نویسنده: بایسالی موهانتی
مترجم: سید نجیب الله مصعب
در پی حملهی شوروی به افغانستان، چین همراهی زیادی با شرایط پاکستان از خود نشان داد. «هوانگ هوا» وزیر امور خارجهی چین، در بازدید از پاکستان در سال ۱۹۸۰ همدردی و حمایت قاطع چین از پناهجویان افغان در پاکستان را اعلام کرد. همچنین، بیجینگ کمکهای انساندوستانهی زیادی به پناهجویان افغان در پاکستان اعطا کرد. در سال ۱۹۸۸ چین بیش از ۱۲۵۰ تن برنج و در حدود یک میلیون یارد پارچه برای پناهجویان افغان در پاکستان ارسال کرد.
به علاوه، چین قول داد از احزاب اسلامی پاکستان حمایت گسترده کند. طی سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵ چین حدود ۴۰۰ میلیون دالر سلاح در اختیار احزاب اسلامی پاکستان قرار داد که در بین آنها موشکهای زمین به هوای HN-5 و لانچرهای این موشکها، راکت، مین و موشکهای ضد تانک مشاهده میشد. در پی این اقدامات، امریکا هم حمایت از مجاهدین و نیروهای ضد شوروی را افزایش داد. چین در برابر انضمام دهلیز واخان توسط شوروی به عنوان اجرای توافقنامهی مرزی ۱۶ جون ۱۹۸۱ پاسخ بسیار تندی داد. این انضمام از نظر چین تلاش شوروی برای نفوذ به مرزهای شمالی پاکستان و به خطر انداختن امنیت پاکستان قلمداد شد.
در سال ۱۹۸۵ دولت تحت حمایت شوروی اعلام کرد که چین به شکل مخفیانه بیش از ۳۰۰۰۰ نیروی ضدانقلاب را در ۱۲۰ کمپ در پاکستان آموزش میدهد. کمپهای «ازگر» «گوگیفنگ» و «ماریانگ» در ولایت سینکیانگ چین نیز شامل این برنامه بودند.
با نزدیک شدن به انتهای دههی ۱۹۸۰، قدرت شوروی به شکل چشمگیری رو به افول نهاد و این کشور با مخالفتهای روزافزونی که شدیدا از جانب امریکا و چین حمایت میشد، مواجه بود. افغانستان و پاکستان در این دوره توافق ژنو را امضا کردند و امریکا این اقدام را تأیید کرد. در نتیجه، اتحاد جماهیر شوروی هم این توافق را در سال ۱۹۸۸ پذیرفت. توافق ژنو تأکید میکرد که با خروج نیروهای شوروی از افغانستان، امریکا و شوروی باید مداخلات خارجی را متوقف کنند.
با رسمیت یافتن این توافق، شوروی نیروهایش را از افغانستان خارج کرد و از اینجا، فرایند عادیسازی روابط چین و افغانستان آغاز شد. اتحاد جماهیر شوروی در سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ اقدامات بیسابقهای در راستای بیرون کردن نیروهایش انجام داد و با کاهش قدرت نیروی زمینیاش، عملیاتهای نیروهایش را حداقل تا ۳۰ درصد کاهش داد. با وجود این، بیجینگ به حمایتش از احزاب اسلامگرای پاکستان ادامه داد و برای مجاهدین سلاح و مهمات فراهم میکرد. پس از خروج شوروی از افغانستان، سیاست چین بر حلوفصل سیاسی بحران افغانستان متمرکز شد.
همراه با افزایش تأکید راهبردی چین بر افغانستان، در دههی ۱۹۸۰ نشانههایی از یک دکترین سیاست خارجی جدید مشاهده میشد که در آن افغانستان نقش بسیار برجستهای داشت. در حالی که بیجینگ پیشتر احتمال رخ دادن جنگ را مطرح کرده بود؛ اکنون به دنبال جلوگیری از وقوع جنگ از طریق اتحاد با «دشمنانِ دشمنان»، بود. برای دستیابی به این هدف در رهبری چین افرادی مثل «هو یائوبانگ»، «هوانگ هوا» و حتا «دنگ ژیائوپنگ» اذعان میکردند که جنگ در دنیا دیگر اجتنابناپذیر نیست و «جرال سیگال» نیز تأکید میکرد که موقعیت راهبردی و اعلامی چین در ارتباط با افغانستان از زمان برقراری روابط دیپلماتیک چین و افغانستان نامشخص و مبهم بوده است.
