
نویسنده: سلمان شریفی
نظام جمهوری که حاصل دموکراسی و ارادهی مردم است، نظامی نهایت مهربان، بروزشده و پاسخگوی نیازمندیهای جامعهی ماست. اگر ما دموکراسی را درست مطالعه کنیم، درمییابیم که دموکراسی ریشه در اندیشههای کانت دارد. کانت انسان را غایت و هدف خودش میدانست؛ به این معنا که انسان موجودی دارای حق، اراده، خواست و مورد احترام است. بر این اساس، نظام جمهوری در وضعیت درست آن، که قدرت اجتماع انسانی را به عنوان یک اتوریتهی پابرجا از حمایت تبعهها مدیریت میکند، هر انسان را هدف خودش میداند. فیلسوفان یونان نیز در قرنهای پیش از میلاد، تأکیدهای فلسفیای داشتند که آن را امروز در کشورهای جهان، در نظام جمهوری و نظامهای نزدیک به این نظام میتوان دید.
ما در جامعهی خود طرز دولتی را داریم که حاصل اندیشههای اندیشمندان و فیلسوفانی بزرگ است. نظام جمهوری که یکی از نظامهای اعادهگر دموکراسی است، در جامعههای زیادی همانند؛ کشورهای اروپایی و امریکایی، به عنوان سیاست مدیریت مصرف شده است. برایند این نظامها و دموکراسی جامعههای آرام، همدیگرپذیر، انساندوست و در نهایت تکنولوژیمند و سهولتمدار است. این طرز دولتداری سالیان سال در عصرها و نسلهای گذشتهی کشورهای یادشده اصلاح و بروز شده است.
به این دلیل جامعهشناختی که وقتی اندیشهها در قالب رفتارهای اجتماعی در جامعه مصرف میشود با در نظرداشت وضعیت تغییر به اصلاح نیز میرسند.
بایست بدانیم که مردمان زیبابختی استیم؛ به خاطری که پس از گفتمانهای سیاه و ظلمانی مجاهدان و طالبان، این طرز دولتداری به کمک جامعهی جهانی و کشورهای حامی دموکراسی در افغانستان، به داد محرومشدهای مان رسید.
تاریخ، زبان عبرت و الگویی از گذشته برای ما دارد. تاریخ از گذشته در حال سیران دارد. اگر به تاریخ افغانستان بنگریم، بغضی گلوی تاریخ را میفشارد؛ بغضی که از کشتهشدن کودکان، زنان و انسانها در گلوی هر تاریخنگری تلنبار شده است. تاریخ را نبایست فراموش کرد و بایست به تاریخ نگاه کرد؛ زیرا تاریخ برای انسانهای یک جامعه راه مینماید.
حال موضوع دولت کمحامی در کجای این بحث میگنجد؟ البته، بایست یادآور شد که این نوشته یک نگاه است، نیاز به اصلاح دارد.
آری، در افغانستان دولت کمحامی است!
آیا دولتی کمحامی میتواند، به طرزی درست به سلامت جامعه زیر مدیریت خود بیندیشد؟ جواب منفی است؛ زیرا دولتها نیاز دارند که کمک اجتماعی شوند. دولت در افغانستان سازمانهای اداری برای مدیریت قدرت اجتماع است. قدرت اجتماع در افغانستان در حدی زیادی خلاف نورمها و خواست دولت به راه افتاده است. خیلیها نظام جمهوری، دموکراسی، حق انتخاب، کمیسیون مستقل حقوق بشر، آزادی زنان، حق شهروندی و… را احترام که هیچ؛ بل این زیربناها، اسکلیت دولت و دستآوردهای نزدیک به دو دههی اخیر کشور، جامعهی جهانی و کشورهای حامی دموکراسی را مغایر آموزههای دینی شان میدانند. این طرز دید را در انبوه از دانشجویان دانشگاه کابل میتوان دید. حال اگر یک دانشجو با این طرز فکر در درون جامعه زندگی میکند، دانشگاه میآید، شخصی که در ولایتها و روستاهای افغانستان زندگی میکند، چه دیدگاهی نسبت به دولت میتواند داشته باشد؟
شخصی که هیچ دانشگاه نیامده و در مدرسهی دینی درس میخواند، با کدام نگرش نسبت به دولت در جامعه زندگی میکند؟ برداشت دهقان و دکاندار ما از دولت چگونه است؟
پس دست مییابیم که تفکرِ طالبانی در بین افغانها تا هنوز به میزانِ زیادی به عنوان مذهب مصرف میشود. آیا فرد دارندهی تفکر طالبانی میتواند، با دولت همسو و به حیث یک شهروند در سازش باشد؟ همهی انتحاریها از پاکستان و عربستان نمیآیند؛ به حتم تعدادی در داخل دستگاه فکری جامعه نیز فدایی و انتحاری پرورده میشوند. در بین جامعهی دینخوی افغانستانی کسی که در کمیسیون مستقل حقوق بشر، کار میکند، کافر است و بایست در راه بامیان_کابل سلاخی شود. در افغانستان کسی که از حق زن، آزادی انسان، دموکراسی و… حرف میزند، تکفیر میشود و محدود. در افغانستان ریفورمگراها انسانهای محدود، دورشده و همواره مورد توبیخ جامعهی هیپنوتزمشدهی دین است.دولتی که از لحاظ تفکرِ اجتماعی حمایت نشود، دولت کمحامی و کمچاره است.
نظام آموزشی مکتبها و دانشگاهها در حد زیادی بر اساس نیازمندی روز و فردای تخصص عیار نشده است و بیشتر رنگوبوی دینی دارد. هدف من منطفی گفتن دینداری و دینکاری نیست. هرکس میتواند، دین داشته باشد، یا نداشته باشد؛ اما دانشگاه جایگاه دانش و تخصص در رشتههای گوناگون علمی است. بایست جامعهی ما به مدرنیته خو بگیرد.
اسلام سیاسی همواره به عنوان یک سد و دشمن بیرحم دموکراسی در قالب طالبان، داعش و جریانهای متشنج دینی چهره نمایانده است. حال پرسش این است که این تفکر چرا و در کجا تولید میشود؟
جواب، آشکار است. دولت هیچ نظارتی بر مدرسههای دینی ندارد. نمیداند که چه چیزی و کدام مسألهها در مدرسههای دینی تدریس میشود. مواد درسی دانشکدههای دینی نیز زیر نظر استادان همان دانشکدهها تدوین میشود و وزارت تحصیلات تا هنوز کدام پالیسیای برای مهار تولید تفکر طالبانی و روحیهی اسلام سیاسی، روی دست ندارد.
ما خواستار جامعهای استیم که انسانها در آن تقدیر شود؛ اما در نصاب آموزشی دانشگاه ما تفکر کانت و کانتها رد پایی ندارد.
دولت زمانی میتواند موفق باشد که پالیسیهای خود را به نفع خود وضع کند. اگر دولت میتواند، بیست هزار دانشجو متعادل و متجدد فارغ دهد، پس میتواند موفق باشد. اگر سالانه توسط امکانهای دولت هزار تن بنیادگرای ضد تجدد و دولت از دانشگاهها فارغ میشود و نوزدههزار فقط فارغ شده؛ پس نظام مدرن نمیتواند، در یک جامعهی تاریک و بسته، به برنامههای مطلوب خود دست پیدا کند. تا اینجای متن یک نوع کلیشه وجود دارد که از نظر اخلاق نویسندگی درست نیست؛ اما با توجه به یکی از شگردهای نوشتن، برای جدی نشاندادن این معضل از تعمیمدادن استفاده کرده ام.
بحث دولت کمحامی در میزان باسوادان کشور نیز انسان را وحشتزده میکند. آیا چند درصد باسوادان ما قدرت تحلیل و وارسی پدیدههای اجتماعی را دارند؟
چند درصد از سیاستگران ما از دموکراسی و نظام مستقر در افغانستان درک دور از مغلطههای تاریخی و بومیگرایی دارند؟ آیا حکمتیار که یکی از کاندیدان ریاستجمهوری است، از دموکراسی همان برداشت را دارد که مثلا یک تکنوکرات همانند رییسجمهور و یا یک وزیر تحصیلکرده دارد؟انسانها بایست همه چیز را در دایرهی پرسش بکشند. پاسخ این پرسشها یک مخرج مشترک دارد؛ در افغانستان واقعا دولت کمحامی است. نه در این بخش که بخشهای زیادی.
سخن یک متنفذ و ملا، در جامعهی ما خیلی مقبولتر از سخن یک استاد دانشگاه و دولتی است. ما انبوه از بدبینان نسبت به دولت را در شبکههای اجتماعی ملاحظه میکنیم. البته، نیاز است که اپوزیسیونها وجود داشته باشد و دولت نقدهای سازنده شود؛ اما هدف، دیدگاههای بلاهتزدهای است که در گوشه و کنار افغانستان نفس میکشند و متنفر بزرگ میشوند.
در نتیجه از لحاظ تولید تفکرِ اجتماعی در این برههی زمانی، دولت ما دولتی کمحامی است. اگر دولت پالیسی مشخصی را برای بقا دارد، یکی از آنها به حتم تفکرسازی با ارائه مکانها جدید آموزشی و آگاهیدهی است. پس خوب است که در پالیسیهای دولت این تهدید خطرناک در طولانیمدت، از همین حالا مهار و با جاگزینی گزینهی بدیل به طور سیستماتیک جدی گرفته شود.