نویسنده: میکایل دی. سواین
مترجم: سید نجیبالله مصعب
با توجه به اینها، اندک تحلیلگران چینی، مستقیماً به پیامدهای امنیتی وضعیت داخلی بیثبات پاکستان برای چین میپردازند و سیاستهای فعالتری برای جمهوری خلق چین پیشنهاد میکنند و بیشتر طرحهای شان در راستای تقویت «همکاری دوستانه» با پاکستان در پاسداری از مرز چین – پاکستان و یا تدارک کمکهای توسعهی اجتماعی- اقتصادی بیشتر است. در هیچکدام از نوشتههای چینی که در این نوشتار بررسی شد به بیجینگ اصرار نشده است که تلاش بیشتری برای اقناع اسلامآباد در راستای تخصیص منابع بیشتر به جنگ علیه طالبان مستقر در پاکستان یا دیگر گروههای تروریستی فعال در پاکستان یا افغانستان به خرج دهد و خیلی کمتر به فرستادن نیروهای ارتش آزادسازی خلق، برای کمک به این تلاش پرداخته شده است.
در نهایت، علاوه بر همه عاملهای دیگری که در بالا مرور شد، بخش زیادی از احتیاط و در بسیاری از موارد تردید بیشتر ناظران چینی درباره مسألهی افپاک از ارزیابی بدبینانه از نتایج راهبرد اوباما و خصوصاً ابعاد نظامی آن ناشی میشود. هرچند شمار اندکی از ناظران، ارزیابی مثبتی از این راهبرد به دست میدهند؛ اما بیشتر قاطع آنها بر این باورند که یا محکوم به شکست است و یا موفقیت آن با مشکلهای زیادی همراه است. گذشته از انتقادهای شدید به رفتار «هژمونیک» آمریکا و تکیهی بیش از اندازه به ابزارهای نظامی در سیاست خارجی آمریکا، دلیلهای مطرحشده برای چنین بدبینی عبارت اند از؛ شکست همیشگی دولتهای خارجی برای برقراری دولت مرکزی بادوام و همکارانه در افغانستان، کمبود نسبی توجه به بازسازی آبادانی در افغانستان، مشکلهای درونمرزی شدید آمریکا ناشی از قصد اوباما برای خروج نیروهای آمریکا از افغانستان در جولای ۲۰۱۱ و ناتوانی یا بیمیلی احتمالی دولت پاکستان در حمایت قابل توجه از این راهبرد. خوشبینانهترین موضع بر اساس دیدگاه بیشترین این است که واشنگتن شاید در نتیجهی ترکیبی از اقدامهای نظامی و گفتو گو با طالبان، بتواند دورهی موقتی از ثبات در افغانستان ایجاد کند که به آمریکا اجازه میدهد «آبرومندانه کنار بکشد».
این تحلیل؛ منافع، سیاستها و بحثهای روشن چین در بارهی مشکل افپاک و راهبرد اوباما، نشاندهندهی مبنایی قوی برای احتیاط کنونی و موضعگیری خفیف در برابر این مسأله از سوی چین است. همانطور که دیدیم احتیاط اساسی و بسیاری از دغدغههای دیگر رهبران چین از منافع راهبردی دیرپای این کشور در برابر پاکستان در کنار تردید ریشهدار آن به آمریکا و رقابت نوپا با آن متأثر میشود. از سوی دیگر، حمایت محدود اما در حال افزایش بیجینگ از بسیاری از اهداف آمریکا و آیساف هم در مجموعهای از منافع همهجانبه چین در توسعه اقتصادی، مقابله با تروریسم، حفظ روابط مسالمتآمیز با واشنگتن و ثبات بلندمدت نه فقط افغانستان و پاکستان که در کل آسیای جنوبی و مرکزی ریشه دارد.
