
نویسنده: زهرا اکبری
در شمارهی قبل، به ضرورت شناخت الگوی رفتاری کودکان که همانا والدین است پرداختیم و دریافتیم آنچه که در کودکان میتواند تاثیر بهسزایی بگذارد، رفتارهای نامطلوب پدران و مادران در محیط خانواده است که با جدی نگرفتن این موضوع ممکن است، کودک شما در بزرگسالی دچار اختلالات رفتاری شوند و نتوانند از خود شناخت مطلوب به دست بیاورند.
اما ما برای درک این مطلب در شمارهی قبل به رویکرد تحلیل رفتار متقابل از اریک برن روانشناس کانادایی اشاره کردیم که میتواند با بررسی و تحلیل کلید واژهی پیشنویس این موضوع را به تحلیل گرفت تا به درک نسبی از نظریهی مطرح شده برسیم.
پیشنویسها
پیشنویسها، الگوها و مجموعههای فکری ما نسبت به خود و جهان اطراف مان استند؛ نوع بنیان فکریای که ما خود و جهان مان را میبینیم. بنابر گفتهی اریک برن، بیشتر پیشنویسهای ما در کودکی توسط درونیکردن رفتارهای مادر و پدر شکل میگیرد. البته که نقش محیط و غرایز و ساختار ژنی ما أثیر شگرفی در این زمینه دارند.
محتویات پیشنویسها، اگر بخواهم ساده بگویم مجموعهای از جملات است. جملاتی اسنادی و بازدارنده مثل: تو انسان خوبی نیستی. تو قدرتمندتر از دیگران استی. به فکر بقیه نباش؛ زیرا تو تنها باید برای بقا بجنگی. یقین دارم که همهی ما در ذهن مان جملات این چنینی داریم.
این گفتوگوی درونی در بسیاری از ویژگیهای ما نقش اساسی دارد. در نوع رفتاری که میکنیم، در نوع انتخابهایی که میکنیم، در نوع محدودیتهایی که برای خود میسازیم. کلیدیترین نکته اینجاست که این جملات همان جملات یا برداشتهایی استند که ما در کودکی از پدر و مادر به یاد داریم. ممکن است آنها دقیقا همین جملات را گفته باشند و یا با رفتاری که کردهاند ما به این نتایج رسیده باشیم.
پدری را فرض کنید که به سبب جنگ یا به سبب بدشانسیهای زندگیاش نتوانسته درسش را ادامه دهد و به مطلوبش که باسواد شدن است برسد. حال ناخودآگاه وقتی پسرش کتابی میخرد یا وقتی تلویزیون برنامهای در مورد باسواد بودن نشان میدهد به پسرش میگوید: اگر میتوانستم درسم را ادامه بدم الآن زندگیم قطعا توی مرحله بهتر از این بود.
وقتی پسر بزرگ میشود طبیعی است که همه چیزش را معطوف درس کند. او بخش اعظم زندگیاش را به کار اختصاص میدهد که شبیه پدرش نباشد و یا راه نرفته پدر را تکمیل کند؛ زیرا در آن زمان به این نتیجه رسیده است که اگر درس نخوانی زندگی او نیز مثل پدرش تباه خواهد شد.
فروید، در روانشناسی کودک از مرحلهای از رشد میگوید که کودک در نگهداشتن مدفوع خود و دفعش باید تصمیم بگیرد. کودکان معمولا به سبب عدم تفکیکی که بین خودشان و دیگران قائل استند مدفوع شان را بهعنوان یک هدیهای از وجود خود در نظر میگیرند. در اینجا نقش مادر و پدر و فهمیدن مسأله و موضوع کودک به شدت خطیر است تا جایی که نوع رفتار آنها تعیین کنندهی مسألهای است که کودک در آینده انسان بخشندهای شود و به فکر کمک به دیگران باشد یا انسانی خسیس باشد که همه چیز را پیش خودش نگهدارد و بر آن تسلط یابد شاید اموالش را همچون قلمروش ببیند که اگر بخشی از آن را به دیگری بدهد منجر به شکست و عدم اعتماد به نفسش شود.
شاید با خواندن موارد فوق و اهمیت رفتار درست با کودک فکر بچهدار شدن و بچهداری کردن از ذهن مان رخت بربسته باشد. شاید ناامید شویم و فکر کنیم بچهدار شدن مسألها پیچیدهای است. راستش را بخواهید واقعیت هم همین است. مردی که تصمیم میگیرد پدر شود بزرگترین تصمیم زندگیاش را گرفته؛ زیرا مسؤولیت سنگین در قبال کودکش بر عهده دارد؛ اما بیشتر از هر چیزی باید روانشناسی کودک را بشناسیم.
شناخت کودک مان به ما این امکان را خواهد داد تا بر رفتار کودک مان نظارت داشته باشیم و دیگر ترس از این نداشته باشیم که کودک مان در هنگام رشد چه رفتارهایی را برمیگزیند و هم نقطهی برعکس آن این که دیگر کودک با خطر الگوبرداری غلط روبهرو نیست و اینگونه است که در جریان تکامل رشد کودک ما شاهد صلابت رفتاری و الگوبرداری درست از سوی کودک در معیار قرار دادن رفتارهای دیگران برای سطح رفتارهای شخصی خود خواهیم بود.
شناخت از کودکان و ارائهی ساز و کار درست از طرف والدین برای هویتبخشی رفتارهای کودک یک امر اجتنابپذیر خواهد بود که باید از سوی افراد خانواده و مدیران خانواده که مادر و پدر استند جدی گرفته شود.