نویسنده: دیرک وان در کلی
مترجم: سید نجیب الله مصعب
چین در وهلهی دوم بر تعامل دیپلماتیک با همسایگان افغانستان تمرکز میکند. از سال ۲۰۱۲ چین شدیداً پیگیر گفتوگوهای دوجانبه، سهجانبه و چندجانبه با کشورهای اطراف افغانستان بوده است. «قلب آسیا»، تلاش چندجانبهای است که در سال ۲۰۱۱ در استانبول آغاز شد و هدف آن این است که همسایههای منطقهای افغانستان را وادار به اتخاذ نقشی پررنگتر در توسعهی آتی این کشور کند. قرار بود جلسهای در شهر «تیانجین» چین در اوت ۲۰۱۴ برگزار شود؛ اما به علت بنبست انتخاباتی در افغانستان به تعویق افتاد. این بنبست بالاخره در اواخر سپتامبر گشوده شد.
در فبروری سال ۲۰۱۲، اولین گفتوگوی سهجانبهی افغانستان، پاکستان و چین در سطح رسمی برگزار شد و قرار است دور چهارم آن در سال ۲۰۱۴ در کابل برگزار شود. این گفتوگو، سازوکارهای مشورتی بیشمار دیگری را هم موجب شده است. از میان اینها میتوان به گفتوگوی افغانستان، پاکستان و چین اشاره کرد که نخستینبار در اوت ۲۰۱۳ برگزار شد. بیجینگ، گفتوگوهای سهجانبهای دربارهی افغانستان با هند، روسیه و همین طور با پاکستان و روسیه را آغاز کرده است. اینها گفتوگوهای سهجانبه بین وزرای خارجهی روسیه، چین، هند و گفتوگوهای دوجانبه بین چین و هند را هم تکمیل میکنند. این گفتوگوهای سالانه، سابقهای طولانی دارد که در سالهای اخیر، بیشتر به بحث در بارهی افغانستان پرداخته است. افزون بر آن، چین و روسیه مجری گفتوگوی ۶+۱ دربارهی افغانستان بودند که در مارچ سال ۲۰۱۴ در ژنو برگزار شد.
چین تعامل خود با امریکا را هم بر سر این موضوع افزایش داده است. سفیر جیمز دابینز، نمایندهی ویژهی اوباما برای افغانستان، هماکنون سه جلسه در سال با همتای چینی خود دارد تا حوزههای آتی همکاری را بررسی کند. چین و امریکا منافع همسویی در افغانستان دارند؛ بنابراین طبیعی است که طرفین به دنبال حوزههای مشترک برای همکاری و فهم متقابل باشند.
مصاحبهشوندگان نشان دادند که بیجینگ امیدوار است دربارهی مسألهی افغانستان با کشورهای همسایه به توافق برسد؛ زیرا آنها در خط مقدم مواجهه با هرگونه بیثباتی در افغانستان هستند. تلاشهایی برای افزایش همکاری منطقهای بر سر جرایم فراملی مانند قاچاق مواد مخدر هم در همین چارچوب میگنجد. بیجینگ کشورهای همسایه را ترغیب میکند که تا حد امکان در بازسازی افغانستان مشارکت کنند.
تحلیلگران چین محدودیتهای دیپلماسی را در موضوع امنیت افغانستان درک میکنند؛ اما دیپلماسی، یکی از معدود گزینههای پیش روی بیجینگ در قبال افغانستان است و از اینرو، آن را فعالانه پی میگیرد. «شی لان»، از آکادمی علوم اجتماعی سینکیانگ، همه اینها را در چند جمله خلاصه میکند: «گفتوگو، بهترین انتخاب ما برای حل این مسأله است. البته من هم حس میکنم که نتیجه گرفتن از گفتوگو دشوار است؛ اما ما باید سعیمان را بکنیم».
چین تعامل اقتصادی را مهمترین کمک خود در تضمین ثبات در افغانستان و منطقه میداند. «ونگ ایی»، وزیر خارجهی چین در طول دیدارش از کابل در فبروری سال ۲۰۱۴ بر این موضوع تأکید کرد و گفت: «ما امیدواریم شاهد پیشرفت افغانستان باشیم. توسعه اصل و اساس است و فقط با رشد اقتصادی میتوان مشکل فقر را حل کرد و بنیانهای تروریسم و افراطگرایی را برچید».
