بماند؛ خدا اينچنين مثل میزند.»
نخستین پیام روشنی که این آیه به ما میدهد این است که این آب پاک «فروفرستادهشده» را هر گیرندهای به اندازهی گنجایش خود میگیرد. دوم؛ این آب معرفت، زمانی که در رودخانهها جاری میشود، کف بر میدارد؛ اما کفهای روی آب، همیشه ناپایدار اند؛ آنها نه تنها که ناپایدار اند، بلکه قابل بهرهگیری نیز نیستند.
ما در صورتی میتوانیم از این آب، بهرهمند و سیراب شویم که این کفها را برداشته باشیم؛ در غیر این صورت، کفها جلو چشم را خواهد گرفت و اجازه نخواهد داد تا تشنگان به آب برسند.
پیامبران الهی در همهی تاریخ، کاری جز این نکرده اند؛ آنها آمدند تا این کفها را از روی بحر بیکران حقیقت دور کرده و تشنگان معرفت را از این آب زلال الهی، سیراب کنند.
از این سبب است که پیامبران، نه نقش انقلابی؛ بلکه همیشه نقش یک اصلاحگر را داشته اند.
اگر به تاریخ ادیان ابراهیمی توجه کنیم؛ همهی پیامبران این دینها، در قدم نخست پایبند آموزههای ابراهیم (ع) استند؛ پس از آمدن تورات است که پیامبران نقش ریفورمیست برای آموزههای موسا را به خود میگیرند؛ آنان این آموزهها را مطابق با زمان خویش در سایهی وحی الهی به تفسیر و تاویل میگرفتند.
در این میان، عیسا (ع) و محمد (ص) دو ریفورمیستی بوده اند که شریعت پیش از خود را بازساخت دیگرگونهتری داده اند؛ هرچند این دو نیز در آموزههای شریعت پیش از خود، تغییرهای بنیادی نیاورده اند.
جریان اصلاحگری پس از پیامبران
تا اینجای بحث قصهی پیامبران بود؛ اما با پایان این سلسلهی تاریخ؛ پس از پیامبر اسلام که او آخرین پیامآور وحی الهی بود، تکلیف اصلاحگری و ریفورمیسم چه میشود؟ از آنجا که لازمهی آب، همیشه این است که روی آن کفی پیدا شود؛ آیا هنوز کسانی استند که این کفها را بردارند تا تشنگان، به حقیقت آب نزدیکتر شوند؟
پیامبر اسلام (ص)، پاسخ این پرسش را در حدیثی چنین روشن میکنند:
علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل
ترجمه : عالمان امت من بهتر از انبیای بنی اسراییل اند.
این حدیث، جز این که بگوید؛ پیامبران بنی اسراییل، بیشتر شان ریفورمیست بوده اند و علمای واقعی امت من نیز، همان ریفورمیستها استند، چیزی نمیگوید.
البته با توجه به مرتبهی پیامبران بنیاسراییل در مقایسه با کسانی که خود را عالمان امت محمد (ص) و یا از وارثان انبیا میخوانند، در صحت این حدیث تردیدهایی وجود دارد؛ انبیای بنیاسراییل کسانی نبوده اند که به مردم تورات درس بدهند و در بدل آن مزد بگیرند. انبیای بنیاسراییل را نباید با راهبان بنیاسراییل اشتباه بگیریم.
در قران بارها از زبان پیامبران پیشین آمده است که میگفتند؛ ما از شما در بدل این بازساخت اندیشهی دینی(این ریفورمگری) و دعوت، مزد طلب نمیکنیم؛ در حالی که بسیاری از وارثان دین محمد (ص) و عالمان آن، همه از راه دین امرار معاش میکنند.
