نویسنده: ناظر شهیر
از ناپدیدشدن تمنا زریاب پریانی و پروانه ابراهیمخیل تا پدیداری صدای خموش در اسلو!
چکیده
تمنا زریاب پریانی، پروانه ابراهیمخیل و هدا خموش روایتگران عدالت جنسیتی در افغانستان استند که در این روزها با جمعی از بانوان دیگر در جادههای کابل طنین انداختند و استبداد را به چالش کشیدند. اکنون دو تن از آنها رفتند تا در دهلیزهای تاریک سرنوشت بهای آزادی را بپردازند و دیگرشان رفت تا بر بام جهان بیستد و این وضعیت را روایت کند.
جنون جنبش زنان افغانستان تنها در آزادیطلبی محضِ آنها نیست؛ بلکه در موقعیت تاریخیِ است که این مبارزه در آن شکل میگیرد؛ موقعیتی که جهان را به تماشاییترین قسمت تراژیدی سناریوی آزادی در این کشور فرا میخواند؛ موقعیتی تاریخی که میان مقولههای یأس و امید، عدالت و شقاوت، آزادی و بیدادی، تاریخ و تاریکی یک جنگ و درگیری تماشایی جریان دارد. از یک طرف طالبان با داعیه و خطِ روشنِ ضد زنگرایی و باورهای بستهی قبیلهای وارد کارزار سیاست افغانستان شدند که بیشتر از هر چیز، امید برای آزادی را بریدهاند و از سوی دیگر زنان این کشور با شور و جنون بیسابقهای به ذات خود تعهد کرده اند که با هرچه استبداد و بیداد است، میجنگند و سرنوشت شان را از بند ظالمانهی تندروی و تاریکی رها سازند. این جنگ در افغانستان واقعا تماشاییترین قسمت تاریخ مبارزات آزادی این کشور است. مبارزهی زنان برای حقوق شان درست در زمانی اوج میگیرد که از یک طرف طالبان با قرائتی وارد میدان شدند که هنوز نامی که برای زنان دارند «عاجزه» و «سیاسر» است و از طرف دیگر با قرائتی به وارد میدان شدند که خودشان را شایستهی تصمیمگیری در مورد حتا نحوهی اندیشیدن طالبان به انسان میدانند. این مبارزه در شرایطی نفس میگیرد که هوای آزادیطلبی جنسیتی به شدت سمپاشی شده است. این در شرایطی جان میگیرد که که ترس و ترور و کشتار زنان نیز اوج گرفته است. ریشههای این مبارزه با خون فرشته کوهستانی، ملاله میوند و بانوانی آبیاری شده است که برای آزادی جنسیتی جان باختند. این مبارزه در شرایطی قد میکشد که تمنا پریانی و همرزمانش بار گران تهدیدهای آن را به گونهی شجاعانه به شانه میکشند و به دست سرنوشت نامعلومی میافتند و این که فاصلهی شان با مرگ، مرگ است یا شانس بازگشت به دوام مبارزه، هنوز معلوم نیست. این مبارزه در شرایطی رقم میخورد که هدا خموش در اسلو به وزیرخارجه طالبان امیر خان متقی حکم رهایی زنان را صادر میکند. این جسارت حالا جهانی شده است و ظرف افغانستان کوچکتر از آن است که بتوان شیپورهای این مبارزه را در آن خلاصه کرد. اینها واقعن اقدامات شجاعانه و عیارانهیست که زنان برای آزادی خود و بازخوانی یک گذشته هویتی شان انجام میدهند. این قیمت سنگین، ارزان فروخته نمیشود و این مبارزه با قدرت و توانایی که دارد به این سادهگی که طالبان فکر میکنند از پا نمی افتد و مسیرش را به انتهای پیروزی میرساند. این تعهد زنان به اتوپیای شرافت اجتماعی شان است.
