جرم شناسی قتل‌های ناموسی در افغانستان

صبح کابل
جرم شناسی قتل‌های ناموسی در افغانستان

نویسنده: فریبا ناصری

بخش دوم
گفتار دوم – علل جرم‌شناسی قتل‌های ناموسی در افغاستان
دلایلی که می‌تواند برقتل‌های ناموسی مؤثر باشد؛ سنتی‌بودن، نگرش جنسی و جسیتی نسبت به زنان، کتمان جرایم ناموسی به دلیل حساسیت‌های سنتی و سطح پایین سواد در افغانستان که دربرگیرنده‌ی تمام جنبه‌های یک جامعه است و سبب می‌شود تا این نوع جرایم، به حدی نگران‌کننده  برسد؛ زیرا شهروندان جامعه‌ی سنتی افغانستان، بيش‌تر از بي‌آبرو شدن و بی‌عزت شدن در جامعه ترس دارند، تا از مجازات رسمي و قانونی که توسط مرجع با صلاحیت برای‌شان تطبیق می شود. از دست‌دادن موقعيت، احترام و پيوند در جامعه، بسيار با اهميت‌تر و با ارزش‌‌تر از تحمل مجازات رسمي و قانونی در يک جامعه‌ی سنتي است. شرف و پاک‌دامني زن تنها به خودش تعلق ندارد؛ بلکه آن‌را سرمايه‌ی مشترک و همگاني اعضاي خانواده؛ فاميل و قبيله می‌دانند. در اين جامعه، فرد به رسميت شناخته نمي‌شود؛ بلکه همه‌ای اعضای خانواده‌، مربوط به قبيله يا کلان قوم هستند و هر عملي؛ چه خوب و چه زشت، از اعضای آن سربزند، برساير اعضاي خانواده و خويشاوندان نيز تأثير مي‌گذارد. تطابق فرهنگ در جوامع سنتي، همان آداب و رسوم قدیمی است که برای افراد بیان شده و همه باهم، همان راه ثابت و مشخصی را در پيش دارد که پيمودن آن، احساس آرامش و اطمينان در آن‌ها ايجاد می‌کند.
در «جامعه‌ی عشايري»، نظارت اجتماعي امری يک‌طرفه و مردانه است و اغلب از سوي مردان اعمال مي‌شود و هيچ وقت ديده نشده که زنان، بر رفتار و تصميمات مردان تأثيری داشته باشند؛ بلکه وظيفه‌ی اصلي آنان، رساندن خدمات اجتماعي به مردان است. از اين‌رو، نظارت اجتماعي اعمال‌شده از سوي جامعه‌ی قبیله ای و سنتی، به خاطر ساختار سياسي جامعه و قدرت مردان، تک نظارتي است و به آن نظارت مردانه مي‌گويند. در چنين شرايطی، زنان حق اظهار نظر، توبيخ‌کردن و سرزنش‌نمودن آن‌ها را ندارند؛ ولی در حالی که زنان به هنگام دعوا و درگيري، رابطه‌ی جنسي مردان‌شان را به راحتی بيان مي‌کنند و آن‌ را افتخاري براي خود و لکه‌ی ننگ برای آن‌ها مي‌دانند و اين سخن آنان، در جامعه زبان‌زد عموم می‌شود. در حالی که برعکس اين سخن، پيامدهاي اجتماعي ديگري را به بار مي‌آورد و قتل ناموسي را رقم مي‌زند.
الف- عوامل فرهنگی و اجتماعی
قتل به خاطر شرف یا قتل‌های ناموسی، یکی از مسائل اجتماعی است که در سال‌های اخیر، توجه روزنامه‌نگاران، حقوق‌دانان، مدافعان حقوق بشر؛ به ویژه مدافعان حقوق زن و نیز صاحب‌نظران اجتماعی و سیاسی را به خود جلب کرده است و مباحث مختلفی را در سطح بین‌المللی، در پی داشته است.
