نویسنده: میکایل دی. سواین
مترجم: سید نجیبالله مصعب
از طرف دیگر، بیجینگ، احتمالاً تلاشش را برای بهرهبرداری از مشکلهای امریکا در افغانستان و پاکستان را به نفع خودش آغاز میکند. مثلاً برخی ناظران باورمند اند که بیجینگ دنبال نشانههایی میگردد که واشنگتن حاضر به مبادلهی حق امتیازهای دربارهی تایوان در ازای کمک اساسی به عملیاتهای نظامی امریکا در آسیای جنوبی است.
خلاصه اینکه بیجینگ خود را حامی ثبات و رونق بلندمدت افغانستان از طریق کمک غیرنظامی و کمکهای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک محدود، معرفی کرده است. این کشور مراقب بوده است که روابطش با مقامهای کابل را بدون آزردن پشتونها یا رهبری سیاسیشان در طالبان در سطح خوبی نگهدارد. در مجموع، منافع و سیاستهای چین در قبال افغانستان، عموماً با خواستههای اسلامآباد همراه است. این خواستهها عبارت اند از؛ بهبود روابط با کابل، پیشگیری از فشار برای حملهی بیدلیل به تروریستهای جابه جاشده در مرز افپاک که دولت و جامعه پاکستان را تهدید نمیکنند و پیشگیری از فشار شدید و هجوم امریکا به قلمرو پاکستان.
همانگونه که نشان داده شد، بیجینگ و اسلامآباد با وجود سرد شدن روابطشان در ماههای اخیر، منافع مشترکی در حفظ رابطهی دوجانبهی شان دارند. سیاستهای چین در قبال افغانستان این منافع را تهدید نمیکند. تلاشهای چین برای بهبود هماهنگی با هند و روسیه در حل مشکلهای گوناگون افغانستان، شاید تا اندازهای اسباب نگرانی برخی حلقههای سیاسی پاکستان شود؛ اما چنین نگرانیهایی احتمالاً خیلی جدی نیستند.
در نهایت، سیاستهای بیجینگ در برابر مسألهی افپاک با سیاستهای کلیترش در برابر آسیای مرکزی همراستا است. این سیاستها شامل همکاری و مناسبات سیاسی، اقتصادی و امنیتی چشمگیر به شکل دوجانبه و هم از طریق سازمان همکاریهای شانگهای میشود. فعالیت از طریق سازمان همکاریهای شانگهای شامل تلاشهای مشترکی برای مقابله با قاچاق مواد مخدر، تروریسم و جرایم سازمانیافته برای حفظ امنیت خط لولهی نفت میشود. افزون بر این، کم از کم، پس از ۲۰۰۵، بیجینگ به تدریج نقش مثبت یا کم از کم غیرمخرب در برابر مسألهی افپاک بازی کرده است که مبتنی بر عدم تشویق یا همراهی با تلاشهای جمهوریهای آسیای میانه برای مخالفت آشکار با سیاستهای آمریکا در قبال افغانستان در سازمان همکاریهای شانگهای بوده است. در مقابل، چین از اقدامهایی از سوی جمهوریها که در راستای حمایت از دولت افغانستان و تلاشهای کلی برای تثبیت این کشور بود، حمایت کرد.
منافع و سیاستهای چین در قبال مسألهی افپاک، پیامدهای متناقضی برای واشنگتن دارد. بدون شک چین در حوزهی غیرنظامی کمک زیادی به جنبههای رفاه اقتصادی و اجتماعی تلاشهایی به رهبری امریکا برای ثبات افغانستان میکند.
چین، به تدریج به نوعی هماهنگی میان دولتهای آسیای مرکزی در حمایت از هدف غایی افغانستانی مستقل، رو به توسعهی اقتصادی و بدون تروریست کمک میکند که با وجود دیدگاههای توطئهمحور برخی مفسران چین درباره سیاستهای واشنگتن در آسیای مرکزی، کم از کم تا اندازهای با منافع امریکا همراه است.
