
نخستینبار در کودکی وقتی کارتون (شهر اشباح) را دیدم و قصههای مادر بزرگ که پر از ارواح گوناکون بود، کاملا ذهنم را مغشوش کرده بود که ارواح چیست و چرا تا هنوز آن را ندید ام؛ با وجود که این موضوع برایم روشن نبود، گاهی ناخودآگاه در شعرهایم از روح ناشناخته نوشته ام. چند روز پیش وقتی دومین بار (داستان یک روح) را مطالعه کردم و دکتر سیروس شمیسا، در نقد بوف کور از چگونگی ارواح نوشته و بوف کور را لایههای هزار روح نامیده و گفته بود: «الگوها و شکلهایی که از زمانهای کهن در روان بشر وجود داشته، مهمترین آن الگوهای معنایی هستند، که مکررا در ادبیات، تاریخ، مذهب، فولکلور و در انواع هنرها رخ داده است که مهمترین آنها؛ سایه، نقاب، خواهر تکامل، یا زن شبانهی موعود (آنیما) است که اجزای روح مورثی انسان محسوب میشوند و رمان بوف کور هم داستان انشقاق روح بشری است.» بعد از آن ذهنم بیشتر درگیر این موضوع شد و وادار شدم که روی این موضوع تحقیق کنم.
روح، نتیجهای تلاش انسانهای اولیه و یکی از کهنترین باورهای انسانی محسوب میشود که تا هنوز رایج است و نخستین چیزی که باعث شد انسانها به روح رو بیاورند، مسألهی حیات بود که نفس کشیدن را به مثابهی روح تلقی کرده و باور داشتند که اگر روح به کالبد انسان وارد شود، آن کالبد زنده و اگر از کالبد خارج شود، میمیرد. افلاطون روح را جوهر حیات آدمی دانسته و افلاطون آن را با حقیقیت متصل میداند و همچنان ارسطو جنبهی تمایل روح را در ارتباط به سکس، پول، غذا، نوشیدنی و بعضی چیزهای دیگر گفته و در کتاب پیرامون روح، نوشته است که تمام فعالیتهای حیاتی با روح ارتباط دارد. یک تعداد جایگاه روح را قلب و عدهای دیگر، جایگاه آنرا تمام بدن دانستهاند و حتا رؤیا دیدن در خواب را ناشی از وجود روح آدمی میدانند: روح در دو حالت از انسان جدا میشود، یکی در خواب و دیگری بعد از مرگ.
هومر، شاعر یونانی در اشعارش، روح را تنها به انسانها متعلق میداند و بیشتر فیلسوفان و متفکران قرنهای مختلف گفته اند که روح ماهیت مادی دارد؛ اما از نوع ویژهی آن که از هوا یا از آتش ساخته شده است.
با وجود اینکه همهی دلایل بر ماهیت روح، دلایل منطقی برای اثبات آن ندارد، کسانی که برای روح، مکان و یا جایی را تعریف میکنند، دچار تناقص اند و اگر جایگاه روح، قلب باشد تکلیف کسانی که قلب شان را با کسی دیگر عوض میکنند، نامشخص میماند و یا اگر روح، در تمام قسمتهای بدن وجود داشته باشد، وقتی بخشی از بدن قطع میشود، پس قسمت از بدن روح نیز باید قطع شود و برخی از نظریات که روح را تنها متعلق به انسانها و رؤیاهای خواب را ناشی از ارواح می دانند؛ تحقیقات ثابت کرده است که حیوانات نیز در هنگام خواب رؤیا میبینند و خواب، هیچ ارتباطی به روح ندارد و حتا مواد مخدر، الکول و بسیاری از داروها بالای خواب انسانها تأثیرگذار است.
وقتی اثبات کردن وجود ارواح محال میشود و دلایل معتبری برای اثبات آن به دست نمیآید، میتوان گفت: که این اعتقادات بر خواسته از نادانی قدما بوده که حتا در باورهای دینی هم اضافه شده وتا عصر امروز تأثیر گذار است.