در این نبشته به مبانی فکری جنبش زنان، موانع پیش روی مبارزهی آنها و تبیین موقعیت تاریخی مبارزه آنها و میزان نقش زنان اجتماعی و سیاسی آنها پرداخته میشود و نشان داده میشود که جریانهای آزادیخواهی زنان نسبت به خشونت ساختارهای چقدر شالوده و شکنانه بوده است. همچنان در این نبشته، سلسله جنبشهای زنان افغانستان در چارچوب تیوری فمینیسم پستمدرن و با روش تحلیل تاریخی بررسی اجمالی شده است.
تحلیل تیوریک فمینیسم
جنبش زنان با موجهای مختلفی که دارد، همهی شان در چارچوب تیوری فمینیسم پستمدرن بهتر و بیشتر قابل تبیین است. ادعای فمینیسم پستمدرن این است که ساختارهای مردانهی جامعه و فهم مردانه از مقولههای عدالت، آزادی، برابری، کار، سیاست، مدیریت و مقوله جنسیت بر ساختههای جامعه و تاریخ اند. به تعبیر پستمدرنها، برتریتطلبی و ساختارهای پدرسالاری و مردسالاری جامعه، ذاتاً نادرست است و این به معنای ناتوانی و ضعف زنان نیست؛ بلکه همهی این ساختارهای جامعه و تاریخ است که بین زن و مرد تمیز ببار آورده است و به مردان برتری و توانایی قایل شده است. پستمدرنها معتقد اند که حتا مقولههای «جنس» و «جنسیت» برساختههای جامعه و تقسیمبندیهای نادرست تاریخی استند. جین فلکس، از تیوریپردازان فمینیسم پستمدرن، میگوید که «روابط جنسیتی هیچ جوهر ثابتی ندارند؛ بلکه در درون و در طول زمان تغییر میکنند و جنسیت یک امر نسبی و یک فرایند پیچیدن و بی ثبات است». همچنان به قول سایمون دوبووار که در کتاب خود -جنس دوم- میگوید: «کسی زن به دنیا نمیآید؛ بلکه زن ساخته میشود».
اونارا اونیل، تیوریسن پستمدرن فمینیسم در نظریهی «عدالت» خود با رد دیدگاه لیبرالی فمینیسم، میگوید: از آن جا که نظریههای لیبرالیسم به دلیل آن که جنبه ایدیالیزم دارند، یعنی کارگذار انسانی، عقلانیت و سبک زندگی خاصی را جنبه آرمانی میبخشد و از این طریق جنبههای خاص را کنار مینهند، به تفاوتهای ملی و جنسیتی توجه نمیکنند. الشتاین در مورد مردزدگی ساختارها درسطح بین الملل معتقد است که همهی نظریههای ماقبل فمینیستی روابط بینالملل به دلیل جانبداری جنسیتی نظام یافته، مشکوک اگر نگوییم ناامیدکننده است؛ اما بروی همرفته فمینیستها عملا موفق شده اند که مفهوم جنسیت را وارد گفتمانهای علمی و اکادمیک بسازند و از حد یک جنبش اعتراضی اجتماعی تا حد یک گفتمانی جذاب و پارادایم مستقل در روابط بینالملل آن را گسترش بدهند که به بیان سینتیا وبر «عصر کنارگذاشتن فمینیستها و مسائل فمینیستی از مناظرات روابط بینالملل بدون پذیرش مخاطرات سیاسی آن گذشته است».( مشیر زاده،۳۲۱، ۱۳۹۹). در کل نگاههای جدید فمینیسم بیشتر بار انتقادی به برداشتهای گذشته دارد و «زن »بودن را برساختگی میدانند و این برساختگی با تغییر ساختارها تغیر میکند و زنان جایگاه خود را پیدا میکنند.