از طرف دیگر، مقامهای امریکایی و هم افغان، طبق گزارشها نگران روشهای فسادآمیز چین در بردن مناقصات بزرگ پروژههای منابع معدنی هستند. چنین مشکلهایی از «حرص دولت چین که تشنهی مواد خام است» ناشی میشود و و به نگرانیها دربارهی کنترل بیش از اندازهی چین بر بخشهای صنعتی اصلی افغانستان دامن میزند. مهمتر اینکه اینها باور عمومی موجود در افغانستان و جاهای دیگر دربارهی فساد شدید نظام سیاسی افغانستان را تقویت میکنند و احتمالاً حمایت از شورشهای طالبان را افزایش میدهند.
افزون بر این، در سطح وسیعتر، دخالت اقتصادی شدید و رو به رشد چین در افغانستان و پاکستان به اتهاماتی از سوی برخی مرجعها منجر شده است. آنها بیجینگ را متهم به «سواری مجانی» با ارائهی کمک یارانهای دولتی و بازرگانی بدون بر عهده گرفتن بخشی از بار امنیتی در مبارزه علیه طالبان و گروههای تروریستی دیگر میکنند. برخی ناظران هم چین را متهم به بیتفاوتی به طرز حکومت، کاهش فساد، پاسخگویی عمومی و حقوق بشر در ارائهی کمک و بستن توافقهای بازرگانی با هر دو کشور میکنند که این بیتفاوتی تلاشهای امریکا برای پیوندزدن چنین کمکهایی به اهداف سیاستی گستردهتر را بیاثر میکند.
بسیاری از تحلیلگران چینی هم مصرانه چنین اتهامها و نگرانیهایی را رد میکنند و در عوض میگویند که منافع چین و امریکا به ویژه در افغانستان همپوشانی دارند و اغلب انتقاد شدیدی از تکیهی بیش از اندازهی واشنگتن به ابزارهای نظامی میکنند. در واقع در حوزهی نظامی، احتمالاً چین آنقدری که مطلوب واشنگتن است کمکی به تلاشهای ضدتروریسم در افغانستان نمیکند. به ویژه تجربهی چین در عملیاتهای برقراری صلح با تأیید سازمان ملل متحد بر این مسأله صحه میگذارد. شاید از دیدگاه امریکا این موضوع مهمتر باشد که چین به قدر کافی برای قانع کردن، تحت فشار گذاشتن یا وادار کردن اسلامآباد به حمله به عناصر تروریستی که در مرزهای سهگانهی شمال – شرق این کشور یا نزدیک آن فعالیت میکنند، تلاش نمیکند.
انتقادها به سیاست چین در برابر مسألهی افپاک به بحثهایی میان پژوهشگران و مفسران چین در بارهی سطح و نوع دخالت مناسب چین و اخیراً، مسألهی دیگری در همین راستا در بارهی احتمال موفقیت کلی راهبرد اوباما منجر شده است. اصل این بحث که کم از کم یکی از ناظران چینی آن را «داغ» میداند بر این مسأله متمرکز است که آیا چین باید به افغانستان نیرو بفرستد یا خیر؟
مثل مسألهی هستهای کره شمالی ، فهمیدن اینکه این بحثها تا چه اندازه در حلقههای تصمیمگیری بالا در دولت چین مطرح میشود، عملاً غیرممکن است. با این حال، همین که اجازهی مطرح شدن چنین بحثهایی داده میشود نشانهای از این است که:
الف) رهبران چین برای حمایت بیشتر از حل مسألهی افپاک زیر فشار هستند.
ب) منافع چین در این مسأله در تضاد با هم هستند و بنابراین رهبران چین مایلند که به استدلالهای مختلف گوش کنند.
بیشتر تحلیلگران چینی موافقند که مسآلهی افپاک اهمیت بسیار زیادی برای چین دارد و صلح و ثبات پایدار در این منطقه برای منافع حیاتی چین سودمند است. این منافع از سرکوب شورشیها و تروریستهای درونمرزی تا حمایت از پاکستان قدرتمند و مستقل، خروج احتمالی امریکا از منطقه، امنیت بیشتر برای قراردادهای اقتصادی چین و بهبود محیط ژئواستراتژیک در آسیای مرکزی را در بر میگیرد. افزون بر این، بیشتر تحلیلگران بر این باورند که چین میتواند نقش بیشتری در ایجاد چنین صلح و ثباتی به ویژه با توجه به پایگاه نوظهور آن به عنوان قدرتی بزرگ، بازی کند.
