
بخش پایانی
با روشنشدن روز، نیروهای کمکی از راه میرسند و عملیات برای بازپسگیری بالاحصار آغاز میشود. همزمان با آغاز عملیات، طالبان عقبنشینی میکنند و نیروهای کمکی، بالاحصار را دوباره به تصرف شان در میآورند. در آن حملهی طالبان، ۲۵ تن از نیروهای امنیتی کشته میشوند. نسیم در آن شب سرد و سیاه، چند تن از دوستان نزدیکش را که مدتی در آن محل با هم بودند و صمیمی شده بودند، از دست میدهد. پس از آن شکستی که نسیم با همسنگرانش از طالبان میخورد، عقده اش مقابل طالبان چند برابر میشود و نسیمی که تا هنوز فکر میکرد نباید اسیران یا زخمیهای دشمن را کشت، کمر میبندد که پس از این، هر طالبی را در هر جا و هر شرایطی ببیند، بکشد.
نسیم دوباره پس از تصرف بالاحصار توسط نیروهای کمکی، با نیروهای جدیدی در آنجا مستقر میشود. بالاحصار آقچه، به لحاظ نظامی موقعیت مرکزی و استراتیژیک این ولسوالی است و حفظ آن برای دولت از اهمیت زیادی برخوردار است. نسیم برخی از دوستانش را در آن شب سرد از دست میدهد؛ اما دوستان جدیدی پیدا میکند و در همان پوستهای که مستقر بود، وظیفه اش را ادامه میدهد.
نیمههای شب اواخر بهار امسال، نسیم پس از سپریکردن نوبت دیدبانی اش، میرود که بخوابد. به گفتهی خودش، تازه چشمهایش را میبندد که با صدای شلیک همزمان سلاح ثقیله و خفیفه از خواب میپرد. طالبان دوباره به بالاحصار هجوم آورده اند. نسیم همین که از خواب بیدار میشود، یاد یک سال پیش میافتد؛ شبی که طالبان به قصد تصرف بالاحصار حمله کرده و همسنگرانش را به خاک و خون کشیده بودند. این بار نیز طالبان از چند سمت بر بالاحصار حمله کرده اند. تعداد طالبان زیاد است و مجهز با سلاحهای تخریبکننده. این بار اما بر خلاف یک سال پیش، نیروهای امنیتی تصمیم ترک بالاحصار را نمیگیرند و میایستند که مقاومت کنند. عدهای از نیروهای امنیتی با تانکهای زرهی از پوستههای امنیتی بیرون میشوند تا طالبان را عقب برانند و برخی برای حفظ پوستهها و مهمات، پشت دیوارهای دفاعی سنگر میگیرند.
نسیم با هشت نفر یکجا سنگر گرفته اند که پس از سپریشدن نیم ساعت، دو تن از همسنگرانش کشته میشوند. جنگ شدید است و قرار اطلاعی که برای سربازان در بالاحصار داده شده، نیروهای کمکی حرکت کرده اند و همچنان به سربازان فرمان داده شده است که تا رسیدن نیروهای کمکی، بالاحصار را حفظ کنند. نسیم که تجربهی حملهی یک سال پیش طالبان را نیز دارد، میفهمد که عقبنشینی راه نجات نیست و باید تا آخرین نفس بجنگند. طبق صداهایی که از مخابرهها شنیده میشود، طالبان تا هنوز توانسته اند دو تانک ارتش را با سلاح ضد تانک تخریب کنند. گزارش پنج کشته نیز در مخابرهها صدا میشود. همسنگران نسیم که سال پیش هنگام حملهی طالبان در بالاحصار نبودند، تصمیم به عقبنشینی میگیرند؛ اما نسیم برای شان میگوید که عقبنشینی راه نجات شان نیست و طالبان در مسیر عقبنشینی شان، حتما کمین کرده اند.
یک ساعتی از عملیات گذشته است. از جمع شش نفری که با نسیم باقی مانده بودند، یک نفر از ناحیهی شانه و دیگری از پا زخمی شده است؛ اما زخم شان کاری نیست و هنوز میتوانند بجنگند. نسیم احتمال میدهد که آن دو نفر کشته شده و دو نفر زخمی توسط تکتیراندازهای طالبان با استفاده از دوربین شب مورد هدف قرار گرفته اند؛ چون، در جایی که نسیم با همسنگرانش سنگر گرفته اند، فشار شلیکهای طالبان کمتر است. در مخابرهها خبر تخریب یک تانک دیگر نیز شنیده میشود که سرنشینهایش نیز کشته شده اند.
