
فصل ۲۰۲۰-۲۰۱۹، یکی از بدترین سالها برای بارسلونا بود که در نهایت این باشگاه، ماراتُن لالیگا را به حریف دیرینهاش باخت، از کوپا دلری حذف شد و تنها امیدش به لیگ قهرمانان است که رسیدن به آن، حداقل برای مجموعهی با کیفیت بارسلونای امسال، گذشتن از هفتخوان رستم و غیر ممکن است؛ حتا در پیشبینیناپذیر ترین ورزش دنیا، فوتبال!
بارسلونا با نابغهی ارزشمندش –مسی-، مثل ارتش یک نفره بود که هویتش را از دست داده است و بیم آن میرود که به سرنوشت «میلان» و «من یونایتد» دچار شود. میلانی که با ۱۸ اسکودتو و هفت چمپیونز لیگ، ۹ سال است که قهرمان سریآ نشده و ۱۳ سال است که رنگ جام لیگ قهرمانان را به چشم ندیده و شش سال است، حتا کسب سهمیه نکرده است. منچستریونایتد که روزگاری حاکم لیگ جزیره بود، هفت سال است قهرمان نشده و ۱۲ سال از آخرین قهرمانی اش در اروپا میگذرد.
این روزها قصهی مسی و بارسلونا، مثل معادن «لیتیوم» در افغانستان است. معادنی که برابر با کل نفت عربستان سعودی ارزش دارد؛ اما مردم که روی این معادن خوابیدهاند، از گرسنگی میمیرند. سران باشگاه بارسلونا با مدیریت ناقص و برنامههای شکستخورده که ۷۶۷٫۲ میلیون یورو، فقط تاوان انتخاب نادرست بازیکن بوده است؛ شرایط را به گونهی رقم زدند که امروز رکوردها و افتخارهای تاریخی مسی نیز در غم شکستهای تیمی، ناپدید شوند.
مدیریت بارسلونا در یک دههی اخیر، روی اعتبار و کاکُل مسی در چوکی ریاست بارسلونا دوام آوردهاند و گرنه سالها است این باشگاه بر خلاف هویتش که تمام عظمت و بزرگی اش را از آن گرفته در حرکت است.
مسی، امروز عصبی و ناراحت است؛ عصیان و عصبانیت او در برابر کادر فنی و مدیریت باشگاه، سنگ محک و معیار سنجش درست در بارهی بارسلونا است؛ چون هیچ کسی بهتر از او نمیتواند اوضاع باشگاه را تجزیه و تحلیل کند. مسی این روزها در بارسلونا شبیه کسی است که خودش سانتر میکند و خودش گل میزند. روزگاری پرسیده بودند که او چرا در بارسلونا موفق است و در تیم ملی ارجنتین که پر از ستارههای مشهور است موفق نیست؛ جواب آن بود که فوتبال یک ورزش گروهی است، نه فردی و او باید در تیمی باشد که درک درستی ازش دارند، نه جایی که پر از نامهای دهن پرکن است. در فصلهای گذشته، گاهی مسی نزدیک به ۵۰ گل در لالیگا برای بارسلونا میزد؛ ولی وقتی بارسا خالی از بازیکنان خلاق شد، بیشتر تمرکز او متمرکز بازیسازی شد، نه گل زدن.
برای همین، امسال او نزدیک به تعداد گلهایش -۲۵-، پاس گل -۲۱- داده است. با وجود قهرمان نشدن بارسلونا در لالیگا، او بالاتر از هر بازیکنی در این لیگ مؤثر بوده است. او، آقای گل و بهترین پاسوربوده و توانسته است ۸۸ موقعیت، ۱۸۲ دریبل موفق، ۱۵۹ شوت، ۷۱ شوت در چهارچوب، ۳۶ موقعیت صد در صد، ۱۱۴۸ پاس در زمین حریف، ۵ گل از ضربههای آزاد و ۳ هتتریک ثبت کند. مسی با وجودی که دستش از جام کوتاه ماند؛ ولی سنت همیشگی را حفظ کرد و برای هفتمین بار، آقای گل شد تا از «تلمو زارا»، استورهی بیلبائو که در سالهای ۱۹۴۵، ۱۹۴۶، ۱۹۴۷، ۱۹۵۰، ۱۹۵۱ و ۱۹۵۳ ششبار آقای گل شده بود و «دی استفانو»، استورهی رئال که در سالهای ۱۹۵۴، ۱۹۵۶، ۱۹۵۷، ۱۹۵۸ و ۱۹۵۹ پنج بار آقای گل شده بود، حالا با هفت عنوان، بالاتر از هر کسی در تاریخ، در صدر ایستاده و در سالهای ۲۰۱۰، ۲۰۱۲، ۲۰۱۳، ۲۰۱۷، ۲۰۱۸، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰، «ال پیچیچی» را به خانه برده است!