تعریف فمینیسم
در زبان پارسی برای فمینیسم معادلهایی چون «زنباوری»، «زنگرایی»، «زنمحوری»، «زنانهنگری»، «طرفداری از حقوق زن» و «جنبش آزادیخواهی زنان» استفاده میشود (رضوانی، ۱۳۸۷). تا دههی شصت و هفتاد میلادی استفاده از این واژه برای اشاره به تشکلهای زنان مرسوم نبود و کاربرد محدودی در ارتباط با مسائل خاص و گروههای خاص داشت؛ اما اکنون استفاده از این مفهوم برای همهی گروههای مرتبط با مسألهی حقوق زنان متداول و فراگیر شده است (زیبایی نژاد،۱۳۸۲: ۱۴). برخی دیگر این مفهوم را «آیینی که طرفدار گسترش حقوق و نقش زن در جامعه است» دانستهاند (میشل،۱۳۸۳: ۱۱). فمینیسم در واقع تنها جنبش سازمانیافته برای دستیابی به حقوق زنان و نیز ایدئولوژیای برای دگرگونی جامعه با هدف صرف تحقق برابری اجتماعی زنان نیست؛ بلکه رویای رفع انواع تبعیض و ستم نژادی و طبقاتی و غیره را نیز در سر میپروراند.( داریوش، ۱۳۹۸).
فمینیسم به جنبشهای رهاییبخش زنان از تبعیض جنسیتی و مقابله با ساختارها و باورهای پدرسالارانه جامعه در سطوح و در ابعاد گوناگون است. رهایی زنان از تبعیض جنسیتی و رسیدن به عدالت جنسیتی گفته میشود که نقطهی عزیمت آن، برابری با مردان در امر تقسیم کار سیاسی و توزیع عادلانهی قدرت، ثروت و ارزشها بر مبنای جنسیت میباشد.
نگاهی به تاریخ آزادیخواهی زنان افغانستان
هرچند آزادیخواهی زنان در افغانستان دارای پیشینهی تاریخی مدون و روشن نیست؛ اما جرقهها و رگههای آن به قدامت یک قرن قبل بر میگردد. دوران شاه امان الله خان یک برههی تاریخی نسبتا مهمی برای آزادیخواهی و به ویژه آزادی زنان بود. در آن روزگار، سهم زنان از آزادی تحصیلات عالی و آزادی حجاب بود که این آزادی از نگاه ساختاری با ناهمخوانی بسترهای معرفتی و فرهنگی جامعه افغانستان مواجه شد و محکوم به شکست شد. در آن روزگار، یک جمع از زنان برای تحصیل به ترکیه رفتند و ملکه ثریا هم نخستین زنی بود که حجاب را دور افگند و این گونه خواست به زنان افغانستان اعتماد به نفس و جسارت عمل بدهد؛ اما با واکنشهای روحانیون سنتی مواجه شد. این مبارزه رفتهرفته در مراحل مختلف تاریخی گاهگاهی به صورت واکنشی عمل کرده و پویایی خود را توقف نداد تا در دههی مشروطه شاهی ظاهر شاه و حکومت کمونیستی افغانستان زنان آزادی خود را کمکم به تجربه گرفتند؛ اما با شکست حکومت کمونیستی و ورود اسلامگرایان اعتدالگرا مانند مسعود و ربانی، آزادی زنان مورد بازخوانی معرفتی قرار گرفت و تفاوتهایی در اصول این آزادی به وجود آمد که زنان از حق تحصیل و مکتب و معارف و آزادی در چارچوب شریعت برخوردار شدند. همزمان با اسلامگرایان اعتدالگرا، گروه طالبان یا اسلامگرایان رادیکال وارد میدان سیاست شدند. در این دوره، زنان به شدت سرکوب و تهدید و ترور شدند و سهم شان از آزادی جنسیتی، حجاب و خانهنشینی و ترک تحصیل بود و بهای آزادیخواهی آنها شلاق و «چادری»های سنتی اجباری. تعریف طالبان از «زن» به لحاظ جامعهشناختی بیشتر از بینشهای بستهی فرهنگ قبیلهای و به لحاظ تیوریک از تفسیرهای تند و برداشتهای رایکال و ایدئولوژیک شده دینی بود. این دو نوع بینش، زنان را به شدت از نگاه عدالت جنسیتی ستم زده کرد.
پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی و ورود دموکراسی در افغانستان در دو دههی اخیر زنان هرچند دوشادوش امنیتزدگی و جنگ اما؛ از آزادیهای مدنی، آزادی فردی، و آزادی بیان، برابری طلبی و از همه مهمتر برابریخواهی و عدالتطلبی جنسیتی برخور دار شدند. با شکلگیری نظام مبتنی بر اصول دموکراسی و قرائتهای اسلامگرایان اعتدالی و تشکیل قانون اساسی و قوانین مدنی جایگاه حقوقی زنان روشن شد؛ اما صرف تثبیت جایگاه حقوقی آنها از دید حقوق و تیوریک کافی نبود و آنها میبایست چالشهای عملی و بقایای خشونت ساختاری زنزدگی خود جامعه از یکسو، قرائتهای زنستیزانه اسلامگرایان رادیکال از سوی دیگر و از طرفی هم با جنگ و امنیتزدگی مبارزه میکردند.
مبارزه با تبعیض جنسیتی و اعادهی شرافت اجتماعی زن، بارزترین رهنمود آزادیخواهی و عدالتطلبی زنان افغانستان در دو دههی اخیر به حساب میآید که هیچ تهدید و تروری و حتا جنگ نتوانست رمق از پای مبارزهی آنها را بگیرد؛ بلکه این صداها با گذشت هر روز بلندتر شده میرود.
زن افغانستانی به دنبال چیست؟
زن افغانستانی به دنبال گمشدهی هویتی خود است که در نتیجهی وجود ساختارهای اجتماعی، روایتهای تندروانهی مذهبی و امنیتزدگی و فقر از آن دور مانده است. حق تحصیل، حق کار، حق آزادی و حق برابری و توزیع عادلانه قدرت بر مبنای عدالت جنسیتی، کلیات اهداف زنان در افغانستان را شکل میدهد.
دامنههای رشد اکادمیک فمینیسم در افغانستان
نگاشتههای چون: رقص در مسجد» از حمیرا قادری در واقع مانیفیست جریان رهاییبخش زنان افغانستان است. حمیرا در یکی از نامههایش به سیاووش، میگوید که حتا برادرم-جابر- تو را تنها به پدرت نسبت میدهد و میگوید؛ بچهاش را تنها بگذار و به زندگی خود فکر کن. حمیرا نوشته است: «من مکرر انتقاد کردم و به آنان گوشزد کردم که تو (سیاووش) پسر من هم هستی؛ لیکن صدای من ضعیفتر از صدای قانون و سنت حاکم است. با اینها باید چقدر مبارزه کنم؟ (۵۰).»
نویسنده در مبارزه با قانون مردانه و سنت حاکم نیز، مبارزه جمعی نکرده است. از بازگویی خاطرات، چنین وانمود میشود که او اکثراً بهصورت انفرادی مبارزه کرده و کنشهای تکروانه داشته است. او از کنشهای زنان روزگار خویش نیز، ناراضی بوده و انتقاد میکند که همواره به آرایش، حنا، رنگ ناخن، شکل مربعی و دایرهای انگشتان، فیشن، شوهر کردن و بچهدارشدن فکر میکنند و برای آزادی و حقوق زنان سودایی در سر ندارند.
نخستین حرکت دادخواهانهای که حمیرا با جمعی از دختران سازماندهی میکند، از حمام زنانه در هرات شکل میگیرد. هدف این تظاهرات، دادخواهی برای حق تعلیم و تحصیل دختران است که توسط طالبان با سرکوب و خشونت پاسخ داده میشود.( صبح کابل۲۰۲۱)
مقالهای از رویینا شهابی، «زن مدرن در اسارت دروغهای آزادی و فمینیسم» که در روزنامهی هشت صبح نشر شد.پژوهشگران دیگری در افغانستان نیز، نگاشتههای علمی و اکادمیک در زمینهی فمینیسم دارند.
در زمینهی جنبش زنان و فعالیتهای اجتماعی وتر عالمه در مقالهای با عنوان «انجیاو-ایسم در برابر جنبش زنان افغانستان، ۱۳۸۹» در پیوند به تبعات منفی و و انجیاو-زدگی فعالیتهای زنان نگاشته است.