قتل‌های ناموسی، رسم و سنت‌های قدیمی است که امروزه با وجود تحولات و دگرگونی‌های گسترده در جهان، هنوز هم در برخی از مناطق پابرجا مانده است. قتل‌های ناموسی را می‌توان یک نوع آدم‌کشی قلمداد کرد که در آن، یک زن به خاطر رفتار جنسی نامشروعی که مرتکب شده، یا احتمال می‌رود که مرتکب شده است، به قتل می رسد. گاهی انتشار شایعه یا یک خبر در سطح عموم نیز، می تواند بدنامی و بی‌آبرویی برای ناموس ، خانواده و قبیله درپی داشته باشد. برای پاک کردن لکه‌ی ننگ ، ایدیولوژی ناموس از طریق کنترل سیستماتیک اجتماعی که مجازات آن مرگ است، وارد عمل می شود.
در جوامع قبیله ای، اصطلاح ناموس از جمله مفاهیم و ارزش های منحصر به‌فرد است که آشکارکننده‌ی یک واقعیت اجتماعی و فرهنگی است . این قتل‌ها از نظر جامعه‌ای کم‌تر توسعه یافته و سنتی، جرم به حساب نمی آید؛ زیرا آبرو و عزت خود را دردناک‌تر  از دست دادن یکی از اعضای خانواده یا خویشاوند خود می دانند؛ به این دلیل که قتل‌های ناموسی، پدیده ی اجتماعی است و در بستر اجتماع شکل می گیرد. از همین‌رو، تبیین این پدیده براساس عامل محیط و ساختار اجتماعی و تاثیر آن در پیدایش و رشد قتل‌های ناموسی، از اهمیت زیادی برخوردار است. بدین وسیله، با بررسی گرایش افراد و گروه های مختلف به قتل ناموسی و چگونگی شکل‌گیری آن می توان:
اول: باید عقاید ، ارزش‌ها و نحوه بینش‌شان را نسبت به این پدیده‌ی مهلک بررسی کرد؛
دوم: عقاید و نگرش ثابت را باید از عقاید و نگرش آنی و زودگذر باز شناخت  و در اخیر، شدت گرایش را باید شناسایی نمود تا براین اساس عوامل عمده‌ی اجتماعی و فردی قتل‌های ناموسی را پیدا کرد؛ زیرا اجتماع سنتی، کهنه‌گرایی قوانین  و ازدواج های اجباری و زیر سن، در شکل‌گیری، ارزش‌زدایی و تعصب ناموسی و به دنبال آن، وقوع جرم، مؤثر بوده است. این نوع جرایم، بازمانده‌ی میراث فرهنگی گذشته بوده و قوانین کنونی را تحت تأثیر قرار داده است.
۱٫ نگرش جنسیتی و جنسی نسبت به زنان
عواملی که زن را در فرهنگ افغانستان منحیث ننگ و ناموس می شناسد و رابطه‌ی مستقیم با انجام قتل‌های ناموسی دارد، نگرش و حساسیت‌های هم‌زﻣﺎن ﺟﻨﺴﯽ و ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ مسائل چون: آﺑﺮو، ﻋﺰت و ﻋﻔﺖ اﺳﺖ. این اوصاف، صرف در حوزه‌ی روابط جنسی معنا می شود و مردان، اکثراً از زنان افکار عامل تولیدکننده‌ی نسل را دارد که در ﺗﻤﺎم دوران زندگی ﺧﻮد و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻣﺤﺪودﻳﺖ‌های ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ ﻧﺎﺷﻲ از ﺣﺎﻣﻠﮕﻲ و زاﻳﻤﺎن، از ﺑﺴﯿﺎري از ﻓﻌﺎﻟﯿت‌های ﺧﺎرج از ﺧﺎﻧﻪ، دور ﻧﮕﻪ داﺷﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ و به حیث مال و دارایی، خود را مالک آنان می دانند. هم‌چنان نوع وسیله تمتع جنسی نیز قلمداد می کنند که هر زمانی مرد درخواست نماید، باید جواب مثبت برایش داده شود ؛ یعنی به زﻧﺎن، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺑﺰارﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ جهت رﻓﻊ ﻏﺮاﯾﺰ ﺟﻨﺴﯽ به کار می‌رود، ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد. از این‌جا نتیجه گرفته می شود ﮐﻪ طرز رفتار اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎ زﻧﺎن، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ رﻓﻊ ﻏﺮاﯾﺰ ﺟﻨﺴﯽ ﺗﻘﻠﯿﻞ ﭘﯿﺪا میﮐﻨﺪ.
