
نویسنده: بایسالی موهانتی
مترجم: سید نجیب الله مصعب
۴. مرحلهی سازش حسابشده
روابط چین و افغانستان رسماً از دسمبر ۲۰۰۱ دوباره برقرار شد. پس از ۱۱ سپتامبر همکاریهای چین و افغانستان، به سطح بالاتری ارتقا یافت. در این مرحله، چین به دنبال سازش با دولت افغانستان و طالبان، بود و به صورت پنهانی، این رویکرد را جایگزین راهبرد پیشین خود برای فاصله گرفتن از طالبان میکرد.
از نظر همکاریهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی که افغانستان آنها را در بازیگران اصلی منطقهای جستوجو میکرد، چین، به عنوان رقیبی قدرتمند برای این بازیگران مطرح شده است. افغانستان به چین ثابت کرده است که به دنبال برآورده کردن تقاضاهایش است. برای انجام این کار، افغانستان، زمینه را برای چین برای رسیدن به اهداف محدودش مساعد کرده است. در نتیجه، چین میتواند به جای درگیری به دنبال سازش باشد.
در بازدید حامد کرزی، رییسجمهور افغانستان از چین در سال ۲۰۰۲، چین پس از تخصیص کمک ۱۵۰ میلیون دالری برای بازسازی، سفارتش را در کابل بازگشایی کرد. چین، یکی از نخستین کشورهای بود که رسماً روابطش را با دولت جدید کرزی، برقرار کرد. در این دوره، بیجینگ با قوت بر دستیابی به چند هدف خاص در کابل تأکید داشت.
چین، نگران ناخشنودی فزایندهی جداییطلبان اویغور بود و تلاش میکرد مانع از پناه دادن افغانستان، به این جمعیت جداییطلب شود.
قاچاق مواد مخدر از افغانستان به چین، یکی از نگرانیهای اصلی چین بود. گزارشی از ادارهی جرم و مواد مخدر سازمان ملل (UNODC)، تخمین میزند که بیش از ۲۵ درصد مواد افیونی موجود در چین از افغانستان، وارد میشوند و سهم این کشور، در این زمینه از آن زمان در حال افزایش بوده است. بزرگراه قرهقوروم در شمال پاکستان و مرز افغانستان و تاجیکستان، دو دروازهی اصلی برای قاچاق مواد مخدر به سینکیانگ هستند و تهدید نوظهور دیگر این بود که قاچاق مواد مخدر، میتوانست به منبع پرسودی برای تأمین مالی جداییطلبان اویغور و سایر جمعیتهای ناراضی در چین بدل شود.
همانند زمان حضور نیروهای شوروی در افغانستان، مداخلهی امریکا، نیز باعث پاسخ «محاصره» از سوی چین شد. افزایش فعالیتهای نظامی امریکا باعث نارضایتی رهبران چین، شد. برای بیشتر دهه بعدی، بیجینگ از وقوع درگیری نظامی بین نیروهای شورشی و ائتلاف حمایت نمیکند؛ زیرا معتقد است در این درگیری هیچکدام از طرفین دست بالا نخواهند داشت. همچنین بیجینگ بر خروج نیروهای ناتو از افغانستان و از سرگیری مذاکرات سیاسی تأکید میکند. چین، به دنبال ایجاد تصویری مثبت از خود در نظر کابل و پاکستان، متحد قدیمی خود است. به همین شکل، چین قصد ندارد با عدم همکاری کافی با افغانستان به ایجاد تهدیدات در این کشور کمک کند. تهدیداتی که میتواند تأثیرات امنیتی و اقتصادی بالقوهای بر چین، داشته باشد. با توجه به ارتباط طالبان با پاکستان و روابط قبلی چین با اسلامآباد، بیجینگ باید نگرانیهای طالبان را به صورت همزمان مد نظر داشته باشد.
