نویسنده: طوبا لنگر
هنگامی که چتر سلطهی مردانه را از سر زنان برداریم، هنگامی که مردی احساس نکند که این زن ناموس من است و باید از او مراقبت کنم، مواظب گفتارش باشم، مراقب باشم صدای خندههایش بلند نشود، نگذارم بدون روسری به خیابان سر بکشد و…، در مییابیم که آن زن یک انسان است و میتواند برای خودش، زندگیاش، رفتارش و دنیای زنانهی خودش تصمیم بگیرد، از خودش دفاع کند، درس بخواند، شغل متناسب با خواستهها و تواناییهایش انتخاب کند و خطهای سرخ زندگیاش را خودش مشخص کند.
اما در کشور من پلههای بیشماری از زندگی و پیشرفت وجود دارند که در آنها هیچ گونه چشماندازی برای حضور زنان دیده نمیشود؛ پس هنوزهم زنان را مطرود و ناتوان از تأمین نیازهای زندگی شان میدانند.
از همان آغازِ پا نهادن به جهان، دختر فقط نقش یک محموله را در خانه دارد تا موعد معین که خیلی هم دور نیست، فرا برسد و در بدل معاملهای به خانهی دیگری تحویل داده شود و چه بسا، وضعیت پستتری را بپذیرد. امتیاز اقتصادی که مردها در اختیار دارند، زنان را وادار میکند تا ازدواج را بر حرفهها،خواستهها، آرزوها و اهداف شان مقدم بدانند و آخرین امکان زندگی کردن را، در ازدواج ببینند.
باید به خاطر داشته باشیم که همیشه خشونت علیه زنان یک چشم کبود، دندان شکسته و دماغ خونآلود نیست؛
خشونت، اضطرابی است که در رگهای یک زن میدود، خشونت آن نقابی است که یک زن با اجبار به صورتش میزند تا خودش نباشد.
یکی از خصوصیات جوامع مردسالار، صدور مجوز برای احساسات بر اساس جنسیت است؛ در چنین جوامعی، مردان حق غمگین شدن را ندارند و برای زنان خشم مجاز نیست. خشم یک مرد در برابر بیعدالتی، تبعیض و ظلم، نشان از قهرمانی و آزادهخواه بودن اوست؛ اما خشم یک زن در برابر این پدیدهها، او را عصبی، بیاصل و نصب، بدون ثبات روانی و بیظرفیت نشان میدهد. به همین سبب است که مبارزهی یک زن را فقط به منظور جلب توجه و فروکش کردن عقدههای جنسیتی قلمداد میکنند.
زن بودن در جوامع مردسالار کاری دشواری است اما در جامعهی افغانستان دشوارتر!
این جامعه پر است از مردمان بلاتکلیف. اینجا مردان از همسران شان میخواهند که فقط خادمِ خانه باشند، در خانه بمانند، مادر شوند، تربیت شایسته به فرزندان بدهند و عمر خود را صرف بزرگ کردن انسانهایی کنند که وقتی بزرگ میشوند، تمام صلاحیت و امتیازات حضور شان فقط به پدر برمیگردد.
پس از دو دهه زندگی ظاهرا زیر چتر دموکراسی، زنان این اجتماع، هنوز در فضای ارزشهای متناقض زندگی میکنند؛ به گونهی مثال، اجتماعی که مدام از آنها توقع زیباترشدن، خوشاخلاق بودن، اجتماعی بودن، درایت داشتن، فعال بودن و هزاران خواست مانکنوار دیگر دارد، از سوی دیگر، رفتار آنها را به تمسخر میگیرد و زنان را موجودات سطحی، دور از منطق و عاری از لیاقت میخواند.
از یکسو از زنان خواسته میشود در جامعه حضور پیدا کنند، استقلال مالی و شخصیتی داشته باشند و از سوی دیگر، پیشرفت یک زن خشم جامعهی زنستیز را شعلهور میکند؛ چنان که اگر زنی بتواند با کلیشههای جنسیتی مبارزه کند و خودش را به سطوح بالاتر اجتماعی برساند، او را با جملات همچون «زن مردنما» تحقیر میکنند.
این مصداق همان قول (برتراند راسل) است. او گفت، زنانی که کتاب میخوانند، برای جوامع نابرابر و مردسالار خطرناک اند؛ زیرا آنها با مطالعه میتوانند دنیای بهتر را تصور و برای به وجود آوردنش مبارزه کنند.
هر زنی در افغانستان روزمره با یکسری ادبیات جنسیتزده مواجه است؛ ادبیاتی که به تحقیر و آزار زنان میپردازد و حتا گاهی آن قدر به فرهنگ کلامی ما گره خورده است که افراد، به راحتی از کنارش میگذرند و گاه حتا لبخندی میزنند. این کلمات و جملات، به آزار روحی برای زنان منجر میشود و توانمندی، اعتماد به نفس و قدرت آنها را زیر سؤال میبرد.
از خانه تا محیط کار هیچگاه زنان از رگبار جملات تحقیرآمیز مصؤون نبوده اند. «زن را کی گفته کار کند» یا «اگر مرد میبودی میفهمیدم برایت چی بگویم» و هزاران جملهی دیگر که با «زن نباید» و «زن نمیتواند» آغاز میشود.
حتا فضای مجازی بیشتر از هر جای دیگر، به محل خشونت کلامی و آزار روحی برای زنان مبدل شده است. طنزها و نیشخندهایی که راجع به زنان گفته میشود، در واقع آزارها و خشونتهایی است که طنزگونه علیه زنان، در اذهان عامه تزریق میشود. برای پرحرفی، زنان را الگو قرار میدهند، برای تأخیر در رفتن و آمدن، زنان را مثال میزنندو برای دعوا و جنجال هم از زنان مثال میزنند؛ در حالی که همهی این رفتارها را زن و مرد یکسان انجام میدهد و تفاوتی ندارد.
من دعوای قهرمانی ندارم و میدانم هر زنی قهرمان قصهی خودش است؛ اما خشونتهای پنهان در گفتار، نوشتار، آرا و کردار علیه زنان را، باید اصلاح کرد و در صورت تداوم، باید با جدیت رفتار کرد؛
زیرا تا زمانی که در جامعه، زنان قدرت نیابند و مبدل به انسانهای مستقل و باکفایت و دارای هویت مجزا از مردان نشوند، چیزی به نام رابطهی انسانی وجود نخواهد داشت.