
«خانوادهای زیر حکومت دیکتاتوری یک پدر زندگی میکند. پدر خانواده تعریفهای واژهها را تغییر داده و اجازه نمیدهد اعضای خانواده، از دیوارهای حویلی بیرون شوند. پدر، اعضای خانواده را در فضایی به کلی بسته و دور از اجتماع نگه میدارد و جهانی متفاوت از جهان بیرون برای خانواده ترسیم کرده است. فرزندان جوان خانواده تا به حال از خانه بیرون نشده اند و از فضای بیرون، تصوری وحشتناک دارند. دختر خانواده که با یک نوار ویدویی با جهان بیرون آشنا میشود، سعی میکند که از خانه فرار کند و در این راه از هیچ کاری کوتاهی نمیکند.»
در این فیلم «یورگوس لانتیموس» با روایت ساده و ساختار پیچیده، شاهکاری را در عرصهی فیلمسازی خلق کرده است. فیلم از جهان تعریف دیگری میدهد و کلانروایتهای که همواره برای انسان درد سر و یا راهکار بوده اند، در این فیلم اختصار میشود. انقلاب و دیکتاتوری در این فیلم به نسبت بسیار کوچکتر نشان داده شده است.
دیکتاتوری و انقلاب؛ دو روایت پارادوکسیکالی استند که در تولید و بازتولید، همدیگر را کامل میکنند؛ اما نتیجهی این دو پدیده نیز بستگی به شرایط دارد. در خط طولای تاریخ، انقلابهای بیشماری بدل به دیکتاتوری شده و دیکتاتورهای فراوانی نیز به نرمخویی استراتیژیک رو آورده اند. انقلاب و دیکتاتوری از آن دسته کلانروایتهایی اند که فیلم نیشدندان با ساختار نه چندان پیچیده و روایت اختصاری به روی پرده برده است.
گروه فیلمساز، در این فیلم سمبولیک و نشانهشناسانه برخورد میکند. با پرداخت روانکاوانه و فلسفی و جامعهشناسی دقیق از دیکتاتوری و انقلاب، مفاهیم را به صورت فشرده و آسان در خور مخاطب میدهد و آگاهی را در ذهنش تزریق میکند.
در سناریوی این فیلم، سه مسأله بسیار درشت به نظر میرسد:
۱: برداشت ما از جهان به وسیلهی زبان
۲: دیکتاتوری و بازتعریف جهان از طریق زبان
۳: اختناق و آزادی اگزستانسیالیتسی.
ساختن فیلمی با این روش، کاری نیست که بدون شناخت از زبان و دیکتاتوری و انقلاب امکانیت داشته باشد. گروه ساخت فیلم، روی کلانروایتهای مهم و مفاهیم فلسفی انگشت گذاشته و با شیوهی سینمایی و اشراف کامل، مفاهیم را به تصوریر کشیده اند. دیکتاتوری به هر نسبتی که باشد انقلابی در پی دارد و مسخشدگی در فضای دیکتاتوری، امر حتم است که در فیلم بسیار ریزبینانه به آن توجه شده است.
فیلم با تصویربرداری بی و روح و خشک و حتا غیر حرفوی به صورت عمد خلق شده تا بتواند فضای بیجان و خشن را در ذهن مخاطب القا کند؛ فضای خشک و بیروح فیلم، در ساختار و داستان اینچنینی توانسته جای خود را خوب پیدا کند.
در سکانس نخست فیلم، یک دستگاه پخش موزیک، واژهها را نشر میکند و دو زن با یک پسر با پخش هر واژه، تعریف دیگرگونهای از واژهها میکنند. وقتی کاست واژهای را پخش میکند؛ بازیگرها تعریفی از واژهها میکنند که برای ما غیرمعمول به نظر میرسد و طوری تصور میشود که گویا سکانس در بیمارستان روانی برداشته شده است و یا در صحنهی نخست فیلم با روانیها روبهرو استیم. مخاطب از شیوهی پخش صدا و تعریف واژهها از سوی کرکترها تلقین میشوند که کرکترها را روانی فرض کنند.