چین، تلاشهای زیادی برای همکاری اقتصادی با کابل، کرده است. در سال ۲۰۰۷، گروه متالورژی این کشور که از حمایت دولت برخوردار است، برندهی قرارداد ۵/۳ میلیارد دالری معدن مس عینک، که بزرگترین معدن مس بهرهبردارینشدهی دنیا است، شد. این بزرگترین سرمایهگذاری خارجی مستقیم در افغانستان، بوده است که بیش از ۴۰ درصد بودجهی دولت افغانستان را تشکیل میدهد. در کنار این، کابل برای مطالعه امکانسنجی گسترش راهها و خطوط ریلی بین چین و ایران از طریق افغانستان، در حال همکاری با بیجینگ است و چین، نیز از طریق مشارکت در فرایند صلح، قدمهایی در راستای تقویت روابطش با افغانستان، برداشته است. در دسمبر ۲۰۰۲، چین «بیانیه کابل دربارهی روابط حسن همجواری»، را امضا کرد. طبق این بیانیه، چین حق حاکمیت و تمامیت ارضی افغانستان را به رسمیت شناخته است.
با وجود این، چین تأثیر ناچیزی بر تلاشها برای بازسازی افغانستان داشته است؛ زیرا این کشور در حال گسترش جای پای خود در منابع معدنی افغانستان، است. بنابراین؛ روابط چین و افغانستان در دهههای اخیر به سطح بالاتر ارتقا نیافته است. کرزی، در سال ۲۰۰۳، دو دیدار کوتاه از چین داشت. رنگین دادفر سپنتا، وزیر امور خارجهی افغانستان، در سال ۲۰۰۷ از بیجینگ، بازدید کرد و در ادامهی همان سال وزیر امور خارجهی چین، به افغانستان سفر کرد. این دیدارها تأکید دوبارهای بر لفاظیهای قبلی درباره «همکاری، دوستی و نبرد مشترک با تروریسم»، بود. افغانستان ادعا کرد که چین در مواجه با تهدید طالبان، رفتار محتاطانهای از خود نشان میدهد. چین، به همکاری با طالبان ادامه داد و در سال ۲۰۰۵، مقامات دولت افغانستان، نگرانیشان را از قرار گرفتن سلاحهای چینی در اختیار پیکارجویان طالبان، اعلام کردند.
در سال ۲۰۰۷، خبرگزاریهای بریتانیا و امریکا، گزارش کردند که «امریکاییها به وسیله سلاحهای چینی کشته شدهاند و دولت بیجینگ هم از افتادن این سلاحها به دست نیروهای طالبان، کاملاً آگاه بوده است». در کنفرانس لندن، از جانب رهبری چین مشخص شد که این کشور به دنبال همکاری با طالبان است. وزیر امور خارجهی چین، حمایت این کشور از ایدهی «گفتگوهای آشتی ملی» در افغانستان، اعلام کرد. و این مسأله در کنفرانس کابل، در جولای ۲۰۱۰، دوباره مطرح شد.
در این دوره، موفقیت امریکا، در نبرد با تروریزم تا حد زیادی به رابطه این کشور با پاکستان، منوط بود. با وجود این، امریکا همگرایی چشمگیری با چینیها، حداقل در زمینهی مهار تأثیر افراطگرایی و مبارزه با تهدید رو به رشد قاچاق مواد مخدر، داشته است. در بیانیه مشترک رؤسای جمهور چین و امریکا، در نومبر ۲۰۰۹ «هو جین تائو» و باراک اوباما، بر سر رویکردی برای استقرار ثبات در افغانستان تأکید و توافق کردند.
در حالی که چین، حضور دائم مأموریت ناتو در افغانستان، را محکوم کرده و همزمان از تلاشهای امریکا برای آشتی با طالبان برای دستیابی به حدی از ثبات و امکان خروج مرحلهای نیروهای خارجی از افغانستان حمایت میکرد.
با وجود این، مقالهای در روزنامه چاینا دیلی در سپتامبر ۲۰۰۹، به شدت از امریکا به دلیل هرج و مرج در افغانستان، و بحث بیمورد آشتی سیاسی انتقاد کرد. چین، در زمینهی نظامی از امریکا پشتیبانی نمیکند؛ زیرا این کار چین، را در برابر دنیای اسلام قرار خواهد داد، اتفاقی که میتواند مشکلات در سینکیانگ، را تشدید کند.
چین، به عنوان یکی از بازیگران اصلی، تصور میکند بهتر است به روسیه اجازه دهد نقشی اساسی در یکنواخت کردن پاسخهای جمهوریهای آسیای میانه به تقاضای امریکا درباره مأموریت افغانستان، ایفا کند.
