
مترجم: سید نجیب الله مصعب
افغانستان محلی برای توازن سیاست عدممداخلهی چین نیست
طبق گفتههای حزب کمونیست چین، امنیت منافع ملی چین به محیط بینالمللی با ثبات و دوستانه بستگی دارد؛ محیطی که در آن کشورها مایل به همکاری با بیجینگ باشند. سیاستگذاران چین برای تضمین نظم جهانی پایدار، سیاست خارجی خود را بر پنج اصل همزیستی صلحآمیز بنا نهادهاند. این اصول را «ژو انلای» تا حد زیادی تبیین کرده است. طبق توافق پکن، اول باید توسعهی اقتصادی به دست آید و تغییرات دموکراتیک در مرحلهی بعد قابل اجرا هستند. مدل توسعهی چین را ستایش میکنند؛ زیرا از دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر پرهیز میکند؛ برعکس مدل واشنگتن که در برخی موارد، تغییرات لیبرال و دموکراتیک را در قلمرو کشورهای دیگر ترویج کرده است. این رویکرد «بیشرط و شروط» حامد کرزی، رییسجمهور پیشین افغانستان را قانع کرد و او هم به نوبهی خود از این مدل چین به صورت علنی حمایت کرد.
مرتبا از بیجینگ انتقاد میشود که با وجود بهره بردن از ثبات، در نظم جهانی مسؤولیت نمیپذیرد. سیاستهای مرکانتیلیستی چین در خارج از کشور باعث بیاعتمادی و واکنشهایی شده است که برای منافع ملی خود این کشور مخرب هستند. متخصصان چینی، دربارهی سطح مسؤولیتی که بیجینگ باید در نظم جهانی به عهده بگیرد، با هم اختلاف دارند. از آنجایی که قدرت بیجینگ در حال افزایش است و میخواهد قدرت بزرگی محسوب شود این پرسش به میان میآید که چه نقشی را باید چین در عرصه جهانی بازی کند؟
بیجینگ در حال سبک و سنگین کردن نیاز به ابراز پایگاه بینالمللی خود و ترس ذاتی از این است که اگر شروع به قبول و ادای مسؤولیتهای جهانی کند، ممکن است بیش از حد زیر فشار قرار گیرد.
مقامهای چینی در پی این بودهاند تا با گسترش رویکردشان اثرات مخرب را برای این کشور کاهش دهند. مثلاً بیجینگ نقش میانجی را در سودان بعد از انتصاب نمایندهی ویژه برای دارفور با موفقیت بازی کرد. فقط با گذشت زمان، مشخص میشود که تجربهی سودانیها یک مورد منحصر به فرد در رابطه با مناسبات چین با یکی از شرکای اقتصادی اصلیاش بوده است یا نشانهای از روند جدیدی در سیاست خارجی چین. با این همه، در طول چند سال گذشته، دولت شی جینپینگ از واژههای خاصی مثل مفهوم «توسعهی صلحآمیز» (Zhōngguó Hépíng Fāzhǎn) یا «همکاری برد برد» استفاده کرده است که نشان میدهد، چین به طور جدی به فکر تغییر جایگاه خود در نظم جهانی است. اندیشهی «قدرت مسؤولیتپذیر» به بیانیهها و گفتمانهای رسمی اضافه شده است تا گمانهزنیها دربارهی سواری مجانی را بزداید. افزون بر همهی اینها، بعد از اینکه چین قطعنامههای مبتنی بر دکترین مسؤولیت حفاظت را تأیید کرد، این تحول در مانیفست شورای امنیت ملل متحد پدید آمد. تفسیر رهبران چین از این دکترین هنوز محدود است؛ اما نشاندهنده تغییری در فهم آنها از تعهد به عدم مداخله است. هرچند اقدامات عملی در مقایسه با ظرفیتها ضعیف بودند و همچنان این احتمال وجود دارد که اگر منافع اقتصادی و راهبردی چین تهدید شود، مقامهای چین از سیاست عدم مداخله عقب بکشند.
در طول دههی گذشته، چین در امور کابل دخالت نکرده است و این امر عمدتاً به علت حضور پررنگ آمریکا بوده است. خروج نیروهای خارجی در را برای دخالت بیشتر باز میکند؛ حتا اگر بیجینگ منافع چندانی در افغانستان نداشته باشد. از لحاظ اقتصادی و از نظر سرمایهگذاری خارجی در افغانستان مقام اول را دارد؛ اما این مقام را مدیون سرمایهگذاری سخاوتمندانه ۵/۳ میلیارد دالری در استخراج مس از معدن مس عینک است؛ تلاشی که مدتی متوقف شده است. حتا شرکتهای دولتی چین در تلاشاند که قرارداد مس عینک را بازبینی کنند. از این رو، اکنون منافع اقتصادی چین در افغانستان بیشتر رویاهایی دور و دراز هستند تا منافع واقعی. از لحاظ راهبردی مرزهای چین آن قدری نفوذناپذیر هستند که از رخنه معارضان به سینکیانگ جلوگیری کنند. نابسامانی افغانستان قطعاً به علت ظرفیتش برای شروع بیثباتی در این منطقه، تهدیدهای معقولی را متوجه چین میکند؛ اما آن قدری نیست که رهبران چین را به کنار گذاشتن موضع دیرپای خود وادار کند.