مسی امسال، از بهترین پاسور فصل لالیگا که ژاوی هرناندز با ۲۰ پاس گل در یک فصل بود نیز عبور کرد و در فصلی که گذشت، ۲۱ پاس گل داد. باید گفت تفاوت نقش مسی در بارسلونا، ارتباط مستقیم با تنهایی اش در این باشگاه دارد که هر سال بیش از گذشته بوده است. او حالا بیشتر در میانههای زمین دیده میشود تا نزدیک به دروازهی حریفان.
حضور مسی در بارسلونا باعث پوشش ضعفهای مدیریتی در این باشگاه شد و مسؤولان کمکاریهای شان را در پشت درخشش او پنهان کردند. آنها مسیری را رفتند که سالها پیش «فلورنتینو پرز»، رییس باشگاه رئال مادرید رفت. او تمام تمرکزش را روی بازار و ستارههای بزرگ گذاشت. پرز با تشکیل کهکشانیها، به اندازهی لازم به جام نرسید؛ اما درآمدزایی کرد؛ او در بازگشت به رئال مادرید، روش کاری اش را اصلاح کرد و با تثبیت موقعیت اقتصادی باشگاه، درصدد استخدام بازیکنان جوان و آیندهدار برآمد.
بارسلونا که روش فوتبال و فلسفهاش نیازمند بازیکنان فانتزی و خلاق است، دروازهی لاماسیا را قفل زد و جایگاه درخشش ستارههای آکادمی را به بازیکنان پیر و فرسودهی سایر تیمها داد!
«بارتومئو»، با انتخاب مدیران ورزشی و تیم گزینش نامناسب، نامهای مثل «پائولینیو، دمبله، مینا، کوتینیو، مالکوم، ویدال، نتو، گریز من، برایتویت، جونیور و…» را با نزدیک ۸۰۰ میلیون یورو به کمپنو آورد که نتیجهای نداشت. او، با گزینش مربیان متوسط و متعدد، همیشه تیرش به خطا رفت که امروز فریاد مسی نیز به آسمان رفته است. مدیریت بارتومئو، آنقدر در این بارسلونا با اشکال روبهرو بوده است که بازیکنان، برای درمان مصدومیت شان به کشورهای دیگر میروند؛ در حالی که در گذشته، بارسلونا مرکز درمان تمام فوتبالیستهای جهان بود.
به وجود آمدن یک شخصیت برنده و پیروز، کار سختی است و سالها زمان میبرد تا یک باشگاه، مثل میلان دههی نود و یا منچستر یونایتد دوران فرگوسن، به باشگاهی با شخصیت قهرمانی بدل شود که حاصل زحمت، تلاش و هماهنگ تمام افراد و مجموعهی باشگاه است که باید سالها مثل ساعت، دقیق و منظم کار کنند تا یک باشگاه از وضعیت معمولی به سطح برنده و مدعی قهرمانی تغییر کند و در آن سطح بماند. درست که سطح رقابتهای فوتبال نسبت به ده سال پیش تغییر کرده و روشها متفاوت شدهاند، درست که ضد هر سبک و تاکتیک برنده، در زمان درخشش و پیروزی اش، شکوفا و خلق میشود؛ ولی باشگاههایی که مدیریت هوشمند و دقیق دارد، اجازه نمیدهد، باشگاه به سرنوشت منچستر و میلان دچار شود.
