
نویسنده: بایسالی موهانتی
مترجم: سید نجیبالله مصعب
از آن زمان چین مشتاقانه در برنامههای اقتصادی و امنیتی در افغانستان مشارکت کرده است. چین به عنوان عضو رهبر پیمان همکاری شانگهای، به عنوان پیمانی که به دنبال ترویج همکاریهای منطقهای در زمینهی امنیت، اقتصاد و سیاست است، از افغانستان به عنوان عضو ناظر در سال ۲۰۱۲ و همچنین از عضویت دائم افغانستان در سال ۲۰۱۶ حمایت کرده است.
چین در این زمینه قدمهای بزرگی برداشته است. این اقدامات شامل اتحاد ضدتروریستی با افغانستان، پاکستان و تاجیکستان برای مقابله با تهدیدات تروریسم و افراطگرایی است. این چهار کشور بر سر ایجاد «مکانیسمی متشکل از هر چهار کشور» برای به اشتراکگذاری اطلاعات و آموزش توافق کرده اند. دلیل مشارکت چین در این ائتلاف، نگرانی رو به رشد این کشور در بارهی امنیت مرزهایش در ولایت سینکیانگ است. «فانگ فنگوی» یکی از اعضای کمیسیون قدرتمند نظامی مرکزی که کنترل نیروهای نظامی چین را در اختیار دارد، میگوید: چین به دنبال تعمیق اطلاعات ضدتروریستی، آموزش کارکنان و مشارکت در سایر حوزههای همکاری عملی است.
از ابتدای سال ۲۰۱۶، چین نقشی کلیدی در گروه هماهنگی چهارگانه، متشکل از افغانستان، پاکستان، امریکا و چین ایفا کرده است. چین با شرکت در جلسات دو و سهجانبه در بارهی افغانستان، جایگاه ویژهای به عنوان یک بازیگر منطقهای مهم به دست آورده است و به دنبال آن است که موقعیت خاصش در رابطه با فرایند ایجاد صلح در افغانستان را حفظ کند.
موقعیت یک کشور در به رسمیت شناخته شدن مشروعیت آن کشور بستگی دارد؛ به همین دلیل، عضویت در چنین نهادهایی در این زمینه بسیار مهم است. همان طور که «نل» میگوید: «به رسمیت شناختن» در جامعهی بینالمللی فرایندی ارتباطی است که از طریق آن دولتها به موقعیت یکدیگر اذعان میکنند. این امر فرایندی منطقی است.
در فبروری سال ۲۰۱۵، نخستین دور گفتوگوهای راهبردی سهجانبهی پاکستان، افغانستان و چین در کابل برگزار شد. چنین گفتوگویی پیشتر در سال ۲۰۱۴ بین چین، هند و روسیه برگزار شده بود. این گفتوگوها اصرار چین برای دستیابی به مزیتهای اقتصادی و دیپلماتیک را از طریق همکاری با افغانستان مشخص کرد. چین از طریق این همکاریها، صرفا به دنبال همکاری با افغانستان به عنوان یک کشور ثانویه نیست؛ بلکه هدف چین پیگیری نگرانیهای سیاسی، اقتصادی و امنیتیاش است.
با افزایش امید چین برای احیای جادهی ابریشم (یک کمربند، یک جاده) میتوان کمبود زیرساختها و منابع طبیعی افغانستان را تا حد زیادی جبران کرد. حین بازدید عبدالله از چین، طرفین تفاهمنامهای در بارهی اقدامات (یک کمربند، یک جاده) امضا کردند. به تازگی، چین عملیات اولین خط آهن باربری به هرات و مزارشریف افغانستان را آغاز کرده است. افزون بر این، چین باید پروژههای مسکن را در مراکز شهری و برنامههای آموزشی را در افغانستان آغاز کند. در سال ۲۰۱۵، دولت چین بیش از ۵۰۰ کمکهزینهی تحصیلی برای دانشجویان افغان برای تحصیل در چین و آموزش ۳۰۰۰ متخصص در زمینههای مقابله با قاچاق مواد مخدر، کشاورزی، ضدتروریسم و دیپلماسی را اختصاص داد.