۳. از دکترین ضد و نقیض چین تا دکترین «امنیتی جدید»
روابط چین و افغانستان (۱۹۹۰-۲۰۰۱)
در سراسر دههی ۱۹۸۰، بیجینگ برای خروج از افغانستان، فشار زیادی بر مسکو وارد میکرد. در مارچ ۱۹۸۲ پس از سخنرانی رهبر شوروی، «لئونید برژنف»، «دنگ ژیائوپنگ»، رهبر چین اعلام کرد که خروج شوروی از افغانستان یکی از سه کاری است که باید پیش از عادیسازی روابط چین و شوروی صورت گیرد. آخرین نیروهای شوروی در اپریل ۱۹۸۹ افغانستان را ترک کردند. درست یک ماه پیش از سفر گورباچف به بیجینگ برای عادیسازی و از سرگیری روابط پس از یک دورهی توقف طولانی.
پس از جنگ داخلی پرآشوب افغانستان، طالبانِ اکثرا پشتون، قدرت را در سال ۱۹۹۶ در دست گرفتند. چین هم تا جایی که توانست از دولت طالبان حمایت کرد. پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحدهی عربی هم دولت نوظهور طالبان در کابل را به رسمیت شناختند. پس از آنکه مشخص شد طالبان قادر به ایجاد ثبات در افغانستان نیستند، سایر قدرتهای منطقهای مثل ایران، روسیه و هند در کنار امریکا از اتحاد شمال عمدتا تاجیک تحت رهبری احمدشاه مسعود حمایت کردند.
با وجود این، چین سریعا به تجارت با طالبان در زمینهی منابع طبیعی و انرژی علاقه نشان داد. همانطور که «اندرو اسکوبل» بیان میکند «لو شونلین» سفیر چین در پاکستان در دسمبر ۲۰۰۰ به شکل محرمانه با ملا عمر، رهبر طالبان ملاقات کرده است. عبدالسلام ضعیف، سفیر طالبان در پاکستان در کتابش «زندگی من با طالبان» میگوید: ملا عمر به سفیر چین تضمین داد که «طالبان به هیچ گروهی اجازهی استفاده از قلمرو شان را نخواهند داد» و طالبان وعده دادند که از هیچ حملهای به چین حمایت نکنند و در عوض بیجینگ هم طالبان را به عنوان دولت مشروع افغانستان به رسمیت بشناسد و از توانش برای جلوگیری از تصویب تحریمهای احتمالی سازمان ملل علیه رژیم طالبان استفاده کند.
«بیل گرتز» در گزارشی به واشنگتن تایمز، فعالیت «هواوی تکنالجیز» و «شونگ ژینگ تلکام» در افغانستان را از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ تأیید کرده است. چنین همکاریای بدون داشتن تأییدیهی مقامات سطح بالای دولت چین امکانپذیر نبود. با وجود آنکه اتحاد طالبان با القاعده تهدیدات امنیتی جدی در منطقه شورشی سینکیانگ ایجاد کرده بود، چین به همکاری با طالبان ادامه داد. بیجینگ به دنبال آن بود که اطمینان حاصل کند که طالبان از معارضان اویغور حمایت نخواهند کرد. چین از همتایان پاکستانی طالبان و روابط رسمی و غیررسمی با طالبان مدام حمایت میکرد.
همانطور که «دیوید دنون» به درستی بیان کرده است؛ روش چین از موضعی تهاجمی و جنگطلبانهی دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که به لزوم استفاده از زور معتقد بود، به موضعی بسیار دیپلماتیکتر در دههی ۱۹۹۰ تغییر کرد. پس از فروپاشی شوروی و خاتمهی جنگ سرد، چین با تغییرات بزرگ دنیا سازگار شده بود. چین برای وفق یافتن با این تغییرات تلاشهای زیادی برای تدوین دکترین امنیتی جدیدش کرد. بیجینگ کانالهای ارتباطی چندبعدی و همکاریهای اقتصادی چندوجهی را در این منطقه از دنیا در نظر گرفت.