درک ما از زبان، با تلقین مفهوم پیدا میکند، انسان به صورت تجربه و استمرار به درک زبان میرسد و از دریچهی زبان نیز، به شناخت جهان رسیده است. اگر زبان طوری دگر برای ما جهان را تعریف کند، ما همانگونه جهان را در مییابیم. لاکان، زبان را منشای اصلی درک و معنا میپندارد و میگوید از طریق زبان است که جهان ما مفهوم پیدا کرده است. جهان و مفاهیم هستیشناسانه به واسطهی زبان منتقل میشوند و از همین مجرا نیز، قابل درک استند. ذهینت از طریق تکرار و زبان شرطی میشود که حتا اتفاقهای غیر معمول را نیز، بپذیرد.
در سکانس نخست فیلم، کارگردان مخاطب را از روی عمد، به درک خطا میکشاند تا مفهوم لاکانی زبان را برایش تلقین کند. با سوی برداشت از واژهها، منظور خود را در ادامهی فیلم به ذهن مخاطب تهنشین میکند. گروه فیلمساز، جهان را در محور فلسفیای از زبان نشان میدهد که در اثر دیکتاتوری بر سه فرزند یک خانواده تحمیل شده است. پدر خانواده نقش دیکتاتوری را دارد که برای فرزندانش، هستی را طور دیگری به تصویر کشیده و دیکتاتوری اش در محور زبان رشد کرده و توسعه یافته است. کارگردان در سکانس نخست فیلم از زبان و مفاهیم زبانی استفاده میکند و آهسته آهسته در طول فیلم، قصه را باز میکند.
دیکتاتورها به روایت بزرگتر؛ برای استمرار قدرت، جهان بیرون را هیولا ترسیم میکنند. سیستمهای دیکتاتورانه تلاش میورزند با استفاده از محصولات فرهنگی و زبان، اختناق را در تفکر «تابعین» کشور خود به وجود بیاورند، این استراتیژی میتواند تداوم قدرت را اعمال کند و ضعف فرهنگی باعث میشود که اقتدار دیکتاتورها تا مدت مدیدی پا برجا بماند. نمونهی این گونه برخورد را در اروپای شرقی کمونیستی دیدیم که با شعار آزادی و تحمیل محصولات فرهنگی مورد نظر شان، از کثرتگرایی پیشگیری کردند. در افغانستان نیز نمونهای از این اتفاقها را شاهد بودیم؛ کمونیستها تنها محصول فرهنگی مورد نظر شان را در میان جامعه تکثیر میکردند و با این شیوه، از کثرتگرایی فرهنگی پیشگیری کرده بودند.
نه تنها کمونیزم، هر اندیشهای که تبدیل به اعتقاد شود، خاصیت مشابهی را در مییابد. دیکتاتوری با تکمحوری، ذهنیتها را در تاریکی نگهداشته، تحمیل قدرت میکند، میخواهد که اصول و قدرت خویش را در ذهن مردمان تحت دیکتهی خود به اعتقاد بدل کند. اعتقاد، بدون استفاده از زبان و برداشتهای زبان امکانپذیر نیست که این نیز، بر میگردد به همان تیوری لاکان از زبان: « جهان از طریق زبان مفهوم پیدا میکند. بهترین راه تقویت دیکتاتوری زبان است. در فضای بستهی دیکتاتوری کوشش میشود با استفاده از مفاهیم و زبان، فضای بسته را زیبا و معنامند کند و به اعتقاد بدل شود، تا استمرار بیابد.»
دندانسگی، دیکتاتوری را با بازتعریف واژهها در حویلی نسبتا بزرگی بر فرزندان خانواده تحمیل میکند و به وسیلهی زبان، جهان کوچک و تفکرات دیکتاتورنهی پدر را در خانواده به اعتقاد بدل کرده است. در فیلم طوری مینماید که جهان در محور آنچه پدر میگوید، میچرخد، نه آنچه وجود واقعی دارد. پس دیکتاتوری کوچک پدر در خانواده از طریق زبان القا شده و تصور فرزندان نیز همانی است که با استفاده از زبان، پدر برای شان توضیح داده است. فیلم با این روش؛ به شیوهای نمادین، فضای کوچک دیکتاتوری را در حویلیای خلق کرده که همواره ما به نسبت بزرگتر میشناسیم.
پدر خانواده با استفاده از قدرت و زبان، باورها را در ذهنیتهای فرزندانش تلقین کرده آنچه را گفته است، برای فرزندانش به اعتقاد بدل شده است.