۲- امکانسنجی دخالت چین در افغانستان
سیاست محتاطانه و عملگرای چین در افغانستان
در طول چند دههی گذشته، بیجینگ در حاشیهی مسألهی افغانستان نشسته بود؛ زیرا افغانستان آن قدر باثبات نبود که پذیرای سرمایهگذاریهای چین باشد. خطر ناشی از سرریز بالقوه در منطقه، چرایی پیروی چین از سیاست مداخلهی حداقلی بر اساس دو ستون یعنی اقتصاد و دیپلماسی را توضیح میدهد.
مقامهای چین بلافاصله پس از سقوط طالبان از قدرت در سال ۲۰۰۱ حمایت خود از دولت جدید افغانستان را اعلام کردند. آنها به همراه جامعهی بینالملل کمکهای بشردوستانهای برای بازسازی و ساختن زیرساختهایی مانند شفاخانهی جمهوریت در کابل عرضه کردند. با این حال، این کمکها محدود توصیف میشوند. کمک اقتصادی چین را در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۳ حدود ۲۵۰ میلیون دالر امریکایی تخمین میزنند که در مقایسه با کمکهای دیگر قدرتهای منطقهای ناچیز بود. به جز کمک، بیجینگ در افغانستان خصوصاً در معدن مس عینک سرمایهگذاری هنگفتی کرد. از این سرمایهگذاریها استقبال شد؛ زیرا ظرفیت بهبود شرایط اقتصادی را داشتند. افزون براین از سال ۲۰۰۶ به بعد، چین کابل را از مالیات وارداتی بر ۲۷۸ قلم جنس معاف و روابط اقتصادی خود را عمیقتر کرد و در نتیجه، یکی از شرکای اقتصادی اصلی افغانستان شد. افزون بر آن، کمک امنیتی هم نیز عرضه شد؛ اما بر جنبههای غیر مرگباری مانند برنامههای آموزشی متمرکز بود. بیجینگ تلاشهایش را علیه قاچاق مواد مخدر بسیج کرده است؛ زیرا قاچاق منبع اصلی درآمد گروههای معارض است و خطری برای سلامت عمومی در منطقه محسوب میشود.
چین رویکرد دیپلماتیک خوددارانهای با همسایهاش در پیش گرفته است. این کشور در سال ۲۰۰۲ سفارتش را در کابل بازگشایی کرد؛ اما روابط دوجانبهی عاری از عمق معنادار در طول دههی ۲۰۰۰ بود. هرچند حامد کرزی، رییسجمهور پیشین افغانستان، دو بار در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۶ از بیجینگ دیدار کرد؛ اما روابط دوجانبهی پکن-کابل عمدتاً پس از اعلام کنارهگیری از سوی واشنگتن شتاب گرفت. در سال ۲۰۱۲ رهبران چین و افغانستان روابط خود را به سطح راهبردی و همکارانه ارتقا دادند؛ اما این توافق ارزش چندانی نداشت. کابل چنین روابطی با چندین کشور دیگر هم دارد. در اصل، این ارتقای همکاری پیشزمینهای برای چین بود که منافع خود را با تصریح این موضوع در این معاهده تضمین کند که «طرف افغان دوباره تأکید میکند که به سیاست چین واحد متعهد است […] و حمایت قاطع خود از مواضع چین را در قبال تایوان، مسائل مربوط به تبت، سینکیانگ و دیگر مسائل مربوط به منافع اصلی چین اعلام میکند».
بیجینگ هم به عنوان بخشی از تعهد عدم مداخله از روابط داخلی کابل فاصله مطمینی گرفته و از دخالت نظامی پرهیز کرده است. رهبران چین ترجیح دادند که بر مسؤولیت جامعهی بینالملل در فرایندهای صلح مربوط به این کشور تأکید کنند. مثلاً در پی حفظ حمایت سازمان ملل متحد در افغانستان پس از اعلام خروج ناتو بودند. سازمان همکاریهای شانگهای، ابزار اصلی اعمال نفوذ چین در این منطقه شده است تا از تهدید نشدن منافع اساسی خود مطمین شود. در سال ۲۰۰۵ گروه تماس سازمان همکاریهای شانگهای- افغانستان، برای کمک به همکاری در حوزه منافع مشترک تشکیل شد. با این حال، این سازمان که به علت ضعفهای داخلیاش فلج شده است نتوانست اقدام درخوری انجام دهد. شرایط امنیتی رعبآور افغانستان به رهبران چین امکان داد که حمایت کشورهای همجوار را علیه این سه نیروی شیطانی تروریسم، جداییطلبی و افراطگرایی مذهبی جلب کنند. این سازمان به چین اجازه میدهد که تصویر نسبتاً کنشگری از خود به نمایش بگذارد، بدون اینکه مجبور باشد در داخل افغانستان رهبری را به دست گیرد؛ زیرا هر وضعیت دیگر غیر از این برای سیاست عدم مداخله بیجینگ فاجعهبار است.
غیر از منافع نصفه نیمهی چین، مشوق چندانی برای ترغیب رهبران چین برای پشت کردن به سیاست دیرپای خود مبنی بر عدم مداخله وجود ندارد. در عین حال، این رویکرد عملگرایانه از خطر هدف حرکات تروریستی بودن و آزرده کردن متحدشان یعنی پاکستان، جلوگیری میکرد.