محققان بسیاری مثل «نرکز اوپاسین» استدلال میکنند که چین بیش از آنکه در پی جنبههای نظامی برای تقویت روابط دوجانبه و قرارگیری در معادلات جهانی بوده باشد، به دنبال ارتقای روابط و توانایی اقتصادیاش بوده است. تحت این دکترین امنیتی جدید، ایدهی توسعهی صلحآمیز چین برجسته شده است. این سیاست بیان میکند که چین در فضایی امن میتواند به رونق اقتصادی دست یابد و به بازیگر مهمی در صلح جهانی بدل شود. در کنار کمک به صلح جهانی از طریق توسعهی خود چین، این کشور میتواند به شکل فعالی اهداف اقتصادی خود را پی بگیرد. این سیاست بهویژه در بارهی افغانستان مصداق دارد.
از ۱۹۹۰ چین گامهای قابل توجهی برای مرفوعسازی تقاضای افغانستان و نیز طالبان برداشت. این گامها از شیوهی «سازشهای مقطعی و فصلی» گرفته تا تحکیم و تقویت تعهدات اقتصادی را شامل میشد. بیجینگ علاقهی خاصی به پذیرفتن نقش امنیتی در افغانستان ندارد؛ زیرا در این صورت چین باید با ذینفعان مختلفی سروکار داشته باشد و این اقدام حتا خطر تبدیل شدن چین به هدف اصلی گروه تروریستی بینالمللی را در پی خواهد داشت.
برخی با نگاهی مشکوک به چین معتقدند که این کشور در حالی که تلاش دارد تصویری صلحجویانه از خود ارائه دهد، همزمان در حال آمادهسازی خود برای تهاجم به منظور برآورده کردن خواستههایش است و در تحقق این آمال به امنیت و صلح جهانی نیز بیوقع نیست. از طرف دیگر بسیاری معتقدند که تمایل چین به «سواری مجانی» در افغانستان سبب میشود این کشور از مزایای بالقوهی دولت «ثانویه» بهرهبرداری کند. «مین ژین پی» مینویسد: چین از مزایای عملی نظم کنونی جهانی بهرهمند میشود، ولی از شریک شدن در هزینههای آن اجتناب میکند. برخی معتقدند که چین از ثبات و صلح در افغانستان منتفع خواهد شد و بهرهمندی این کشور از منابع طبیعی افغانستان خصوصا نفت بر نگرانیهای امنیتی این کشور خواهد چربید. «بیتس گیل» معتقد است که با نگاهی به ۱۵ سال گذشته و نگاهی به ۱۰ تا ۱۵ سال پیش رو، مشخص میشود که چین در حال تبدیل شدن به ذینفع مسؤولیتپذیرتری خواهد بود.
با شروع عملیاتهای نظامی امریکا (عملیات آزادی پایدار) برای از بین بردن تهدیدات تروریستی بینالمللی که از افغانستان سرچشمه میگرفت، شرایط در کابل شدیدا تغییر کرد؛ زیرا امریکا به دنبال برکناری طالبان از قدرت و ایجاد فضایی امن در افغانستان بود. در چنین سناریویی، همکاری چندجانبه در افغانستان نیازمند توجه بیشتری است. باید اشاره کرد؛ چین که زمانی در اواخر دههی ۱۹۹۰ با طالبان همکاری میکرد، بعد از حملات ۱۱ سپتامبر از عملیات آزادی پایدار امریکا علیه رژیم طالبان حمایت کرد.
پرویز مشرف، رییسجمهور پاکستان از تلاشهای امریکا برای دستگیری اسامه بن لادن حمایت کرد. جرج دبلیو بوش، رییسجمهور وقت امریکا از طالبان خواست بنلادن و همه رهبران القاعده را تحویل دهند و کمپهای آموزش تروریستی شان را تعطیل کنند. نیروهای امریکا و بریتانیا تجهیزات دفاع هوایی و مراکز فرماندهی فرودگاهی طالبان را به شدت بمباران کردند. نهایتا طالبان کابل را تسلیم کردند و نیروهای اتحاد شمال کنترل شهر را در نومبر ۲۰۰۱ در اختیار گرفتند.
در این مرحله، چین از طریق مذاکرات دیپلماتیک و مبادلات اقتصادی از موضعی جزئی مشروط و سازش ضد و نقیض به سازش کامل با طالبان و دولت افغانستان تغییر موضع داد.