در زمینهی استقرار صلح در افغانستان، «لی کیکیانگ» نخستوزیر چین، پنج پیشنهاد ارائه داد که شامل اصرار چین بر حاکمیت مردم افغانستان بر این کشور، ترویج آشتی سیاسی و حمایت بیشتر جامعهی بینالمللی از افغانستان بود.
پکن تلاشهای زیادی برای مذاکره با طالبان انجام داده است. از نظر چین، طالبان در مقایسه با دولت اسلامی شرارت کمتری دارند. در دسمبر ۲۰۱۴، نمایندهی طالبان به چین سفر کرد. هرچند این امر به صورت رسمی تأیید نشد. «وانگیی» وزیر امور خارجهی چین، تأیید کرد که این کشور خواستار ایفای نقش سازنده در روند صلح افغانستان است. با وجود این، دولت افغانستان نگرانی خود را از فراهم کردن «بستری برای گروههایی که مسؤول کشتن مردم افغانستان استند» توسط دولت چین ابزار کرده است.
برخی محققان استدلال میکنند که افزایش تمرکز بیجینگ بر افغانستان به دلیل افزایش نگرانیهای امنیتی چین در بارهی منطقهی سینکیانگ است که به تازگی شاهد موج جدیدی از حملات تروریستی و آشوب بوده است. همچنین چین نگران است که جداییطلبان اویغور از طرف طالبان افغانستان و پاکستان پشتیبانی شوند.
با وجود این، همانطور که در این مقاله بحث شد، مشارکت چین در افغانستان در این مرحله دلایلی فراتر از نگرانیهای امنیتی دارد. هدف اصلی چین از این کار، به دست آوردن موقعیتی ویژه در منطقه است. در هر بحثی در بارهی وضعیت کشورها، هر کشور به دنبال بهرهمندی از منافعی است که به واسطهی مزیت مقایسهای میتواند از آن استفاده کند. چین تلاش کرده است در گفتوگوهای چندجانبه، جایی که هند معمولا اهداف متضادی را پیگیری میکند، به ذینفع کلیدی تبدیل شود. چنین گفتوگوهای بینالمللی، به ایجاد موقعیت برای کشورها منجر میشود و با به رسمیت شناختن موقعیتها توسط سایر اعضا، این موقعیتها مشروعیت مییابند.
در دسمبر ۲۰۱۶، گفتوگوهای چندجانبه به میزبانی مسکو برگزار شد. در این گفتوگوها، چین به عنوان بازیگر کلیدی ظاهر شد. مسکو در این گفتوگوها از هند دعوت نکرد و چین در حالی که بر روابط خود با دولت افغانستان تأکید میکرد، تلاشهایش برای سازش با طالبان را تشدید کرد. سه کشور شرکتکننده در این گفتوگوها، بر سر یافتن راهی برای خارج کردن مقامات طالبان از لیست تحریمهای سازمان ملل به عنوان بخشی از تلاشها برای ایجاد گفتوگوی صلحآمیز بین کابل و طالبان توافق کردند. این دولتها بر لزوم حمایت از طالبان به عنوان سپری در مبارزهی جهانی علیه دولت اسلامی تأکید کردند.
«دنگ ژینجیان»، نمایندهی ویژهی چین برای افغانستان میگوید: چین همواره تأکید داشته است که با به رسمیت شناختن طالبان از سمت دولت افغانستان، طالبان به مشارکت در فرایند صلح ترغیب خواهند شد. او گفت که با توجه به روابط چین با طالبان، بیجینگ معتقد است اگر سایر ذینفعان در منطقه از راهبرد آشتی سیاسی در افغانستان حمایت کنند، احتمال دستیابی به صلح و آشتی در افغانستان بیشتر خواهد شد. با افزایش حضور چین در افغانستان، روسیه هم تلاشهایی برای همکاری با چین کرده است.
افزایش حضور امنیتی چین در افغانستان به افزایش نگرانیهایی در عرصهی منطقهای و جهانی منجر شده است. البته این امر در تضاد با ادعاهای محققانی همچون «اندرو اسمال» قرار دارد؛ این محققان معتقد بودند که خروج امریکا از افغانستان، چین را به سمت ایفای نقشی حیاتی در امور امنیتی افغانستان سوق نخواهد داد.