بینش جنسیتی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ زﻧﺎن، در ﮐﻨﺎر ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺗﺤﻘﯿﺮآﻣﯿﺰي ﮐﻪ از زن در ﻧﮕﺮش ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ وﺟﻮد دارد، زﻧﺎن را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻃﻌﻤﻪ و ابزاری برای رفع غرایز ﺟﻨﺴﯽ تبدیل کرده‌اند. به همین دلیل است ﮐﻪ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﭘﺪر در ﻣﻘﺎﺑﻞ دﺧﺘﺮش و بزرگ‌ترین ﺗﺮس ﺷﻮﻫﺮ از زنش، ﺑﻪ این ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮدد و سبب ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺮاﻗﺐ او ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺮاي ﭼﻨﯿﻦ ذﻫﻨﯿﺘﯽ، ﻫﺮﻣﺮدي؛ حتا ﻧﺰدﯾﮏﺗﺮﯾﻦ دوﺳﺖ، ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﺎﻟﻘﻮه ﯾﮏ ﻣﺘﺠﺎوز ﺟﻨﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﭘﺲ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ وجه ﻧﻤﯽﺗﻮان ﺑﺮ وي اﻋﺘﻤﺎد ﮐﺮد؛ اﯾﻦ ﺑﯽاﻋﺘﻤﺎدي، در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﯿﺎن‌گر ﻋﺎم ﺑﻮدن ﭘﺪﯾﺪه‌ی ﺑﯽﻧﺎﻣﻮﺳﯽ در باور ﻓﺮﻫ‌ﻨﮕﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ی قبیله‌اي اﺳﺖ.
ﻧﮕﺮش ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ؛ آﺑﺮو، ﻋﺰت و ﻋﻔﺖ را ﮐﻪ اﺻﻮﻻً ارزشﻫﺎي اﺧﻼﻗﯽ اﻧﺴﺎن‌ها اﺳﺖ، مسائل زﻧﺎﻧﻪ ﻗﻠﻤﺪاد ﻣﯽﮐﻨﺪ و در ﻣﻘﺎﺑﻞ؛ ﻏﯿﺮت، ﺷﺮف و ﻣﺮداﻧﮕﯽ، ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ مردان دارد. واژه‌ی ﻏﯿﺮت در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﻨﺘﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻧﺎﻣﻮسﭘﺮﺳﺘﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺷﺪه و ﻣﻨﻈﻮر از ﻧﺎﻣﻮس ﻧﯿﺰ، زﻧﺎن و دﺧﺘﺮان ﺧﺎﻧﻮاده‌ی‌اند ﮐﻪ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺮدان استند. در ﻧﺘﯿﺠﻪ، ﻣﺮدان ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮاﻗﺐ ﻧاموس‌های ﺧﻮد ﺑﺎﺷﻨﺪ؛ ﺗﺎ ﻏﯿﺮت، ﻋﺰت و ﺷﺮاﻓﺖﺷﺎن ﻣﺤﻔﻮظ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
مفهوم ﺟﻨﺴﯿﺖ داراي ﺑﺎر فرهنگی اﺳﺖ و در فرهنگ‌های ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﯿﺰ، ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ فرهنگ آن ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻜﻞ ﻣﻲﮔﯿﺮد؛ اﻣﺎ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺗﻔﺎوت‌های وﻳﮋه و موجود، ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً در کلیه فرهنگ‌ها، ﻣﺮدان اشخاص ﻗﺪرت‌مند از زﻧﺎن در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻌﻤﻮل، در ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ جهان، ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ‌های زﻧﺎن ﺑﻪ ﭘﺮورش ﻛﻮدﻛﺎن و ﺧﺎﻧﻪ‌داري ﻣﺤﺪود ﺑﻮده و ﻣﺮدان در زﻣﯿﻨﻪ‌هایی ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ می کنند ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﺪرت ﺑﺪﻧﻲ ﻧﯿﺎز داﺷته و این نقش‌های ﺟﻨﺴﯿﺘﻲ را ﻣﻲﺗﻮان ﺑﻪ ﺻﻮرت نقش های ﻛﻠﯿﺸﻪاي در ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻳﺎﻓﺖ که ﺑﻪ ﺻﻮرت جدی در هر ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺮوي و اﺟﺮا هستند. ﺣﺎﺻﻞ اﻳﻦ ﻧﻮع عمل‌کرد، ﺟﻨﺴﯿﺘﻲ اﻧﺪﻳﺸﯿﺪن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮجب ﭘﺪﻳﺪه‌اي ﺑﻪ ﻧﺎم نقش‌های جنسی متفاوت می‌شود. اﻳﻦ همواره ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺘﻲ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮ ﺑﯿﻦ دو ﺟﻨﺲ ﺗﻘﺴﯿﻢ و ﺳﺒﺐ بروز ﺗﺒﻌﯿﺾ ﺟﻨﺴﯿﺘﻲ شده ﻛﻪ ﻧﺸﺎن ﻣﻲدهد، زﻧﺎن و ﻣﺮدان در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ یک‌دﻳﮕﺮ جایگاه ﻣﺘﻔﺎوت و ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮ دارﻧﺪ و این ﻧﻘﺶهای ﺟﻨﺴﯿﺘﻲ را، همواره در ﻓﻌﺎلیت‌های روزﻣﺮه مشاهده ﻣﻲﻛﻨﯿﻢ.