اگر دقت کرده باشیم، ریفورمیستهای واقعی دین اسلام، چنین نبوده اند؛ اگر از ابوحنیفه (رح) تا امام محمد غزالی تا ریفورمیستهای عصر خود ما (سید جمال، محمد عبده، محمد اقبال لاهوری، شریعتی، سروش، نصرحامد ابوزید، محمد ارکون و غیره) یادی کرده و مروری بر اندیشههای شان داشته باشیم؛ همهی شان دارندهی ویژگیهای بالا استند. هیچکدام شان نه تنها از مدرک دین نان نخورده اند؛ بلکه برای نواندیشی شان همیشه مورد تکفیر، تبعید و صدها بیمهری دیگر از سوی جامعه، قرار گرفته اند.
جالب این جا است که در تاریخ، همیشه پیامبران و دعوتکنندگان راه حق، در جوامعی که بیدین بوده اند کشته نشده اند. تا جایی که منابع دینی و تاریخی گواهی میدهد؛ همه از سوی کسانی کشته شده اند که خود را به سنت دینی نیاکان خود پایبند میدانستند.
برای نمونه از پیامبران؛ حضرت یحیا و حضرت عیسا (ع) هر دو از سوی جامعهی دینیای که پشتیبان و پایبند سنت موسا (ع) بوده اند شهید شده اند. همینگونه در تاریخ اسلام؛ از ابن مقفع گرفته تا شیخ مقتول سهروردی تا عینالقضات همدانی، همه از سوی پرچمداران فتوای دینی، شهید شده اند.
ناممکنی گفتمان اصلاحگری دینی در افغانستان
از این پیشآهنگ که بگذریم به این مساله میرسیم که چرا گفتمانهای اصلاحگر دینی در افغانستان تا هنوز جا پیدا نکرده است و چرا، هنوز سنت -منظورم سنت جامعه است – بیدادگری میکند؟
چرا هنوز کسی توانایی ایستادن در برابر این اژدها را ندارد؟ چرا هنوز جوانان ما یا سرگرم اسلام سیاسی اند یا به همهی این مسایل بیتوجه؛ چرا جوانان در پی معرفت دینی نیستند؛ بلکه در پی سیاست دینی اند؟
سنت، هنوز در افغانستان پایههایش قوی است. هنوز جامعهی افغانستان نیاز برای برونرفتن از سنت را حس نکرده است. مردم، چه مرد چه زن به هرچه خشونت به نام دین و دنیا تن داده اند و گمان میکنند این که ما در فقر زندگی میکنیم، این که هر روز ما با انتحاری و شام ما با اشکباری سپری میشود؛ همه اش لازمهی دینداری است.
پیامبر اسلام گفته است؛ الدنیا سجن المومن وجنت الکافر (مسلم، ۲۹۵۶). چون هنوز کسانی که خود را عالمان دین میخوانند، از منبرها فریاد میکنند که ای مردم از سیر تا پیاز زندگی تان را بیایید از ما بپرسید؛ ما برای تان پاسخ میگوییم تا رستگار شوید.
بله! هنوز چگونه شستن کاسهی شان را باید از ملا بپرسند. هنوز بپرسند که آیا واکسین برای کودکم سودمند است یا نی، هنوز باید از ملا بپرسیم؛ ملا صاحب زمین به دور خورشید میچرخد یا نه؟
این سرنوشت سنت در کشور ما است که نشان میدهد؛ یک گروه به نام دین، همهی ابعاد جامعه را زیر نظر دارد و اگر خدانخواسته در کوچکترین مساله، کسی ملاصاحب را نپرسیده به کاری دست بزند یا به فکر تازهای راه پیدا کند؛ همهی منبرها را به لرزه در میآورند، تکفیر وتحریمت میکنند و یا هم اگر در دسترس باشی با دست و دندان میکشندت و خاکسترت را در دریای کابل میریزند.
با این حال اما دلیل این که سنت و یا دین در کشور ما، با قوت در جزئیترین مسایل زندگی انسانها مداخله میکند؛ ولی یک سر مو هم برای خرد بشری، کاری نمیکند چیست؟
ادامه دارد…