نویسنده: میکایل دی. سواین
مترجم: سید نجیب الله مصعب
مدیریت موفقیتآمیز هرجومرج در افغانستان و کاهش دخالت نظامی آیساف (نیروهای همکاری بینالمللی امنیتی) به رهبری امریکا در این کشور قطعاً از مهمترین هدفهای سیاست خارجی دولت اوباما هستند که میتوان دلیل آن را به صورت زیر برشمرد.
الف) ارتباط محوری بین افغانستان و جنگ علیه تروریسم؛
ب) رابطه بین رویدادهای این کشور و ثبات در آسیای جنوبی و مرکزی دو منطقهای که ترکیب فتنهانگیزی از دخالت قدرتهای بزرگ، تسلیحات هستهای، منابع انرژی، تروریسم و چندین دولت ضعیف و یا فاسد را در خود دارد؛
ج) خواستهی مصرانه بیشتر امریکاییها برای پایان دادن یا کاهش شدید دخالت امریکا در افغانستان برای تمرکز بر مجموعهی گستردهای از مشکلهای اقتصادی درونمرزی است؛
رئیسجمهور اوباما، راهبردی کلی برای حل این مسلهها ارائه کرده است که رابطهی نزدیک میان رویدادها در افغانستان و رویدادها در همسایهاش پاکستان را به رسمیت میشناسد. پاکستان پناهگاهی برای عنصرهای طالبان و القاعده، قدرتی هستهای با مشکلهای درونمرزی شدید خود از جمله افزایش حملههای تروریستی و اختلافهای سیاسی شدید و نیرویی بزرگ در سیاست و امور امنیتی افغانستان است. از اینرو موضع آن نسبت به همسایهاش، عامل بسیار مهمی در تعیین موفقیت یا شکست سیاستهای امریکا است. مسئلهی دیگری که به همین اندازه مهم است این است که ثبات کنونی پاکستان به دلیل رابطهی بیثبات کنونی آن با هند که آن هم قدرت هستهای است، نگرانی بزرگی برای واشنگتن به شمار میآید.
اصطلاح «افپاک»، یاد آور رابطهی اساسی این دو کشور را در حل این مشکلها است. از این رو، راهبرد افپاک اوباما به تلاشهایی برای تثبیت محیط امنیتی افغانستان از طریق ورود ۳۰۰۰۰ نیروی امریکایی دیگر برای ترغیب جنگجویان طالب برای بر زمین گذاشتن سلاح شان و تلاش بیشتر برای قویسازی و گسترش ارتش، فرایند دموکراتیک و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی افغانستان محدود نمیشود. این راهبرد دربرگیرندهی تلاشهای اصلاحشده برای کمک اقتصادی به پاکستان و افزایش ظرفیت و میل این کشور به مقابله با عنصرهای تروریستی در درون مرزهای خود میشود و دستیابی به چنین اهدافی بینهایت مشکل است.
برای بسیاری از ناظران معمولی، این چالش افپاک و راهبرد طراحیشده برای حل آن؛ در مجموع ربط آنچنانی به چین نداشته و متأثر از آن نیست؛ اما در حقیقت، بیجینگ به دلیلهای بسیاری یکی از بازیگران کلیدی در این درامه است. این دلیلها را به صورت زیر میتوان برشمرد.
الف) پیوندهای اساسی و دیرپا با پاکستان و نفوذ احتمالی بر آن؛
ب) منافع ژئواستراتیژیک در برابر دو قدرت محلی روسیه و هند که در آسیای مرکزی و جنوبی، مهم و فعال هستند.
