
هر کودکی که در لیورپول چشم به جهان باز میکند، از همان ابتدا زندگی اش زیر تأثیر دو چیز است، «فوتبال و کلیسای کاتولیک»! یکشنبهها –به خصوص در دربی مرسیساید- این کودکان همزمان پیروزی لیورپول و اورتون را از خدا میخواهند!
رقابت بسیار شدید است و برای همین، روزی «بیل شَنکلی»، استورهی لیورپول گفته بود، «این شهر دو تیم بزرگ دارد؛ لیورپول و ذخیرههای لیورپول»! کودکان لیورپولی که در آخرین دههی قرن ۲۰ متولد شدهاند، همیشه حسرت جام داشتند. ۳۰ سال زجر کشیدند، تماشای جام در دستهای رقیبان سخت بود، وقتی آنها در حال جشن و شماتت بودند، روزهای که لیورپولیها در گوشهی کَز میکردند و با افسوس، به روزگار لعنت میفرستادند.
بزرگانی زیادی مثل «استیون جرارد» آمدند، آنها که در جایگاه «کوپ/Kop» محبوبترین بودند؛ اما آرزو به دل و بدون این جام لعنتی، از فوتبال رفتند. دقیقا ۳۰ سال و ۵۸ روز طول کشید تا روزهای سیاه آنفیلد به فرجام برسند، در این زمان، ۸ مربی برای موفقیت تلاش کردند، ۲۴۰ بازیکن در ۱۱۵۱ بازی، برای بازگشت شکوه به آنفیلد جنگیدند؛ ولی در نهایت در عصر آقای کاملا معمولی –یورگن کلوپ-، آنفیلدیها جام لیگ برتر را در آغوش گرفتند!
کلوپ، کاری کرد کارستان؛ قهرمانی امسال لیورپول با فاصلهی ۷ هفته مانده به فرجام لیگ جزیره، آنقدر درخشان است که فرگوسن با ۲۷ سال کارگردانی در تیاتر رؤیاها، آرسن ونگر، آقای خاص و پپ گواردیولا نتوانسته بودند به چنین موفقیتی برسند!
پنج سال پیش –اکتوبر ۲۰۱۵-، وقتی او از شهر زنبورها –دورتموند- به بندر لیورپول آمد، همه را جمع کرد و به آنها گفت، «چهار سال دیگر که اینجا –روی این چوکی- مینشینم، دلم میخواهد دستکم یک جام قهرمانی داشته باشیم»! حالا او، نه یک جام که چهار جام دارد و لیگ قهرمانان اروپا، لیگ برتر، جام باشگاههای جهان و سوپرکپ اروپا را برده است.
او، نخستین مربی تاریخ است که در چهار سال اول حضورش در لیگ جزیره توانسته است، لیگ قهرمانان و لیگ برتر را فتح کند و در ضمن اولین مربی آلمانی است که جام لیگ برتر را برده است!
برای همین است که «استیون جرارد» میگوید، باید مجسمهی کلوپ در آنفیلد ساخته شود؛ تا او در کنار بیل شنکلی و کنی دالگلیش بیاستد. شاید هم بالاتر از آنها؛ چون دوران شکوفایی لیورپول تازه شروع شده است و او نیز مثل فرگوسن و ونگر، سالها در جزیره بماند و بارها مثل امسال، پس از قهرمانی اشک بریزد و دل از اهالی آنفیلد ببَرَد؛ به خصوص این که تا ۲۰۲۴ قرارداد دارد!
او، شاید فرگوسن دیگر باشد که از سنگر رقیب خونی، سر برآورده و جبههی حریف را آباد و محکم کرده است تا انتقام ۳۰ ساله را از اهالی تیاتر رؤیاها و دیگران بگیرد؛ هر چند او مثل فرگوسن نگفته است که چالش اصلی اش پایان دادن به سلطهی حریف است؛ چون حریف این روزها، سلطنتی هم ندارد.
او، ورق را برگردانده است و اگر چنین شتابان به سوی موفقیت ادامه دهد، دور نیست که مثل فرگوسن، لقب «سِر» بگیرد. «دیوید گیل»، مدیر سابق یونایتد روزی گفته بود اگر «استیو جابز» به معنای «اُپِل» است، فرگوسن به معنای منچستریونایتد است و حالا کم کم، کلوپ هم به معنای لیورپول است.