سه عامل اصلی، ماهیت تعامل اقتصادی چین با افغانستان را شکل میدهد. اولین و واضحترین عامل شرایط امنیتی است. محافظت از داراییهای اقتصادی و تیم کاری در افغانستان دشوار است. بزرگترین سرمایهگذاری چین در این کشور معدن مس عینک است که قرارداد آن در سال ۲۰۰۷ امضا شد. در طول پنج سال، ۱۹ بار به این معدن حمله شد و ۴۰ مهندس چینی به علت وضعیت امنیتی، آنجا را ترک کردند. همانطور که «چاو واشنگ» میگوید: «سرمایهگذاران چینی در مواجهه با نزاعهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی افغانستان ناتوان هستند و چین نمیتواند به تنهایی این مشکلات سیاسی و امنیتی را حل کند».
اگر شرایط امنیتی اجازه دهد کمک اقتصادی چین احتمالاً بر نقطه قوت سنتی خود یعنی ساختن زیرساختهای اساسی متمرکز خواهد بود. با این حال، اگر شرایط امنیتی اجازه کار بر روی پروژههای زیرساختی را ندهد، بیجینگ به دنبال گزینههای دیگر برای کمک میرود. «زو یانگبیاو» از دانشگاه لانجو گزینههای احتمالی دیگر را مطرح میکند و میگوید: «همواره میتوانیم بذرهای جایگزینی داشته باشیم. کتابهای درسی و امکاناتی برای مدارس و مؤسسههای تحصیلی عرضه کنیم. تعداد دانشجویان افغان را در چین و مقدار کمک به پناهندگان افغان را افزایش دهیم».
نگرش بنگاههای چینی دومین عامل مهم است. برخی شرکتهای چینی همین حالا نیز با وجود خطر امنیتی، پروژههای کمکرسانی به افغانستان را بر عهده گرفتهاند که منابع آن از کشورهای طرف سوم تأمین میشود. اگر کمک اقتصادی چین افزایش یابد، میتوان انتظار داشت که شرکتهای چینی همچنان خطر پروژههای کمکرسانی در این کشور را به جان بخرند. معمولاً شرکتها در پروژههای کمکرسانی با حمایت دولت چین، قدری نفوذ دارند و از اینرو، میتوان پروژههای کمخطر را گرفت.
معلوم نیست که شرکتهای چینی حاضر باشند برای پروژههای سرمایهگذاری در منابع افغانستان پیشنهاد قیمت بدهند. از طرف دیگر، همانطور که چاو واشنگ مینویسد؛ سرمایهگذاری در ذخایر معدنی مهم و توسعهنیافتهی افغانستان ظرفیت زیادی برای «مشارکت در بازسازی اقتصاد افغانستان با عرضهی سرمایه، فناوری و فرصتهای اشتغال و همچنین سود و درآمد مالیاتی فراوان» دارد و این سرمایهگذاری از سوی چین به این کشور امکان دسترسی به منابع لازم برای پیشبرد اقتصاد خود را میدهد. افزون بر آن، شرکتهای چینی دانش فنی و دانش محلی لازم را دارند که بتوانند در پیشنهاد قیمت برای پروژههای منابع رقابت کنند. بهترین پروژههای سرمایهگذاری چین در منابعِ افغانستان (معدن مس نزدیک کابل و سرمایهگذاری در میدانهای نفتی در شمال افغانستان) محصول فکر مدیران اجرایی محلی بود که در این منطقه کار میکردند نه ایده دولت مرکزی. البته هر دوی این پروژهها حمایت دولتی زیادی دریافت کردند.