ج) عمیقتر شدن فعالیت سیاسی و اقتصادی چین در آسیای مرکزی؛
د) نگرانی بیشتر دربارهی رابطه میان تروریسم آسیای مرکزی و جنوبی با شورشیها و تروریستهای مسلمان در سینکیانگ و مناطق دیگر چین؛
و) رابطهی دوجانبهی چین با امریکا؛
هـ) سود چین در ارتباطه به انرژی و مواد معدنی در افغانستان؛
از این رو، هنگام برآورد، احتمال موفقیت راهبرد امریکا در مسئلهی افپاک، باید منافع و انگیزههای خاص، سیاستها، نفوذ واقعی و بالقوه و جهتگیری و رفتار احتمالی کنونی رهبران چین را در بارهی هر یک از شش حوزهی بالا فهمید و خطهای احتمالی بحثهای درونمرزی موجود میان آنها را درک کرد. این نوشتار چنین تحلیلی از این عاملها ارائه میدهد که بر مبنای منابع دستدوم و منابع چینی موثق، نیمهموثق و غیر موثق از جمله بیانیههای رسمی جمهوری خلق چین، مقالهها، گزارشهای رسانهای و گزارشهای دیگر است و در انتهای این تحلیل گمانهزنیهایی در یباره موضع چین در برابر مسئلهی افپاک مطرح میشود که چگونه میتوان آن را اصلاح کرد تا از راهبرد اوباما بیشتر حمایت کند.
منافع و انگیزههای چین؛ اول پاکستان سپس سایرین
رویکرد بیجینگ به مسئلهی افپاک تا اندازهی زیادی از منافع راهبردی آن در بارهی آسیای جنوبی و به ویژه رقابت هند و پاکستان ناشی میشود. در طول چندین دهه، چین رابطهی سیاسی، نظامی و اقتصادی بسیار نزدیکی با رهبری پاکستان ساخته است که برخی تحلیلگران چینی و غربی آن را دوستی «همهجوره» و «آزموندیده» مینامند که عمدتاً برای حمایت از نقش اسلامآباد به عنوان همتای راهبردی در برابر دهلی نو است. پاکستانی باثبات، مستقل، دوستانه و اثرگذار در منطقه از سلطهی هند بر آسیای جنوبی پیشگیری کرده و نفوذ هند بر آسیای مرکزی را کاهش میدهد و میل آن کشور را برای تمرکز بیشتر بر رقابت راهبردی با چین با مانع مواجه میکند. به علاوه، از دیدگاه چین و پاکستان؛ افغانستان باثبات و دوستانه نیز قدری «عمق راهبردی» علیه قابلیتهای هستهای و برتری نظامی متعارف هند را در اختیار پاکستان میگذارد.
پاکستان همکار علاوه بر ایفای چنین نقش ژئواستراتیژیک بنیادینی از لحاظ اطلاعاتی و سیاسی هم از سرکوب تروریستهای مسلمان چینی در داخل حمایت میکند و نمیگذارد به پناهگاههای امن در افغانستان و همچنین مسیرهای نفوذ از طریق هندوکش دست پیدا کنند. به علاوه، پاکستانی تحت کنترل اسلامگرایان رادیکال به احتمال قریب به یقین رابطهی خاص چین با اسلامآباد را نابود میکند و انگیزهی زیادی برای هدفگرفتن چین برای فعالیتهای تروریستی جهادی فراهم میکند. در نهایت، پاکستان فرصتهای مهمی برای تجارت، سرمایهگذاری و مسیرهای فراهمآوری انرژی، از جمله دسترسی آسان به اقیانوس هند از طریق بندر گوادر را در اختیار چین میگذارد.
در نتیجه تمام این ملاحظات، بیجینگ نمیخواهد سیاستهایش در قبال افغانستان و پاکستان و شرایط کلی در هر دو کشور، رابطه سیاسی – راهبردی دیرپا و ممتازش با اسلامآباد را به خطر بیندازد و آن را دچار تنش جدی کرده و یا ثبات ابتدایی دولت پاکستان را تضعیف کند و همچنین نمیخواهد به کلیت منافع ملی پاکستان ضربه بزند و یا «حیاط خلوت» بیثبات یا خصمانهای در افغانستان بسازد که جایگاه پاکستان در مقابل هند را ضعیف کند. باید اضافه کنیم که انگیزهی بیجینگ از پرهیز از اختلال در روابطش با پاکستان در سالهای اخیر افزایش پیدا کرده است که نتیجه سردشدن روابط با اسلامآباد بعد از جایگزینی مشرف توسط زرداری، تنشها بر سر حادثهی مسجد سرخ در سال ۲۰۰۷ و ظاهراً افزایش حضور جداییخواهان اویغور چینی در قلمروی پاکستان بوده است.