۱٫ کتمان واقعات قتل ناموسی به دلیل حساسیت سنتی
پنهان‌کردن وقوع قتل‌های ناموسی توسط خانواده‌ها؛ بخشی از مسائل پذیرفته شده در جامعه افغانستان به حساب می آید؛ زیرا مردم ما این نوع جنایت را مسائل خانوادگی و قبیله‌ای قلمداد می کند و ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ آن‌ها، ﺑﺴﯿﺎر ﺣﺴﺎﺳﯿﺖﺑﺮاﻧﮕﯿﺰ است. دﻟﻴـﻞ اﻳﻦ اﻣﺮ، در اﻏﻠﺐ ﻣﻮارد، ﻣﻮاﻓﻘﺖ، ﻫﻤﺮاﻫﻲ و ﻫﻢدﺳﺘﻲ اﻋﻀﺎي ﺧﺎﻧﻮاده، در ارﺗﻜﺎب اﻳﻦ ﺟﺮم ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺮﺗﻜﺐ اﺳت. آن‌ها اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻋﻤﻞ را ﺑﺮاي اﺣﻴﺎي ﺷﺮف و آبروی ﻟﻜﻪدارﺷـﺪه‌ی ﺧﺎﻧﻮاده ﺿﺮوري ﻣﻲداﻧﻨﺪ. در ﻧﺘﻴﺠﻪ، در ﺑﺴﻴﺎري از ﻣﻮارد، اﻳﻦ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﺑﺎ ﺗﻮاﻓﻖ ﺟﻤﻌﻲ آن‌ها صورت ﻣﻲﮔﻴﺮد.
از اﯾﻦرو، وقوع ﻗﺘﻞ ﻧﺎﻣﻮﺳﯽ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﮐﺘﻤﺎن ﻣﯽشود و از اﻃﻼع‌رﺳﺎﻧﯽ در ﺑﺎره‌ی آن، ﺟﻠﻮﮔﯿﺮي ﻣﯽشود. ﺑﻪ دﻟﯿﻞ اﯾﻦ ﺣﺴﺎﺳﯿﺖﻫﺎ، از ﯾﮏ ﻃﺮف وﺿﻌﯿﺖ و ﻣﯿﺰان ﻗﺘﻞ ﻧﺎﻣﻮﺳﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ی اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن مشخص شده نمی تواند و از ﺳﻮي دﯾﮕﺮ، دست ارگان‌های قضایی به آن‌ها نرسیده و امکان رسیدگی به قضا و مجازات مرتکبین، مسیر نمی‌شود. خود این نوع عمل، عامل مؤثر برای وقوع و ازدیاد چنین جرایم محسوب می‌شود.
