انسان موجود ناتوانی است که به تنهایی نمیتواند با بازدارندگیهای طبیعی و غیر طبیعی، مبارزه کرده و پشتیبان دوام گونهی خود باشد؛ روی این دلیل، انسانها به ناچار وارد زندگی اجتماعی شده و زنجیرهای از قراردادها را با هم بستهاند تا به روابط میان خویش، نظم بدهند.
نوعیت قراردادهایی که انسانها میان هم بستهاند، امتیازها و بازدارندگیهایی که به اثر این قراردادها، برای زنان و مردان ایجاد میشود، از یک محیط فرهنگی تا محیط دیگر تفاوت کرده و در درازای تاریخ، همواره در حال تغییر بوده است.
در قراردادهای اجتماعی حاکم در افغانستان، از هزاران سال به این سو، روابط میان زن و مرد به گونهای تعریف شده است که زن را از جایگاه انسانی آن تا اندازهی ابزار پایین کشیده و شکلگیری هویت مستقل را به زنان، ناممکن کرده است.
زن در جغرافیای افغانستان، انسان دستدوم است که ناچار به فرمانبرداری از مرد است و بدون مرد، ناقص و بیهویت به شمار میرود.
از سوی دیگر، در جغرافیای افغانستان، به دلیل اثرپذیری از فرهنگ عربی که دین پشتوانهی آن است؛ مردان، زن را پیوسته برای بهرهکشی جنسی خویش خواستهاند. اینگونه زن پس از این که با مردی ازدواج میکند، ناچار به فرمانبرداری از او شده و باید نیازهای جنسی مرد را رفع کرده، زاییدن و بزرگکردن فرزند را در خانهی شوهرش، به عهده بگیرد.
نگاه ابزاری به زن در افغانستان، باعث شده است، زمانیکه زنی نمیتواند مادر شود، شوهر بدون این که به داکتر مراجعه کرده و دلیلهای طبی باردار نشدن خانمش را روشن کند، در اندیشهی زن دوم میافتد و دستآخر، بدون رضایت یا با رضایت خانم نخست، به ازدواج دوم رو میآورد.
در افغانستان که بیشتر جمعیت آن، خود را مسلمان میدانند، با بهرهگیری از دستورهای دینی، زن را به بردگی کشیده و دوام این بردگی باعث شده است که زن در باور مردان افغانستانی، ابزار کاربردی برای رفع نیازهای جنسی، ماشین تولید مِثل و خدمهبودن را پیدا کند.
در آیهی ۲۲۳ سورهی بقره از زن، زیر نام کشتزار یاد شده و به مردان اجازه داده شده است که هرگاه و از هرجا که خواستند به کشتزار خود وارد شوند (وارد برقراری رابطهی جنسی با زن خود شوند)؛ باور مردان افغانستانی در رابطه به زن تا اندازهی زیادی با این رویکرد شکل گرفته است؛ رویکردی که زن را ابزاری میداند برای بهرهگیری جنسی مرد.
به اساس آموزهی دیگر دینی که مردان و زنان افغانستانی به آن باور دارند، مرد میتواند همزمان شوهر چهار زن باشد؛ بودن این باورها در مردان افغانستانی و دوام آن، باعث شده است که زن در جامعهی افغانستان، هویت ابزاری پیدا کرده و بودن آن، برای برآوردهکردن نیازهای مرد، معنا پیدا کند.
در کنار مردان، زنها خود نیز تا اندازهی زیادی، در شکلگیری هویت ابزاری خویش در افغانستان، نقش داشتهاند؛ زمانی که زنی میپذیرد زن دوم مردی باشد، خود به نحوی به ابزار جنسیبودن خود، باور کرده و آن را پذیرفته است.
تا زنها خود نخواهند که زن دوم مردی باشند، چندهمسری که خود نوعی از خشونت بر زن است، با همکاری پشتوانهی دینی، همچنان در افغانستان، ادامه خواهد یافت.
زن در جغرافیای افغانستان، کم از کم در بیشتر از هزار سال آخر، با هویت ابزاری زیسته است. دوام زندگی با این هویت، باعث شده است که از زاویهی دیگری به زن نگاه نشود. از سوی هم، دوام زندگی با باور ابزاری در درازای تاریخ، باعث شده است که این باور در ذهن مرد افغانستانی، نهادینه شده و حتا خود زنها نیز به این هویت شان، باور یافته و برای به دستآوردن هویت مستقل، تلاشی نکنند.
مردسالاری در افغانستان، باعث شده است که زنها نتوانند مثل مردان، به مراکز مهم آموزشی راه پیدا کنند؛ روی این دلیل، بیشتر زنهای افغانستان، بیسواد ماندهاند.
در کنار سایر علل، بیسوادی زنها و نبود خودآگاهی، مهمترین دلیل دوام زنستیزی و نگاه ابزاری به زن در افغانستان است؛ زنی که سواد ندارد، به هیچ روی از حقوق اساسی خویش آگاه نبوده و راههای رسیدن به آن را نمیداند.
از سوی هم، زنی که بیسواد باشد به دختر خود نیز نمیتواند حقوقش را بشناساند و به او بفهماند که در جامعهی مردسالار افغانستان، چگونه برای به دست آوردن هویت انسانی خویش، مبارزه کند و همینگونه نمیتواند به پسرش بفهماند که به زن نباید با دید ابزاری، نگاه کرد.
از سویی دیگر نظامهایی سیاسیای که در بیشتر از هزار سال آخر، در افغانستان روی کار آمده است؛ نظامهایی مردسالار محض بوده که زن در آن مجال دیدهشدن نیافته است؛ مگر در آیینهی ابزار جنسی و یا هم ماشین کار که این خود عامل بالقوهی دوام خشونت بر زن، در افغانستان است.
در کنار آموزههای دینی و نظامهای سیاسی غیر متعهد به حقوق زن، فرهنگ پسرو موجود در جامعه نیز، در پایینکشیدن زن تا جایگاه ابزاری نقش اساسی را دارد.
در خانوادهی افغانستانی، کودک پسر یاد میگیرد که ارزش بیشتری از خواهر خود دارد و خواهر، خواه از او بزرگتر باشد یا کوچکتر، در خدمت او است؛ مردی که در چنین محیطی بزرگ میشود، خواسته یا ناخواسته به سمت زنستیزی رفته و زن برای او، ارزش ابزاری را پیدا کرده و یا همان کشتزاری است که باید او را سیر کند.