از طرف دیگر، پروژههای کنونی چین در افغانستان با موانعی مواجه شده است. همانطور که پیشتر اشاره شد، طالبان به هر دوی این پروژهها حمله کرده است. مشکلات لجستیکی و تأمیناتی هم بر سر راه حملونقل منابع در کشورهای محصور به خشکه و با زیرساختهای ضعیف وجود دارد؛ به همین علتها ناظران چینی زیادی حس میکنند که ورود چین به بخش منابع افغانستان شتابآلود بوده است. به علاوه، توسعهی معدن مس نزدیک به کابل به دلیل کشف یک سایت باستانشناسی غنی، متوقف شده است. در حال حاضر، عملیات خاکبرداری در این سایت انجام میشود؛ بنابراین سرمایهگذاریهای آتی در منابع با مشکلات زیادی مواجه است. این سرمایهگذاریها تا حد زیادی به تمایل شرکتهای چینی به عملیات در منطقهای ناپایدار و سوددهی پروژهها بستگی دارد.
تعدادی از شرکتهای چینی در پروژههای کوچکتری در بخشهای دیگری جز منابع، مانند مخابرات سرمایهگذاری کردهاند. این پروژهها عموماً خطر امنیتی کمتری نسبت به سرمایهگذاری در منابع دارند و به احتمال زیاد ادامه پیدا میکنند. احتمال دارد که دولت هم از این پروژهها حمایت کند و این حمایت سیاسی و دیپلماتیک برای سرمایهگذاری ادامه پیدا کرده و یا حتا افزایش مییابد. حمایت دولت چین حتماً در سرمایهگذاری در منابع و غیرمنابع اثرگذار بوده و همچنان افغانستان را به بهبود محیط سرمایهگذاریاش تشویق میکند. از طرف دیگر، دولت میتواند سیاستها یا مشوقهای مالی برای سرمایهگذاران چینی در افغانستان ارائه دهد.
عامل سوم در مشارکت اقتصادی چین در افغانستان، نگرش دولت افغانستان است. مصاحبهشوندگان چینی تأکید کردند که درخواستهای دولت افغانستان تا حدی، خصوصاً در نوع کمک اقتصادی، اثرگذار است. در سایر جاهای دنیا هم رویکرد مشابهی در قبال کمکهای چین وجود دارد. معمولاً دولت میزبان و یا محلی پروژهای را به تنهایی یا به همراه شرکتهای چینی پیشنهاد میکند که به تأمین مالی نیاز دارد.
چین از ثبات بلندمدت افغانستان سود میبرد و این امکان واقعاً وجود دارد که با پایان نقش آیساف در امنیت داخلی، شرایط امنیتی در افغانستان بیش از پیش خراب شود. با این حال، هیچکدام از اینها چین را وسوسه نکرده است که جای آیساف را در افغانستان پر کند.
هدف اصلی چین این است که نگذارد بیثباتی به سینکیانگ کشیده شود؛ اما افغانستان تنها یک بخش و بخش نسبتاً کوچکی از مشکلات سینکیانگ چین است. پخش اطلاعات افراطگرایانه، تهدید خارجی اصلی برای سینکیانگ محسوب میشود. این مشکلات محدود به افغانستان نیستند و نمیتوان با مداخلهی نظامی آنها را حل کرد. به طور کلی چین نتایج محدود مأموریت ۱۳ سالهی آیساف در افغانستان را میفهمد و به دستآوردهای مداخله نظامی مستقیم به دیده تردید مینگرد. چین نمیخواهد هدفی برای گروههای تروریستی موجود شود. این گروهها تاکنون عمدتاً از حمله به منافع چین اجتناب کردهاند. با این حال، روشن است که چین درباره افغانستان کاملاً منفعل نخواهد بود و در حال افزایش تلاشهایش برای محافظت از منافع بلندمدت خود در این کشور است و برای این کار به نقطهی قوت سنتی خود یعنی مشارکت اقتصادی در کنار دیپلماسی کنشگرانهی جدید تکیه دارد. پرسش این است که آیا این ابزارهای محدود خواهند توانست چین را به اهدافش در افغانستان نزدیک کنند یا خیر. فعلاً، حتا آن دسته از متخصصان چینی که تهدیدهای ناشی از کنارهگیری آیساف از افغانستان را مهلک میدانند، رویکرد کنونی چین را مطلوب و آن را با توجه به مجموع شرایط، بهترین روش میدانند.