کاری را که «پرز» امسال در رئال مادرید کرد، نشان از تجربه و مدیریت خوب او دارد. او، زیدانی را که رئال را ترک کرده و مسؤولان را با «سولاری، لوپتگی و…»، تا آستانهی برکناری پیش برده بود، در کمال ناباوری دوباره به باشگاه برگرداند؛ تا پس از چند سال، مهمترین جام فصل را کسب کنند.
بارتومئو اما مثل شتر مرغ، نه توانست پرواز کند و نه موفق به باربری شد. هم لاماسیا را به خاک سیاه نشاند و هم در بازار گند زد! حالا همه نگران آن استند که بارسلونا در مسیر تبدیل شدن به میلان و منچستریونایتد تازه است.
بازیکنان زمانی میتوانند بالاترین بازدهی را داشته باشند که از نظر فکری و روحی در آرامش و بهترین وضعیت باشند و این که مربیای باشگاه را هدایت کند که توانایی فنی و تاکتیکی اش قناعتبخش تر از مربیان قدیمی باشد. «کیکه ستین»، چگونه میتواند مسی را از نظر تاکتیکی قناعت بدهد، او که شش توپ طلا برده است و زیر نظر مربیان نابغهی مثل گواردیولا کار کرده است. مربی که نتواند ارتباط مناسب با ستارهها داشته باشد و آنها را کنترل کند، مجبور میشود در مصاحبهها مدام برای ستارههایش نوشابه باز کرده و چاپلوسی کند. چنین مربیانی هیچگاه کاریزمای لازم را برای ایجاد یک تیم متحد، آماده و یکپارچه را نخواهند داشت؛ چون ظرفیت شخصیتی او کوچکتر از هدایت و رهبری ستارههای مثل مسی است. برای او، مربیگری و تماس هر روزه در تمرین با ستارهها بالاترین آرزو است، نه آن که آن ستارهها را به مرحلهی بهتر و بالاتر برساند!
بازیکن نیز تا زمانی که به این باور نرسد که مربی از نظر فنی و تاکتیکی نسبت به او بهتر و بیشتر میداند، نمیتواند به حرفهای او اعتماد کند. اگر مربی توانایی لازم را نداشته باشد تا چیزهای تازهی به ستارهها یاد بدهد، به مرحلهی خواهد رسید که امروز «کیکه ستین»، در بارسلونا رسیده که نامش «بیارزشی و پوچی» است.
چرا زیدان در رئال موفق است؛ چون او جدا از آن که مربی کاربلدی است، شخصیت برنده و کاریزماتیک دارد که حداقل چند توپ طلا برده است و بازیکن، حتا اگر مودریچ باشد یا رونالدو، چیزهایی در او میبیند که برایش باورپذیر است. این به معنای آن نیست که لزوما تمام مربیان باید برندهی توپ طلا باشند، نه؛ چون مربیان موفق زیادی مثل فرگوسن، ونگر، مورینیو، کلوپ و… هستند که بازیکن بزرگی نبوده اند؛ اما آنها با توانایی شخصیتی و علمی، توانسته اند تیم شان را مثل بنا کردن یک ساختمان از پایه بنا کرده و مصالح شان طوری گزینش کنند که به زیبایی ساختمان کمک کند، نه آن که مثل یک انجنیر بیتجربه که نه به تئوری باور و نه تجربهی ساخت دارد، مسؤول زیباسازی یک ساختمان آباد شده باشد. مسی، مسؤول خرید بازیکن و یا مدیر ورزشی نیست؛ ولی وقتی بارسلونا به مدرسهی پیرمردهای فرسوده بدل شده است، لب به انتقاد میگشاید. او میبیند که با وضعیت موجود و ضعف اقتصادی، مسؤولان نمیتوانند نقاط ضعف را پوشش دهند و مثلا خریدن «نیمار و لائوتارو»، سخت است.
بارتومئو و کادر مدیریتی اش نیز بسیار سراسیمه اند. «آرتور ملو»ی جوان را میدهند تا «پیانیچ» مسن را جایگزینش کنند. حتا اگر پیانیچ در حال حاضر بهتر از آرتور باشد؛ ولی به خاطر سنی که دارد نمیتواند یک مهرهی قابل اتکا برای آینده باشد.