چند شب پیش وقتی لمپارد، مُچ گواردیولا را خواباند، همه گفتند چلسی باعث قهرمانی سرخهای لیورپول شده؛ اما واقعیت آن است که شاگردان کلوپ، هفتهها پیش قهرمان شده بودند. همه چیز امسال دراماتیک و جالب بود، از همان هفتههای اول لیگ برتر، میشد اشتیاق بندریها را برای قهرمانی دید، هواداران ۳۰ سال انتظار کشیده بودند، لیورپول از ۲۹ بازی، ۲۷ تا را برده بود، بوی قهرمانی باشکوه، در بین تیفوسیهای آنفیلد به مشام میرسید تا که «ووهانیها» با ویروس شان، تابلوی حرکت ممنوع و توقف را روبهروی همه گرفتند، لیگها تعطیل شد و گفتند کلا فوتبال و لیگ باید رخصت شود. هواداران لیورپول به یکدیگر میگفتند، بد شانسی بیشتر از این ممکن نیست؛ یک عمر صبر کردیم، حالا که در نیم قدمی جام استیم، میگویند تعطیل.
کرونا که نرفت، لج کرد و ماندگار شد؛ آدمها گفتند حالا که تو نمیروی، سعی میکنیم ما اندیوال شویم. لیگ برتر دوباره شروع و یکی دو هفته نیاز بود تا آرزوی بندرنشینان برآورده شود؛ اما در استدیومهای خالی، در پشت کلکینها، در اتاقهای سر بسته و در جمع کوچک، با بغل کردن یکدیگر بگویند؛ آخیش، راحت شدیم!
آنها دیگر عقدهی جام ندارند، دیگر کسی نمیتواند شماتت کند، به خصوص هواداران شیاطین سرخ که باید چند هفتهای بروند، گموگور شوند تا کیف قهرمانی از سر آنفیلدیها بیفتد و گرنه بیچاره اند! درست است که سرخهای آنفیلد ۴۸ جام و شیاطین سرخ ۴۵ جام برده اند؛ ولی آخرین جام لیگ برتر مهم است که ۳۰ سال کوپیها در فراقش سوختند!
در لیگ جزیره، یک قانون نانوشته و شاید هم نوشته شده وجود دارد و آن این است که وقتی شما طرفدار لیورپول استید، به صورت خودجوش و طبیعی دشمنِ داری که ناف تقابل تان را در آسمانها بریده اند و آن منچستریهای یونایتد اند.
پس از ۳۰ سال، شماتت حریف، حالا زمان آن بود که در جایگاه کوپ بیاستی، سرت را بالا بگیری، سینه را جلو بدهی و در حالی که بیرقهای سرخ را در هوا میچرخانی، در هیبت «الویس پرسلی/Elvis Presley»، با عشقی که فقط از حنجرهی یک لیورپولی شنیده میشود، یکصدا بخوانی «تو هیچگاه تنها گام بر نخواهی داشت/You’ll Never Walk Alone» تا تمام رقیبان ببینند که مو بر بدن آدمها چگونه سیخ میشود!
امروز زمان آن است تا «ابو مکّه/ مو. صلاح»، با دخترش مکّه، در مستطیلسبز آنفیلد قدم بزند تا جایگاه کوپ یکصدا بخواند، اگر مسلمان تویی، ما همه مسلمانیم! گاهی فکر میکنم خدمتی که یورگن کلوپ و محمد صلاح، به دفع اسلامهراسی، ایجاد روحیهی انسانی و با همی، حداقل بین بندریهای لیورپول انجام داده اند؛ در سالهای اخیر، کسی نتوانسته است! این کلوپ بود که در سیستم «ضد پرسش» چنان جایگاهی برای عزیز مصر تعریف کرد تا او به جای عزیز مصر، عزیز دنیا شود.
در دروازهی ورودی آنفیلد، مجسمهی بیل شنکلی نصب است که زیر آن نوشته است، این تندیس کسی است که دلیل خوشحالی مردم بود. ابو مکه، حالا یکی از استورهها است، ادامه دهندهی راه بزرگان لیورپول. نمیدانم چند بار از تونل شنکلی عبور خواهد کرد تا هر بار این جمله را روی دیوارش بخواند، «اینجا آنفیلد است، یادآور جوانانی که برای ما بازی کردند و نیز یادآور موقعیتی است که آنها برای ما فراهم ساختند»!