با توجه به این عاملها، بیجینگ باید با دقت سیاستهای کلی پاکستان در بارهی وضعیت سیاسی درونی خود، دولت و جامعه افغانستان و از طرف دیگر تعاملهای پیچیده میان دولتهای پاکستان، افغانستان و عنصرهای تروریست در هر دو کشور را بررسی کند. از همه مهمتر اینکه چین نمیخواهد پاکستان را با دستیازیدن به امور زیر شاکی کند.
الف) اقدام مستقیم علیه گروههای شورشی افغان که ممکن است با اسلامآباد رابطهی خوبی داشته باشند یا تهدید مستقیم علیه دولت و جامعه پاکستان نیستند.
ب) تلاش برای وادار کردن اسلامآباد به اقدام علیه گروههای تروریستی داخل پاکستان
دستهی دوم اولویتهای راهبردی ناشی از منافع کلی آن در آسیای مرکزی و جنوبی و فراتر از پاکستان، سیاستهای بیجینگ در قبال مسئله افپاک را شکل میدهد. این دو منطقه شامل گروهی از کشورهای پیچیده و پرآشوب و غنی از منابع تشکیل شده است که ولایتها و حوزههای خودمختار با تنوع قومیتی زیاد، گاهی ناآرام و نسبتاً توسعهنیافته را در همسایگی چین جای داده است. این مناطق مجموعهای از مشکلها و فرصتها پیش روی رهبران چین میگذارند و از این رو، نیازمند توجه دقیق هستند. این مجموعه شامل چالشهای امنیتی غیرسنتی دردسرساز از تروریسم و جداییخواهی تبتیها یا اویغورها تا قاچاق مواد مخدر و فعالیتهای مجرمانهی دیگر گرفته تا تلاش برای به دستآوردن سود بیشتر از رشد تجارت، منابع معدنی و پتانسیل انرژی بسیاری از کشورهای نزدیک، ضرورت نگهداری یا افزایش اهرم ژئواستراتیژیک در برابر امریکا و روسیه و میل کلی به پرهیز از اختلافها یا تنشهای منحرفکننده را در بر میگیرد. در نتیجه، رهبران چین، ارزش زیادی برای عمیقسازی دوستی و همکاری با همه پایتختها و نهادهای اقتصادی در کل این حوزه از هند گرفته تا «ستانها» (قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) قائل هستند. چنین تلاشهایی به گونهی فردی از طریق توافقها و شراکتهای دوجانبهی دیپلماتیک و اقتصادی و در برخی موردها از طریق سازمانهای چندجانبهای؛ مانند سازمان همکاریهای شانگهای (SCO)[1] انجام میشوند. روشن است که بیجینگ نمیخواهد مسئلهی افپاک و سیاستهای خودش در قبال افغانستان و پاکستان این روابط و اقدامهای بزرگتر در منطقه «در پشت سر» چین که روزبهروز مهمتر میشود را تهدید یا پیچیده کند.
این خواستهی رهبران چین که مانع این شوند که وضعیت افپاک تهدید تروریستهای اسلامگرا، شورشیهای درونمرزی و جنایتکاران فراملی را وخیمتر کند، سود سوم چین است که با دو مورد بالا ارتباط نزدیکی دارد. این وخیمتر شدن، بیشتر با سهل کردن یا قویسازی ارتباط میان چنین نهادهای فعال در افغانستان و پاکستان و تروریستها، شورشیها و جنایتکاران فعال در سینکیانگ اتفاق میافتد. در واقع، ناظران چینی میترسند که افزایش فعالیتهای نیروهای واشنگتن، در نهایت طالبان را به سوی چین روانه کند و منافع اقتصادی چین در افغانستان و پاکستان را به خطر بیندازد. در عین حال، بیجینگ تقریباً به طور قطعی نمیخواهد هیچکدام از این کشورها به دست اسلامگرایان رادیکال بیفتد. این دغدغهها، توجه بسیاری از تفسیرگران چینی را به خود جلب کرده است.
هرچند چینیهای کمی صادقانه به این واقعیت اعتراف میکنند؛ این وضعیت به روشنی فشار همهجانبهای بر بیجینگ ایجاد میکند. چین باید میان سرکوب تهدیدهای تروریستی واضح و در مقابل دفاع در برابر این امکان تعادل برقرار کند که چنین اقداماتی ممکن است شورش را تشدید و حملههای بیشتری را موجب شود.
[۱]– Shanghai Cooperation Organization