از این رو، خبر خوب اینکه با توجه به پیوستگی چشمانداز راهبردی چین در قبال واشنگتن، دخالت چین در مسألهی افپاک در حال حاضر در مجموع با منافع آمریکا همراستا است و احتمالاً مدتی همینطور میماند. به علاوه، خودداری کنونی و احتمالاً آیندهی چین از کمک نظامی اساسی، قریب به یقین به موفقیت راهبرد اوباما بستگی ندارد. در واقع، بسیاری بر این باورند که دخالت نظامی مستقیم چین در افغانستان یا پاکستان، هند را تحریک و در نتیجه دشمنی هند – پاکستان را وخیمتر کرده و به اهداف آمریکا ضربه میزند. در هر حال، هرچند برخی ناظران، همچنان به چین اصرار میکنند که به افغانستان نیرو اعزام کند؛ اما بحثهای چینیها بر سر این مسأله نشان از تغییر سیاستهای چین ندارد.
اگر نگاهی عامدانه منفیتر به مسأله داشته باشیم، ارزیابی بالا از منافع چین ثابت میکند که با توجه به شرایط کلی کنونی و نبود تغییر اساسی در محاسبات اسلامآباد در برابر هند و افغانستان، امکان ندارد بیجینگ به تلاش برای وادار کردن اسلامآباد به تخصیص منابع و انرژی بیشتر به نابودی گروههای تروریستی خارج از پاکستان و بیرون کردن این گروهها از پاکستان دست بزند. به علاوه، حتا اگر پاکستان بخواهد مثلاً در پاسخ به وخیمشدن حملات تروریستی به رژیم پاکستان موضعش را در این مسأله تغییر دهد، باز هم اصلاً معلوم نیست که بیجینگ رهبری پاکستان را به تلاش بیشتر علیه طالبان افغان تشویق کند؛ زیرا بیشتر میخواهد که تمرکز پاکستان هم از لحاظ نظامی و هم سیاسی بر هند باشد. احتمال اینکه رهبری چین تلاش کند رژیم بیرمق پاکستان را با حمایت بیشتر از نیروهای نظامی و اطلاعاتی آن استحکام ببخشد، کم است و اصلاً معلوم نیست که چین آن قدر در پاکستان نفوذ داشته باشد که اسلامآباد را صرفنظر از شرایط دیگر به انجام درخواستهایش در برابر افغانستان، قانع کند. به علاوه، چین به ندرت به چنین تاکتیکهای پرفشاری روی میآورد. آنطور که دیپلمات سابق کارکشتهای با تجربهی فراوان در بارهی چین به نویسندهی این مقاله گفت، رهبری چین، معمولاً تقاضای اقدام نمیکند بلکه بیشتر برای انجام نشدن اقدام تقاضا میکند.
در نهایت، شماری از تحلیلگران تا اندازهای بر اساس برخی تفسیرهای مطرحشده در این نوشتار، باورمندند که بیجینگ شاید نیروهایی به افغانستان اعزام کند (با فرض اینکه آمریکا بخواهد) یا حتا در حمایت از راهبرد اوباما به اسلامآباد فشار بیاورد و در عوض آن معاملههای بسیار مهمی با سیاست خارجی آمریکا بکند که شامل مثلاً قطع فروش سلاح به تایوان، حمایت از رفتار چین در قبال تروریستها و جداییخواهان در سینکیانگ و دیگر مسائل «محوری» است؛ اما با توجه به پیامدهای بسیار منفی برای واشنگتن هم در درون و هم در سطح بینالمللی و نامعلوم بودن اینکه واقعاً چین به وعدههایش عمل میکند یا خیر، خیلی بعید است که حتا اگر بیجینگ واقعاً چنین پیشنهادی بدهد دولت اوباما واقعاً با چنین معاملهای موافقت کند. برخی نگرانیها در بارهی پیامدها و پایبندی به تعهدات هم در طرف چینی وجود دارد که باعث میشود اصلاً پیشنهاد چنین معاملهای خیلی بعید باشد. در تحلیل نهایی، منافع راهبردی ریشهدار، نظم تاریخی دیرپا و نبود قطعیتهای قوی در محاسبات چین حرف اول را میزنند.