ادعاهای زیادی در بارهی تجهیزات نظامی چین در دهلیز واخان -منطقهی باریکی در شمال شرق افغانستان که به چین وصل میشود-، مطرح شده است. دولت چین نقش نظامی این کشور در افغانستان را رد میکند و ادعا دارد تنها در عملیاتهای ضدتروریستی و مبارزه با فعالیتهای مجرمانهی سازمانیافته فرامرزی به صورت مشترک با نیروهای نظامی افغانستان در این کشور همکاری میکند. با وجود این، همین امر نشانهی تغییر مواضع سیاسی و نظامی چین در قبال افغانستان است، که تا پیش از این جزء راهبرد چین به شمار نمیآمده است.
با تشدید تمرکز چین بر افغانستان، نگرانیهایی به وجود آمده است که شاید سایر بازیگران هم به دنبال انجام اقدامات مشابهی در این کشور باشند. روسیه و هند اهداف متفاوتی را در افغانستان دنبال میکنند. در دهههای بعدی، معاملات چندجانبه بر سر افغانستان به ایجاد پیامدهای جهانی بزرگتری منجر خواهد شد؛ زیرا چین به نبرد برای ارتقای موقعیتش و بهبود جایگاه جهانیاش ادامه خواهد داد.
چین در همکاری با افغانستان راهبردهای سازش مختلفی به کار برده است. این راهبردها از واکنش صرف به سیاستهای قدرتهای بزرگ تا تأثیرگذاری در افغانستان به منظور تأکید بر موضع چین در قبال این کشور بوده است. به اقتضای زمان، افغانستان برای چین از اهمیت راهبردی برخوردار شده است؛ در حالی که ابهام، ویژگی اصلی رابطهی چین با افغانستان در دهه ۱۹۵۰ بوده است. با تغییر سناریوی ژئوپلیتیک، راهبرد چین با دکترین «امنیتی جدید» که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان تکامل یافت، همراستا شد. چین بعد از آغاز توافقهای اقتصادی بزرگتر برای ایجاد رابطه دیپلماتیک پایدار، در چارچوبی محاسبهشده در زیرساختهای امنیتی افغانستان همکاری کرد تا با بیتوجهی به نیازهای افغانستان، آنها را ناامید نکند.
در این سناریو، راهبردهای سازش چین کنار آمدن با تقاضاهای طالبان را هم شامل میشود. هرچند چین طرف عملیات «آزادی پایدار» امریکا را گرفت؛ اما به حمایت همهجانبهی خود از گروههای طالبان که در افغانستان و کشور همسایهی آن فعالیت میکردند، ادامه داد. در موقعیتهای مختلف، بازیگران منطقهای مانند هند این موضوع را موضعی تحریککننده تلقی کردند و ضرورت رویارویی با نیروهای افراطگرا و فعالیت شان در منطقه را حس کردند.
باوجود فعالیتهای تروریستی با پشتیبانی پاکستان، چین به رابطهاش با پاکستان در خفا ادامه داد. راهبرد سازش چین در این مسیر مفید بوده و نه تنها روابط دیپلماتیک چین را افزایش داده است، بلکه اهداف چندوجهی آن در حوزهی منطقهای را هم متعادل کرده است.
همانطور که در این مقاله گفته شد، بسیار بهجا است که ذینفعان در افغانستان به راهبردهای چین در این کشور توجه کنند. چین بازیگر قدرتمندی در سطح منطقهای با روابط مستحکم با پاکستان است که اقداماتش در حمایت از طالبان افغان ارزش تحلیل دقیقتر را دارد. این مقاله توانسته است مفهوم نظری سازش با محیط را مطرح کند که فهم عمومی از فعالیتهای چین در افغانستان را تکمیل میکند. همانطور که چین برای کسب اهداف راهبردی خود در حوزهی منطقهای با سازش با شرایط افغانستان به عنوان دولتی ضعیفتر و نابرابر تلاش میکند، هدف تضمین پایگاه امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک خود را هم پی میگیرد و موضع خود در مقابله با رقیب منطقهای قدرتش؛ یعنی هند را نیز تقویت میکند.