دیکتاتورها در قدم نخست مردم زیر دیکتهی خود را از تماس با بیرون منع میکند، با بستهشدن راههای بیرونی و تلقین مفاهیم مورد نظر دیکتاتورها، مسخ شدگی جمعی به بار میآید. اگر در فضای بسته دریچهای باز شود، همهی ذهنیتها و مفاهیم تلقینی و اعتقادات از میان خواهد رفت، همینجا است که برای دیکتاتوری، بیرون خطرناک است، بیرون فروپاشی میآورد. دیکتاتوری سعی خودش را میکند تا بیرون را برای مردم بد نشان بدهد و از فروپاشی جلوگیری کند.
در فیلم دندانسگی، پدر خانواده فضای بیرون را خطرناک و وحشیانه به تصویر کشیده است و یگانه راه بیرونرفت از ساحت حویلی، شکستهشدن دو نیشدندان است، پدر برای فرزندانش گفته است: زمانی که نیشدندانهای شما افتاد؛ آنگاه میتوانید سوار بر موتر بیرون از حویلی بروید، در غیر آن، باید تا رسیدن زمان معید صبر کنید.
– مادر خانواده با وجود همدستی با پدر، محبوس وضعیتی است که پدر به وجود آورده. مادر در دیکتاتوری نقش کسانی را بازی میکند که در نگهداری وضعیت دیکتانورانه سهم دارند و برای سمتوسودهی جامعهی دیکتهشده نقش تبلیغکنندگان دیکتاتورها را بازی میکنند. مادر با این که جهان بیرون را میشناسد؛ اما لب برای تعریف جهان واقعی نمیگشاید، مثل کسانی که در فضای کلانروایت دیکتاتوری ناچار به ماندن استند و بیرون از آنجا هویتی ندارند. مادر خانواده در بیرون از خانه، دیگر جایگاه اجتماعی ندارد و اینجا است که خودش را وقف نگهداشتن وضعیت میکند.
– گروه فیلمساز از نقطهای که همهی دیکتاتورها ضربه میخورند استفاده میکند، در ساختار دیکتاتوری بیشترین توجه به ولیعهد «پسر» میشود و ولیعهدها برای دیکتاتورها خطرناک ظاهر میشود. دیکتاتوریها فضای مردانه و خشکی دارند و زن جایگاه کمتری نسبت به مردان در آن دارند. پدر خانواده با لتوکوب زن و دخترانش نشان میدهد که روحیهی زنستیزانهای دارد و بر عکس برای اینکه نشان بدهد او همسو با پسرش است، زنی را برای غریضههای جنسی فرزندش میآورد و یک دخترش از طریق همین زن، با دنیای بیرون آشنا میشود.
سارتر انسان را محکوم به آزادی میپندارد، تیوریها و کتابهایش نیز در همین محور میچرخد. شخصیتهای سارتر در رمانها و داستانهایش ناگزیر به آزادی استند و سارتر در یک کلیت، آزادی را عملگرا میپندارد، او رابطهی انسان و آزادی را مانند نور با خورشید، توصیف میکند.
آزادی اگزستانسیالستی و انسان، پیوسته و وابسته به همدیگر استند. در فیلم نیشدندان گروه فیلمساز، از مفهوم اگزستانسیالستی سارتر استفاده کرده و آزادی را عملگرا نشان داده است.
دختر کلان خانواده با سوراخ کوچکی که از بیرون پیدا میکند، در کنکاش میافتد، کنجکاوی اش برای آنسوی دیکتاتوری، باعث میشود که نیشدندانهایش را در حمام بشکند، خود را در عقب موتر پدر بیندازد و نخستین قدم را برای شکست دیکتاتوری بردارد.
در فضای کلان دیکتاتوری نیز، نخستین اعتراضها باعث میشوند که فضای مسلط دیکتاتوری تکان بخورد. دیکتاتورها برای نمایش قدرت خویش، خانوادههای چریکهای معترض را سزاور نفرین میدانند و به اذیت شان میپردازند. معترضانی را که زندانی میکنند، زیر شکنجه میکشند. دیکتاتورها برای نابودی اعتراض و کور ساختن اعتراض، سختگیری را بیشتر میکنند و فضا را برای اعمال قدرت خود بستهتر میکنند؛ اما فضای بسته، برای شکست دیکتاتوری بیشتر کمک میکند و عقدهی جمعی را به وجود میآورد. اختناق به این صورت باعث میشود که آگاهی جمعی به وجود بیاید، که این آگاهی، آگاهی وجودگرایانه و اگزستانسیالستی است.