امسال جدا از نتایج، بازی بارسلونا نیز خسته کننده و بد بود که روی آمار گلزنی این تیم نیز تاثیر زیادی داشت. هر چند هنوز بارسلونا بازی با ناپولی در لیگ قهرمانان را پیش رو دارد؛ ولی در طول فصل توانسته است در تمام رقابتها ۱۰۵ گل بزند که ضعیفترین آمار از ۱۵ سال پیش تا امروز است. در فصل ۲۰۰۵-۲۰۰۴ و در زمان فرانک ریکارد، بارسلونا در ۴۷ بازی، ۸۶ گل زد. زمانی که گواردیولا هدایت بارسلونا را به عهده گرفت، این تیم در گلزنی متحول شد و حتا به رکورد ۱۹۰ گل در یک فصل رسید.
بدترین وضعیت در یک باشگاه بزرگ آن است که بازیکنان از نظر ذهنی و درونی در برابر تاکتیکها و برنامههای مربیان موضع بگیرند و تمام شکستها را ناشی از ضعف کادرفنی و تاکتیکهای اشتباه آنان بدانند که در آن صورت همه چیز بهم میریزد!
وقتی مسی پس از باخت به تیم ده نفرهی اوساسونا –آنهم در کمپنو- گفت که با این شرایط به جایی نمیرسیم و باید در تمام سطوح تغییرات ایجاد شود، همه آن را یک جنگ علنی علیه ستین دانستند؛ اما وقتی «بارتومئو»، ستین را در پستش ابقا کرد، جنگ از «مسی-ستین» به «مسی-بارتومئو» تغییر موقعیت داد.
مسی میداند که با شرایط موجود و با توجه به انتظار مردم از او و بارسلونا و دوبار حذف شدن توسط رم و لیورپول از لیگ قهرمانان در سالهای گذشته، نمیتوان به موفقیت تیم حتا در بازی برگشت با ناپولی امید داشت و صبر مردم هم سرآمده است. او برای آن روزها برنامهریزی میکند و زمینه را فراهم میکند تا ذهن هواداران آماده باشد که منشاء شکستها از کجا است!
مسی وقتی شرایط را بسیار نگران کننده دید و این که همه از او میخواهند یک تنه تیم را به موفقیت برساند، همه را ترساند و گفت ممکن است از بارسلونا برود. سوارز هم از او حمایت کرد و گفت که مسی به دنبال یک پروژهی برنده و تیمی با شخصیت قهرمانی است و نمیخواهد هواداران بیشتر از این ناراحت باشند.
از سوی دیگر، نامزدان انتخابات آیندهی ریاست باشگاه بارسلونا نیز که شرایط مناسبی برای تبلیغات و چپه کردن باتومئو گیر آورده اند، سعی میکنند برای جلب توجه مردم، آب را گلآلود کرده و ماهی مقصود بگیرند. یعنی فرسودگی و ضعف مدیریتی بارسلونا هم با کرونا و مشکل اقتصادی روبهرو شده، هم با تماشاگران عصبانی، هم با رسانههای منتقد و هم با نامزدان معترض و فرصتطلب که بیشترین فشار را وارد کرده اند.
از آن طرف سالها است که مدیران فعلی مهر لیلام به نبوغ، حیثیت و اعتبار جادوگر زده اند و پس از سالها پنهان شدن پشت نبوغ مسی، میخواهند طوری وانمود کنند که تقصیر از معیار سنجش مردم است -که همه را با مسی مقایسه میکنند-؛ نه بازیکنانی که آنها خریدند!
درست است که هیچ باشگاهی کارخانهی همسانسازی و تولید بازیکن نیست و نمیتواند برای مدت طولانی تیمش را در یک سطح برنده و مدعی نگه دارد؛ ولی فلورنتینو پرز در رئال مادرید توانسته است حتا در نبود رونالدو، قهرمان لالیگا شود و الکلاسیکو را ببرد.