در یک طرف شمار اندکی از ناظران چینی هستند که باورمندند که چین باید بپذیرد که افزایش قدرت به مسئولیتهای بیشتری در برابر همسایهگان بیثباتش منجر میشود و از این رو باید نقش بسیار فعالتری در کل منطقهی بزرگتر خاورمیانه و آسیای جنوبی بازی کند و با استفاده از قدرت نرم و سخت به عنوان بازیگر اثرگذار عمل کند. برخی از این ناظران باور دارند که کم از کم «برای چین بسیار ضروری است که به افغانستان نیرو بفرستد». دلایل آنها برای چنین اقدامی عبارت است از: «نگهبانی از منافع اقتصادی چین، گشودن بیشتر جبههی راهبردی چین، دادن تصویر مثبت بینالمللی» و کسب اهرمهای فشار مختلف برای چانهزنی با امریکا و قدرتهای غربی؛ بیشتر قاطع مفسران چینی با اعزام واحدهای جنگی به افغانستان به دلیلهای که از پیش مطرح شد، مخالف اند.
شمار اندکی از ناظران چینی نوعی مصالحه یا «مسیر میانی» را پیشنهاد میکنند و میگویند که چین باید فرستادن نیروهای برقرارکنندهی صلح زیر پرچم سازمان ملل یا پلیس یا واحدهای امنیتی غیرنظامی به افغانستان را مد نظر داشته باشد تا به دولت کابل کمک کند که از سایتهای کلیدی در این کشور از جمله پروژههای زیرساخت و بازسازی مربوط به منافع چین نگهبانی کند؛ اما بسیاری از این تحلیلگران هم به این باور اند که بیجینگ باید برای اعزام چنین نیروهایی از دولت افغانستان اجازه بگیرد.
بیشتر تحلیلگران و ناظرانی رسمی و غیررسمی که طرفدار ادامهی نقش بیجینگ هستند از ضرورت افزایش تلاشهای کنونی آن در توسعهی اقتصادی و بشردوستانه در افغانستان و هم در پاکستان سخن میگویند و همچنین در بارهی اینکه این تلاشها باید زیر حمایت سازمان ملل متحد یا دیگر نهادهای بینالمللی یا چندجانبه از جمله سازمان همکاریهای شانگهای باشد تأکید میکنند. شماری از این ناظران معتقدند که چین باید نقش رهبری فعالانهتری در چنین اقدامهایی در هماهنگی با سازمان همکاریهای شانگهای یا به عنوان میزبان یا میانجی گفتو گوها میان بخشهای سیاسی درون افغانستان بازی کند. بقیه روشن میکنند که نقش محدود چین در افغانستان محدود میماند و باید محدود بماند؛ مگر اینکه «امریکا با احترام کامل با چین برخورد کند، چین را مانند یک شریک و نه دشمنی بالقوه بداند و انگیرههای کافی به چین بدهد»!
شمار کم تحلیلگران چینی به مجموعهی اقدامهای جایگزینی در برابر پاکستان میپردازند. بیشتر تفسیرها به بیانیههای کلی در بارهی احترام دوسویهی چین – پاکستان، تصدیق کلی اهمیت پاکستان باثبات برای «توازن منطقهای» ثبات و توسعه منطقهای، ارزیابی وضعیت درونی پاکستان، سیاستهای کلی اسلامآباد و روابط امریکا – پاکستان و هند – پاکستان فشرده میشوند. مفسران چینی اندکی به نوع و سطح نفوذی که چین باید دربارهی مسألهی افپاک یا هر مسألهی دیگری نسبت به اسلامآباد اعمال کند، اشاره کرده و بیشتر حتا آن را ارزیابی نمیکنند. این پرهیز روشن، احتمالاً به دلیل عاملهای مختلف زیر است.
حساسیت به هر بحث عمومی در بارهی اهداف سیاسی بیجینگ در برابر دوست دیرینهاش پاکستان اثر وارونهی احتمالی بر روابط چین با هند خواهد داشت. احتمالاً ممنوعیت رسمی چنین تحلیلهایی که به ماهیت کامل و شدت کمک نظامی بیجینگ به پاکستان در زمینهی موشکهای بالستیک و فنآوری تسلیحات هستهای میپردازند نیز از همین رو است. ناگفته نماند که بیشتر پژوهشگران و ناظران چینی دانش اندکی از روابط امنیتی چین با پاکستان دارند.