نزدیکیهای صبح است. فشار جنگ بر پوستهای که نسیم و همراهانش در آن استند، بیشتر شده است. دیگر صدای مخابره کمتر به گوش میرسد. از جمله شش نفری که با نسیم در یکی از پوستهها سنگر گرفته اند، یکی که از ناحیهی پا زخمی شده است، گلولهی دیگری به پیشانی اش میخورد و جان میدهد. حالا دیگر نسیم مانده است و چهار سرباز دیگر که یکی از آنان نیز زخمی است. صدای مخابرههای نیروهای کمکی شنیده میشود که نزدیک شده اند. نسیم که تجربهی بودن بیشتر در بالاحصار را دارد و شناخت بهتری از موقعیتهایی که طالبان هجوم آورده اند، از طریق مخابره به نیروهای کمکی گزارش میدهد و میگوید که از بسیاری همسنگران شان هیچ اطلاع ندارند. تفاوت آن شب که سال پیش طالبان حمله کرده بودند، با این شب، سرما و تاریکی است؛ سرمایی که سال پیش، وضع را بر نسیم و همسنگرانش وخیم کرده بود و تاریکیای که امشب تمام جا را سیاهی مطلق نشان میدهد؛ جز آتشی که از شلیک گلولهها، چهار سمت بالاحصار را دور میزند.
نیروهای کمکی رسیده اند و از یک سمت بالاحصار، طالبان را مجبور به فرار کرده اند. با رسیدن اولین سربازان به پوستهای که نسیم و همسنگرانش در آن سنگر گرفته اند، امید به زندگی برای شان بر میگردد و روحیه میگیرند برای جنگیدن. نسیم که برای بار دوم است در دو سال متفاوت در یک پوستهی امنیتی غافلگیر میشود، فرصتی یافته است تا با طالبان بجنگد و دست کم بتواند، قصد جان یکی از همسنگرانش را با کشتن لااقل یک طالب بگیرد. درگیری میان نیروهای کمکی و طالبان شدت دارد؛ اما طالبان به دنبال راه فرار اند و فشار شان را در حدی نگهداشته اند که بتوانند عقبنشینی کنند.
تا روز روشن میشود، آخرین سربازان طالب نیز عقبنشینی میکنند. پس از ختم جنگ و فرار طالبان، نسیم پنج جسد را در میدان جنگ میبیند که مربوط طالبان است و بعد مشخص میشود یکی از آن جسدها، یکی از فرماندهان طالبان بوده است؛ حساب کشتهها و زخمیهای ارتش اما هنوز مشخص نیست. همه بر میگردند به اطراف پوستههای امنیتی تا خبر سربازانی را بگیرند که نه تلفن را جواب میدهند و نه صدای شان در مخابرهها شنیده میشود. پس از جستوجو، مشخص میشود که تنها نیروهای باقیمانده، همان پنج نفری استند که با نسیم یکجا سنگر داشته اند. دوزاده سرباز کشته شده اند، پنج سرباز زخمی استند و سرنوشت چهار سرباز دیگر مشخص نیست که طالبان برده اند یا فرار کرده اند؛ بعد از جستوجو، مشخص میشود که آن چهار سرباز را طالبان با دو عراده تانک ارتش با خود برده اند.
نسیم، آن دو شب را بدترین شبهای زندگی اش میداند؛ حتا بدتر از روز و شبی که خبر مرگ پدرش را شنیده بود. او دو بار پشت هم، نزدیکترین دوستهایش را از دست میدهد. نسیم، پس از آن شب، دیگر تصمیم میگیرد در بالاحصار نماند. او دیگر دوست ندارد در موضع دفاعی قرار داشته باشد و منتظر بماند که کدام شب یا روز طالبان بر آنان حمله میکنند. او تلاش میکند خودش را به جای دیگر تبدیل کند تا بتواند در عملیاتهای تهاجمی اشتراک کند تا بتواند قصد جان همسنگرانش را که غافلگیرانه جان داده اند، بگیرد.