۵. راهبرد سازش چین پس از ناتو؛ منافع امنیتی و جایگاهی
از سال ۲۰۱۴، چین، منافع جدیدی در امور افغانستان، پیدا کرده است. چین، نگران خلای راهبردی است که در نتیجهی خروج نیروهای ناتو از افغانستان در کابل، ایجاد شده است. با باقی ماندن تنها ۹۵۰۰ سرباز ناتو در افغانستان، راهبرد چین مبنی بر سازش حساب شده تنها حرف نبود؛ بلکه تلاشی برای ایجاد و حفظ جایگاهی منحصر به فرد در منطقه بود. در فضایی که روسیه، هند، ایران و پاکستان به ذینفعان اصلی بدل میشوند، چین تلاش کرده است در روند استقرار ثبات در منطقه، از طریق همکاری چندجانبه، نقشی مهم و برجسته برای خود ایجاد کند. از نظر محققان، موقعیت، در واقع رتبهبندی کشورها بر اساس قابلیتهای مادی، قدرت نظامی، و نفوذ فرهنگی و دیپلماتیک در رژیمهای بینالمللی است. این موقعیت از طریق سایر کشورها و نهادهایی که توسط قدرتهای عمده تأسیس شدهاند یا توسط جوامعی از کشورها به یک کشور خاص اعطا میشود.
با توجه به سیاست فعال امریکا در قبال افغانستان، و همانطور که بمباران مناطق امن و پناهگاههای داعش در افغانستان توسط امریکا، بار دیگر نشان داد جامعهی بینالمللی به دنبال «راهحلهای منطقهای» برای استقرار دولتی پایدار در این کشور است. همزمان، چین تلاشهایش برای بازسازی افغانستان، را از طریق پروژههای سرمایهگذاری افزایش داده است و در گفتوگوهای صلح، اخیر نیز نقش داشته است. در دو یا سه سال اخیر، افغانستان، شاهد کمکهای بزرگی به شکل کمکهای توسعهای از جانب چین، بوده است؛ تنها در سال ۲۰۱۴، چین حدود ۸۰ میلیون دالر در افغانستان سرمایهگذاری کرده است.
حین بازدید عبدالله عبدالله، از بیجینگ در می ۲۰۱۶، شی جین پنگ، رییسجمهور چین، تعهد این کشور به بازسازی و توسعه افغانستان، را بار دیگر یادآوری کرد. چین، با مشارکت در تلاشهای منطقهای و چندجانبه در قبال افغانستان، نقش فعالی در فرایند «قلب آسیا» که در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، ایفا کرده است.
در سال ۲۰۱۴، بازدیدهای متعددی در سطح سران، جان دوبارهای به روابط چین و افغانستان، داد. وانگیی، وزیر امور خارجهی چین، بر حمایت چین از افغانستان برای دستیابی به گذار سیاسی، امنیتی و اقتصادی تأکید کرد. «ژنرال کی جیانگو»، معاون رییس ستاد ارتش آزاد خلق چین، به عنوان فرستادهی ویژهی رییسجمهور چین به افغانستان، سفر کرد و اشرف غنی، نیز به عنوان رییسجمهور جدید افغانستان، نخستین سفر رسمیاش به چین را برای اکتبر ۲۰۱۴، برنامهریزی کرد. این امر پایهای برای تقویت مشارکت دوجانبه و منجر به تعمیق روابط راهبردی بین دو کشور خواهد شد. اشرف غنی، در سخنرانیاش تکرار کرد: ما روی همکاری فعال با جمهوری خلق چین، برای ترویج صلح، رونق و ثبات در افغانستان و منطقه حساب میکنیم. چین با میزبانی کنفرانس قلب آسیا، در ۳۱ اکتبر ۲۰۱۴، قدمی به پیش گذاشت. از این کنفرانس به عنوان «اتفاقی تاریخی و بینظیری برای همکاری چین و افغانستان، برای ایجاد روابط بهتر و همکاری نزدیکتر در منطقه»، یاد شده است. در سال ۲۰۱۵، در شصتمین سالگرد آغاز روابط دیپلماتیک بین دو کشور، تلاشهای دوجانبه موجب تحکیم روابط چین و افغانستان شد.