نگاشتهی مهم دیگری از شیرین نظیری تحت نام «تاریخچهی جنبش زنان افغانستان، ۲۰۰۴» است. منیژه باختری، از فعالین حقوق زن «بازشناسی نقش زنان در افغانستان در مبارزات آزادیخواهی زنان جهان» را نوشته است. فاخره موسوی، پژوهشگر افغانستانی در مرکز مطالعات دانشگاه لیون فرانسه نیز، دارای مقالات زیادی در زمینهی رشد آزادی زنان مثل «رهبری در جنبش زنان افغانستان در سال ۱۳۹۳»، «روزنههای روشنفکری و جنبش زنان در افغانستان درسال ۱۳۹۳» و «زنان و تاریخ افغانستان، ۱۳۹۳» و «هویت جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان» که در سال ۱۳۹۶ نشر شد، البته بیشترین کتب و مقالات علمی هم در این زمینه توسط خود زنان نگاشته شده است.
دامنههای عملی رشد فمینیسم در افغانستان
فمینیسم در افغانستان در پهلوی فعالیتهای اکادمیک، جنبشهای عملی نیز استند که گاهی در هیئت جنبشههای معترض و منتقد ظاهر میشوند و پای خواستههای خود میایستادند و حتا در این راه کشته و ترور شدند و به هر قیمتی که تمام شده؛ اما پرچم آزادیخواهی و عدالتطلبی جنسیتی خود را بر زمین نگذاشتند. به گونهی مثال از آغاز حرکتهای عدالتطلبانهی حمیرا قادری یا جمعی از بانوان هراتی که از یک حمام زنانه برای حق تحصیل و تعلیم تا سرکوب آنها توسط طالبان و سپس رویارویی آنها در جهان و سر انجام با سقوط جمهوریت و بر انگیختهشدن روح مقاومت و ایستادگی گروههای سیاسی و مدنی به صورت مستقل و همدوش تلاش شد که حاکمیت طالبان را به چالش بکشند و عدالتی را که در این روزها داشت و گمشدهتر میشد، صدا زدند. زنان آزادیخواهی خود را در کنار احمد مسعود به عنوان یک روایت اسلام سیاسی اعتدالی- ملی ایستادند و صدا بلند کردند و بعد از آن هم چندین شورش و اعتراض را در جادهها و خیابانهای کابل و شهرهای دیگر کشور راه انداختند.
جسارت عمل زنان افغانستان به حدی چشمگیر و جنونآمیز بوده است که دامنههایش حتا این روزها در افغانستان حمایت از مردها را نیز زیر پوشش میگیرد. اخیرا یک جمع بانوان در واکنش به قتل یک جوان پنجشیری به دست طالبان در این ولایت، دست به اعتراض زدند و حتا جلو چشم طالبها شعار «مرگ برطالب!»، « مرگ بر امارت!» و «زنده باد مقاومت!» سر دادند. و دامنهی جغرافیایی این اعتراض تا خیابانها و جادهای کاپیسا نیز رسید.
پس از این جریان، جریانهای دیگری با شعار «نان، کار، آزادی!» در خیابانهای کابل ریختند و مشروعیت طالب را عملا به چالش کشیدند. این جریانها با وجود تهدیدهای طالبان از پا نیفتاد و با اعتماد به نفس بیشتر به اعتراضات خود ادامه دادند و تا این که حدود دو هفته قبل در یک راهپیمایی اعتراضی دیگر طالبان به این اعتراضات حمله کردند و از گاز اشکآور برای سرکوب و پراکندهکردن بانوان معترض استفاده کردند. طالبان دو نفر از این بانوان معترض را باخود بردند و تا هنوز از سرنوشت آنها خبری نیست. این سرکوب نه تنها کارساز واقع نشد که پای جمعی از همین بانوان سرکوب شده را در نشست اسلو جلو چشم طالبان کشید. هدا خموش، نمایندهی زنان افغانستان در اعلامیهای در ۲۴ جنوری سال روان میلادی در نشست اسلو به صراحت خواستار حقوق و بازخوانی جایگاه زنان در ساختار و قرائت طالبی شد و حتا جامعه جهانی را با سکوت مرگبارش در برابر قربانیشدن زنان مورد انتقاد قرار داد و گفت که جامعهی جهانی ما را ناگذیر در انتخاب طالب قرار داده است.
