بخش دوم
رضا، پس از آن حملهی طالبان بر پوستههای امنیتی ارتش و پولیس در ولسوالی گرشک هلمند، چند باری در عملیاتهای ارتش علیه طالبان در چند ولسوالی هلمند اشتراک میکند؛ اما هیچ کدام آن نبردها برای رضا دشواریای به همراه نداشته است؛ دشواریای که در آن صبح زود به اثر حملهی طالبان او و همسنگرانش مواجه میشوند و به شکل معجزهآسایی میتوانند از آن جان سالم به در ببرند. رضا یک سال دیگر هم وظیفه اش را در همان پوستهی امنیتیای اجرا میکند که از سوی طالبان با سه موتر مواد انفجاری مورد هدف قرار میگیرند؛ اما میتوانند طالبان را مجبور به عقبنشینی کنند.
رضا از چند ماه پیش میگوید؛ از حملهی سازمانیافتهی صدها طالب مسلح که به قصد تصرف شهر لشکرگاه –مرکز ولایت هلمند- راهاندازی شده است.
رضا یکی از سربازان مستقر در فرماندهی ارتش در هلمند است و به محض حملهی طالبان بر بخشهای از ولسوالی ناوه و نادعلی که مرز مشترک با مرکز هلمند دارد، نیروهای ارتش و پولیس بسیج میشوند تا جلو حملهی طالبان را بگیرند. طالبان صدها سرباز داخلی و خارجی خود را منسجم کرده اند تا فشارها بر مرکز ولایت هلمند را افزایش داده و این ولایت را سقوط بدهند.
سقوط هلمند، در شرایطی که نمایندههای سیاسی این گروه در دوحهی قطر برای مذاکرات صلح و تصاحب قدرت در افغانستان چانه میزنند، میتواند کلید موفقیت این گروه توجیه شود و این گروه باورمند به این است که اگر بتواند یکی از ولایتهای کلیدی در جنوب را که همواره مرکز تولید نظامی و اقتصادی این گروه به شمار رفته است، تصرف کند، میتواند آن را نگه دارد و از آن به عنوان اهرم فشار علیه دولت استفاده کند.
صدها سرباز ارتش، پولیس و امنیت ملی در این عملیات اشتراک دارند و رضا یکی از این صدها سرباز است که در قسمتی از نبرد حضور دارد و چشمدید خودش را از گوشهای از نبرد روایت میکند. به محض حملهی طالبان بر بخشهایی از ولسوالی ناوه و نادعلی که منتهی به شهر لشکرگاه است، هزاران خانواده، خانههای شان را ترک میکنند و میدان را برای سربازان تازهنفس بیشتر خارجی –پاکستانی- طالبان میگذارند که جان افراد ملکی برای شان اهمیتی ندارد و به هیچ قانون جنگیای پایبند نیستند. رضا، در گوشهای از شهر لشکرگاه که محل هجوم طالبان است، با بیستوچند سرباز ارتش، سنگر دارند و وظیفه دارند که مانع ورود طالبان در این بخشی از شهر لشکرگاه شوند.
روز سوم عملیات است و طالبان توانسته اند در بخشهایی از شهر لشکرگاه داخل شوند. نیروهای ارتشی که زیر فشار حملات طالبان قرار دارند و برای آسیبنرساندن به مردم ملکی، مجبور به عقبنشینی تکتیکی شده اند، مجبور میشوند از عملیات هوایی استفاده کنند و چند محل را که طالبان در آن تجمع دارند، مورد حملات هوایی قرار بدهند. پس از انجام عملیات هوایی بر بخشهایی از شهر که به تصرف طالبان درآمده است، تلفات سنگینی به نیروهای این گروه وارد میشود و نیروهای زمینی نیز عملیات شان را برای پاکسازی این ساحات شدت میبخشند.
رضا از امتداد کوچهی باریکی روایت میکند که در هر چند قدمی آن جسد یکی از سربازان طالبان افتاده است و از صحن دو خانه که پس از انجام عملیات، بیشتر از پانزده جسد را در آن میبیند؛ اینها ساحاتی است که پیش از رسیدن رضا و گروهی که همراه او است، سربازان کماندو آن را پاکسازی کرده اند. رضا تا هنوز در خط مقدم جنگ نیست؛ چون گروهی که او در آن است، در قسمتی از شهر سنگر گرفته بودند که زیاد مورد هجوم طالبان نبوده و طالبان نتوانسته بودند در آن قسمت شهر وارد شوند. طالبان، در اولین حملات شان توانسته بودند ساحاتی از حوزهی سوم و چهارم امنیتی شهر لشکرگاه را به تصرف شان درآورند که پس از عملیات هوایی و زمینی نیروهای ارتش، بیشتر سربازان این گروه کشته و زخمی شده و باقی سربازان آن عقبنشینی میکنند.
مردم این بخشی از شهر، خانههای شان را گذاشته و در قسمتهای دیگری از شهر آواره شده اند. رضا از غروب روزی میگوید که طالبان در حومهای از شهر لشکرگاه عقبنشینی کرده اند و با توجه به تلفاتی که متقبل شده اند، از آن قسمت، شهر را زیر رگبار سلاح سنگین گرفته اند. رضا با چهارده نفر از سربازان ارتش که دو میل سلاح سنگین دارند، در صحن خانهی یکی از فرماندهان محلی در هلمند سنگر گرفته اند که پس از نیم ساعت درگیری، طالبان وقتی موقعیت آنها را شناسایی میکنند، تمام سقفها و دیوارهای آن خانه را فرش زمین میکنند.
رضا در آنجا سه نفر از همسنگرانش را از دست میدهد و خودش با باقی همراهانش مجبور به فرار میشوند. دو ساعتی طالبان قسمتی از شهر را زیر آتش رگبار سلاح سنگین میگیرند تا این که چرخبالهای ارتش از راه میرسد و قسمتهایی از اطراف شهر را که طالبان در آن سنگر گرفته اند، بمبارد میکنند.
نیمههای شب همانروز، کم کم صدای گلولهها خاموش شده است و نیروهای دولتی نیز برای این که به مردم ملکی تلفات نرسد و از تلفات خود شان نیز جلوگیری کنند، ضد حملات شان را ایستاد کرده اند و منتظر روشنی فردا استند که دوباره نبرد را آغاز کرده و طالبان را از حومهی شهر نیز دور برانند.
رضا نزدیک به یک ساعت را به یاد دارد که هیچ گلولهای شلیک نمیشود؛ اما ساعتی نمیگذرد که طالبان حملات شان را از فاصلهی نیمکیلومتری؛ جایی که رضا با همسنگرانش سنگر گرفته اند، آغاز میکنند. حملاتی با استفاده از انواع سلاح سبکوسنگین که مجال را از نیروهای دولتی میگیرد و در همان دقایق اول حملات، رضا و همسنگرانش مجبور میشوند سنگر شان را به طالبان تحویل بدهند. رضا با چهار نفر از همراهانش در کوچهی تنگ و باریکی میافتند و دیگر همسنگرانش در راه دیگری.
رضا سومین نفری است که در امتداد کوچه میدود و از پشت سر شان یک پیکاچی طالبان بدون وقفه شلیک میکند. رضا یکی از همسنگرانش را میبیند که به زمین میافتد؛ اما فرصتی ندارد که او را بلند کند. چند قدم جلوتر، رفیق دیگرش به زمین افتد و رضا نیز احساس میکند چیزی از قسمت ران پای راستش گذشته است. رضا با تلاش زیاد، میتواند خودش را به کوچهی دیگری برساند و همانجا است که پایش دیگر او را همراهی نمیکند.
ادامه دارد.