در فیلم نیشدندان، زنی وارد فضای بستهی حویلی میشود و برای این که پسر دیکتاتور نمیتواند ارضایش کند، به زنهای خانواده رشوت میپردازد تا ارضایش کنند و از همین دریچه، یک فیلم ویدیویی در دست یکی از دخترها میافتد و آن دختر با دیدن فیلم فضای بیرون را میشناسد که نخستین لرزه در دیکتاتوری کوچک خانواده است. وقتی پدر خانواده از قصهی فیلم آگاه میشود، سراغ آن زن میرود و به شکنجه اش میپردازد؛ اما چنان که دیکتاتورها به آزار خانواده معترضان و پارتیزانها میپردازد، پدر نیز برای حل بحران، کمر میبندد و زنی که دخترش را با جهان بیرون آشنا کرده است، شکنجه میکند. همینجا است که دیکتاتوری کوچک با شکست مواجه میشود و انقلابی به نسبت کوچک آغاز میشود.
در دیکتاتوری کوچک فیلم نیشدندان، زن نماد ضعف و سزاوار نفرین است، مگر در کلانروایت دیکتاتوریها قشر فرودست جامعه، مشابه است. گروه فیلمساز با انقلاب یک زن نشان داده است؛ آن که زیر فشار استخوانهایش خورد میشود، باید برخیزد و سبب ایجاد موج نو در فضاهای بسته و تنگ بشود، در غیر این فشار در چرخ خویش ادامه میدهد. در ادامه دختر خانواده به درک نسبی از جهان میرسد و ناآگاهانه به بیرون از حصارهای پدر با شکستن نیشدندانهای اش، میرود. اگر چه ذهنیت او برای بیرونرفتن اشتباه است؛ اما آزادی عملگرا است و حتا با ذهنیت اشتباه اتفاق میافتد. وقتی دختر، در حمام نیشدندانهایش را میشکند، در عقب موتر پدر خود را میاندازد و پدر زمانی که متوجه میشود دخترش نیست، میان حصارهای حویلی جستوجو میکند؛ اما پس از جستوجو با موتری بیرون میرود که دختر خود را در عقب آن پنهان کرده است. اینطوری گروه فیلمساز نشان میدهد که خود دیکتاتورها نقشی اصلی را در فروپاشی دیکتاتوری، با برخورد اشتباه دارند.
فیلم نیشدندان مفاهیم فلسفی و اجتماعی بسیاری را در خود جا داده است، جدا از اینکه ساختار جامعهی دیکتاتوری را مسألهی محوری قرار داده، نقش پدر را نیز به دست نقد سپرده است. در ساختار سنتی خانوادههای افغانستان، قصههای بیشماری از این دست وجود دارد. پدرها تصمیمگیرنده استند و مادرها هر آنچه را که پدر میگویند، بنا بر ملحوظهایی انجام میدهند. فرزندان خانواده، بدون اجازهی پدر، قدرت تصمیمگیری ندارند. فیلم نیشدندان به ساختار سنتی خانوادهها میتازد و حتا خانواده را به دیکتاتوری تشبیه میکند که فرزندان خانواده را به سوی روانیشدن میبرد و میگوید؛ ساختارهای سنتی خانوادهها بازبینی شوند، ساختاری که شاکلهی بینادی اجتماعی را میسازد، باید دچار تغییر شوند و تغییر مثبت میتواند معضلهای کلان اجتماعی را به راحتی حل کند.
مسألهی مهم دیگری که در این فیلم پرداخته شده است، روحیه زنستیزانه در خانوادهها است. در فیلم نیشدندان اشاره به این میشود که بنیاد زنستیزی اجتماعی را خانوادهها مهیا میکند؛ اگر در برخورد خانواده تغییر کند، ساختار اجتماعی و روش برخورد با زنان در جامعه نیز تغییر میکند.
فیلم با چندبعدی بودن خود تاکید به این دارد که هنر با بیان متفاوت میتواند، مفاهیم مهم فلسفی اجتماعی را بیان و نقد کند و برای تغییر میتواند قدرتمندانه عمل کند.
فیلم نیشدندان – دندان سگی – محصول سال ۲۰۰۹ از کارگردان یونانی، یورگوس لانتیموس است. این فیلم جایزهی کن برای فیلمهای نو را به خود اختصاص داده و برندهی فیلم غیر انگلیسی زبان اسکار ۲۰۱۰ را نیز از آن خود کرده است.