قرائتهای موجود در مورد جایگاه زن در افغانستان
به باور من در افغانستان برداشتها از مفهوم زن را در سه محور میتوان بررسی کرد. البته این برداشتها عبارت اند از برداشت ساختاری، برداشت مذهبی و برداشت لیبرال که هر کدام را کوتاه توضیح میدهم.
– برداشت ساختاری: برداشت ساختاری در افغانستان که همان قرائت سنتی و کلیشهای و برداشتهای بستهی جامعه خود افغانستان است. در افغانستان زن هم از دید تاریخی و هم از دید جغرافیای زیست هنوز زن است و این ساختار کلی به ویژه سنتها با نگاه سلبی به حق کار و تحصیل و سیاستگری زن میبیند. و هر نوع عدول زنان از این خط سرخ سنتی را تحت نام خاصی برچسب میزند. اصطلاح « ننگ» کلید واژه فهم سنتی از زن است و جزو هویت اجباری برای زنان به حساب میآید که مانع رسیدن زنان به ابتداییترین حقوق شان که حق تحصیل و تعلیم و انتخاب سلیقهی رفتاری و انتخاب همسر است، میشود.
– برداشت مذهبی: برداشت مذهبی از زن در افغانستان تحت گفتمان همان قرائتهای اسلام رادیکال و حاکمیت برداشتهای تند مذهبی در بیشترین نقاط جغرافیای افغانستان به ویژه در جغرافیای جنوب شکل گرفته است. نمایندهی این برداشت گروه طالبان است که در ایدئولوژی آنها و در مانیفیست باورهای آنان، سهم زنان از تحصیل فقط رفتن به مدرسه و آموختن متون دینی است و در مکاتب هم تعلیم و آموزش مشروط به جدایی صنفهای آموزشی دختران و مردان است. حق کار و ورود به حوزهی سیاست و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و حقوقی از آنها به شدت سلب شده است. بارها طالبان در رسانهها، گفتند که زنان حق کار ندارند و میباید در خانه مصروف پرورش فرزندان و سرو وساماندهی موضوعات خانوادگی باشند. یکی از سخنگویان طالبان چند ماه پیش در تلویزیون طلوع در افغانستان به صراحت گفت: زنان حق کار و سیاست و قضاوت را ندارند.
-برداشت لیبرالی-اسلامی: برداشت لیبرالی- اسلامی که تلفیقی از دیدگاه اسلامگرایان اعتدالی و لیبرال دموکراتهای غربی است، با سقوط طالبان و به میانآمدن موج دموکراسی در افغانستان دو تا سنت با خواستگاهای متفاوت تمدنی آشتی ایجاد شد. در افغانستان به زنان هویت نسبی داده شده است؛ هویتی که هنوز توسط مردان توزیع شده است و برای زنانی که باورهای پست مدرنیستی دارند، کافی نیست؛ اما به هر حال در دو دههی اخیر با ورود دموکراسی لیبرال در افغانستان زنان توانستند زیر سایهی این تفکر حقوق شان تعریف شود و از موقعیتهای اجتماعی و سیاسی نسبتا بلندی برخوردار شوند. در این برداشت، میان هویت جنسیتی و قدرت اجتماعی و سیاسی پیوند و گَره محکمی خورد و به طور بیسابقهای زنان افغانستان تا سمت وزارتخانهها و سیاستهای کلیدی در بدنهی ساختار قدرت سهم گرفتند. این برداشت حتا اگر زنان را به غایت آرمانها و اتوپیای خواستههای شان که برابری با مردان است، نرسانیده باشد حداقل توانسته است که به زنان به عنوان یک پشتوانه زمینهای عمل را فراهم کند.
در نتیجه میتوان گفت که این تقسیمبندی تعریف زن در دو برداشت اولی دیگر نمیتواند پویایی را از زنان بگیرد و در برداشت سومی هم به معنای آن نیست که روحیه و ادیان مردانه از نوع برداشت لیبرالی-اسلامی آن حذف شده باشد؛ بلکه مردزدگی در هرسه این روایت و حتا در برداشت لیبرالی- اسلامی هم وجود دارد و اما مبارزه زنان به شدت و بیشتر از میزان این برداشتها جریان دارد.