۲٫ بی‌سوادی و سطح پایین آگاهی‌های عمومی
ﺑﯿﺶ از هشتاد درﺻﺪ ﻣﺮدم اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ﺑﯽﺳﻮاد ﻫﺴﺘﻨﺪ و زﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ رﺳﻮم و ﺳﻨﺖﻫﺎ در ﺟﺎﻣﻌﻪ، محروم‌ترین و آﺳﯿﺐﭘﺬﯾﺮﺗﺮﯾﻦ ﻗﺸﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﯽﺳﻮادي و عدم آﮔﺎﻫﯽ مردم، یکی از علل‌های حاد برای وقوع قتل‌های ناموسی محسوب می شود؛ زیرا این عقب‌ماندگی تحصیلی، از سالیان دراز به شهروندان افغانستان به میراث گذاشته شده و پیامدهای ناگواری را تا هنوز، در جامعه رقم زده است. یکی از عوامل بی‌سوادی، فقر فرهنگی و ضعف در رفتار اجتماعی با یک قشر مشخص جامعه (زنان)، مبدل شده است. به همین دلیل، اکثراً از مسائل اجتماعی دور بوده و از افکار کهنه‌ی خودشان برای برخورد با اعضای خانواده، استفاده می نماید. این امر، سبب رفتارهای خشونت‌آمیز با زنان و حتا در بسیاری از مواقع، سبب مرگ آنان می‌شود. بدون شک، این اعمال خشونت‌آمیز در جوامع سنتی و بی‌سواد، بیش‌تر از جوامع مدرن و باسواد وجود دارد؛ زیرا ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ی ﺑﯽﺳﻮاد، ﻣﻌﻤﻮﻻً ﻫﻢ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﺮم آﺳﯿﺐ‌ﭘﺬﯾراﻧﺪ و ﻫﻢ طرز ﺑﺮﺧﻮردﺷﺎن ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ، ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ و خشونت‌آمیز است. ﻣﺜﻼً: ﻧﮕﺮش ﺗﺤﻘﯿﺮﮔﺮاﻧﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ زﻧﺎن، ﺣﺴﺎﺳﯿﺖﻫﺎي ﺷﺪﯾﺪ ﺳﻨﺘﯽ را در ﻣﻘﺎﺑﻞ خود دارد و در ﻣﯿﺎن اﻓﺮاد ﺑﯽﺳﻮاد، ﺑﺴﯿﺎر بیش‌تر از اﻓﺮاد آﮔﺎه و ﺑﺎﺳﻮاد اﺳﺖ. ﯾﮑﯽ از دﻻﯾﻞ ﻣﻬﻢ ﻗﺘﻞ زﻧﺎن و دﺧﺘﺮان ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣسائل ﻧﺎﻣﻮﺳﯽ ﻧﯿﺰ، ﻧﺎﺷﯽ از ﻫﻤﯿﻦ ﻧﮑﺘﻪ اﺳﺖ.
ب – عوامل روانی قتل‌های ناموسی
از نظر روان‌شناسی، مردانی‌که دست به قتل‌های ناموسی می‌زنند، نگرش، بینش و سطح تحصیلات آنان در اجتماع، به مراتب پایین‌تر از سایر اشخاص جامعه استند. این افراد، اکثراً از امراض روحی و روانی رنج می برند و این اختلالات روانی، از عوامل مهم وعمده در بروز قتل‌های ناموسی است. مردان برای این‌که بتواند حس مالکیت خود را زنده نگه‌دارد؛ در ساده‌ترین حالت، یکی از اعضای خانواده، مثل: همسر، مادر، خواهر، دختر و… را به عنوان مال و دارایی خود در صورت بدگمانی یا سوظن کوچک، می‌کُشد. یک بررسی‌ای که در مورد وضیعت روانی قاتلان از منظر روان‌پزشکی در ایران صورت گرفته است، بیان‌گر این است که ﻗﺎﺗﻼﻥ، ﺑﻴﻤﺎﺭان ﺭﻭﺍﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺍﺧﺘﻼﻻﺕ ﺭﻭﺍﻧﻲ، ﺭﻧﺞ ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ؛ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ، جزو بیماری ژﻧﺘﻴﻜﻲ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺍﻳﻦ دلیل، شخصی ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺫﺍﺗﻲ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﻥ، ﮔﺮﺍﻳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ که ﺍﻏﻠﺐ ﻣﻮﺟﺐ ﺑﺮﻭﺯ ﻓﺸﺎﺭﻱ شده ