در عصري كه ما زندگي میكنيم، علوم اجتماعي مدعي است كه ميتواند رفتار گروهها، افراد، فرمانروايان و فرمانبران را هرچه دقيقتر پيشبيني و كنترل كند. از اين رو، عجيب است كه ميبينيم يكي از روندهاي سياسي هنوز موجب بيشترين سردرگميها ميشود. نه در اين قلمرو نامكشوف طبيعي جاي دارد و نه در ژرفناي ناشناختهی روح و روان. افرادی كه در قلمرو رامنشدني تحليل روانشناسانه قرار نمیگیرند؛ بلكه آن را بايد در حوزهاي جست كه ظاهرا در سيطرهی قوانين آهنين قوم و قبيله است؛ جايي كه در آن عوامل تصادفي، آروزها و تمنيات بشري، تلاطمهاي پيشبيني ناپذير احساسات و عواطف، بيمسؤوليتي و خلاصه هر آن چيزی كه زنجير منطق را سست ميكند، وجود دارد.
روند سياسي و اجتماعیای به نام افغانستان یا افغانستانیها، در زنجير بيمايگي گير مانده و گويي دچار فلج فكري و اخلاقي شده و بلاتكليفيِ مزمني گلوي آن را ميفشارد که نه توان عبور از اين وضعيت را دارد و نه برنامهاي براي آينده. رفتار افسارگسيختهی كنشگران اجتماعی و سياسي، نشان از در ماندگيای است كه فهم نادرستي از وضعيت را با خود يدك ميكشد. این در ماندگی، پیکر خستهی اجتماع را به شخصی بیماری که به شدت از درد سر رنج میبرد، مانند است که با دو دست خود به شدت سرخود را می فشارد.
مرمت و احياي ورشكستگي و مریضی فعلي، نياز به فهم مناسبات اجتماعي و سياسي جامعهی افغانستاني، منطقهاي و بينالملي دارد؛ بايد دريافت كه اين كشور به مرگ طبيعي در حال مرگ نیست و نمرده است؛ بلكه هنوز در تقلاي شكوفايي است و در گذشتهی بر گشتناپذير دفن نشده است. راه برونرفت يا همان بنبست سياسي يا اجتماعي، درك و فهم شرايط فعلي است؛ فهمي كه راهكار منطقي با خود داشته باشد تا بتوانيم از اين وضعيت عبور كنيم. اين امر همت كساني را ميطلبد كه علوم اجتماعي و سياسي را به خوبي ميدانند و ميتوانند راه نجاتي باشند براي اين كشتي به گل نشسته؛ اين جا، جايي است كه اندوختههاي چندينساله و علم اندوختهشده به كار ميآيد.
تاريخ گواه است كه هميشه علم راهگشاي تمامي بنبستها بوده. بیشتر یا همه نظریههای علمی مربوط به جامعه و سیاست در شرایطی به وجود آمده که جامعه به شدت دچار مشکلات بوده. همیشه تشنج و شرایط بحرانی، آبستن به وجود آمدن نظریههای جدید اجتماعی و سیاسی بوده است. علم با مسأله و سوال شروع شد؛ پاسخ روشن برای رسیدن به امر مجهول.
باید از وضعیت فعلی پرسید، باید موقعیت فعلی را به عنوان یک مسأله و سوال مد نظر گرفت، باید به این طرح مسأله رسید که چرا، وضعیت اجتماعی و سیاسی این گونه است؟! نباید به امید رسیدن روز خوب منتظر بود. وقت آن رسیده که با پرسش از وضعیت اکنون به عنوان یک سوال، در پی حل این امر برآییم که چرا و تا چه زمان باید در این وضعیت اسفناک و ناامیدی سر کنیم. در این میان مسؤولیت کسانی که در حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی تحصیل کرده اند بیشتر است؛ آنان باید با به چالش کشیدن وضعیت جاری، در حوزههای تخصصی خود شان با باورهای سنتی مبارزه کرده و در قالب راهکارهای جدید، با توجه به بومی کردن ادبیات و واژههای همان رشتهی تخصصی، راهکاری را برای مردمان ارائه کنند. این کار میتواند با نوشتن و سخنرانی، گوشزد کردن اهل فن و تخصص آغاز و به رویههای مختلف اجتماعی کشیده شود.
اگر تخصص و تخصصگرایی در عرصههای مختلف قابل دید باشد، ما شاهد جامعهای خواهیم بود که بر اساس محاسبات و پیشبینیهای علمی ادامهی حیات خواهد داد و به آینده نیز امیدوارتر خواهد بود. استفادهی درست از علم و علمیت، میتواند راهی باشد برای برونرفت از وضعیت فعلی.