قهرمانی لیورپول، پس از ۳۰ سال در انگلستان اتفاق بیاهمیت و سادهای نیست؛ هم از آن جهت که در آن کشور، مردان بیشتر از زنان خود، عاشق فوتبال اند و هم به آن دلیل که دوصد سال است، منچستریها و لیورپولیها خون یکدیگر را در شیشه کرده و آنقدر در رقابت جدی و مستحکم اند که در یک جا کار نمیکنند، غذا نمیخورند و نمینشینند!
لیورپول که بزرگی اش را مدیون یورگن کلوپ است، هم زیبا بازی میکند و هم مجموعهی برنده و پیروز است. در زیبایی بازی این تیم و آن که غایت بازیها برنده شدن و قهرمانی است، نه زیبایی صرف؛ ولی برخی مربیان و حتا فوتبالیستها فقط به نتیجه و قهرمانی فکر میکنند، طوری که «جیمی سیرِل» مربی سابق ناتسکانتی گفته بود: «تیم بهتر همیشه برندهی بازی است؛ باقی حرفها چرند است» که اگر این گونه باشد، زیباییهای فوتبال دیگر معنا ندارد. برای همین است که میگویند، در فوتبال گاهی تیم بهتر میبازد!
این یک مناقشه است که کدام تیم بهتر است، آن که نمایش تماشاگر پسند داشته یا آن که ۹۰ دقیقه دفاع کرده و در یک ضد حمله گل زده و برنده شده است! برای حل این مسأله، «تد ریچاردز»، در کتاب فوتبال و فلسفه، راهحلی به نام دیدگاه فلسفهی افلاتونی در فوتبال را پیشنهاد کرده است. راهحلی که به دنبال پیدا کردن یک روش ایدهآل برای بازی و یا تیم فوتبال است تا بر اساس آن بتوان سنجش کرد که مثلا آیا لیورپول زیبا میکند؟ یا این زیبایی، متضمن لیاقت آنها برای قهرمانی است یا خیر؟ مشکل این است که این روش، بیشتر برای ورزشهای رکوردی مناسب است که بردن و پیروزی در آنها، به معنای رسیدن به رقم منحصر به فرد، براساس اندازهگیری است؛ چه کسی سریعتر میدود، وزنهی سنگینتر را چه ورزشکاری میتواند بالای سر ببرد یا پرش ارتفاع شما چقدر است؟
فوتبال که ورزش رکوردی نیست و با طبیعت دوگانهی که دارد، دو پاره و ورزش ساخت- تخریب است. ویژگی ورزشهای ساخت-تخریب این است که پیروزی در آن وابسته به جایگاه قراردادی از طریق شمارش امتیازهایی است که مقرر شده است. دیگر این که در ورزشهای ساخت-تخریب، انجام فعالیت بدون حضور حریف مقابل ممکن نیست؛ یعنی طرفداران لیورپول و منچستریونایتد در نبود یکدیگر نمیتوانند رقابت کنند یا هواداران بارسلونا و رئال مادرید! پس برای بازی و رقابت، برای زندگی و چرخش چرخ فوتبال، نیاز است که هر دوی اینها باشند. نباید آرزو کرد که سر به تن حریف مقابل نباشد؛ چون اگر او نباشد، تو هم نیستی و این رقابت دیگر معنا ندارد!
بخش ساخت در فوتبال همان کاری است که یورگن کلوپ در لیورپول انجام میدهد، همان سیستم ضد پرس، تاکتیک، راههای رسیدن به دروازهی حریف با بازیکنان سریع، خطرناک و گلزن مثل «محمد صلاح، فرمینو و سادیو مانه» و تخریب هم آن است که او باید همزمان با اجرای ساخت خودش، باید از ساخت و نقشههای حریف نیز جلوگیری کند. فن دایک را داشته باشد و آلیسون بکر را تا در آخرین نقطه، ساختهای حریف را تخریب کند و این دلیل آن است که فوتبال ورزش دوپاره است که لیورپول هم در ساخت بیهمتا است و هم در تخریب!
اگر فلسفهی افلاتون در فوتبال شدنی باشد، به این معنا است که دو تیمی به زمین آمده، هم خوب گل میزنند و هم گل نمیخورند و این غیر ممکن است؛ چون امکان ندارد که دو تیم مدام با یکدیگر بازی کنند، در حالی که گل میزنند؛ ولی گل نمیخورند!
لیورپول چند سالی است که به خوبی در هر دو پارهی فوتبال خوب کار میکند و توانسته است، هوادارانش را از زیر سیطرهی رقیبان بیرون آورد و به همه بهماند که صبر تلخ است؛ اما میوهی شیرین دارد! روز، روزی کلوپ و لیورپول است!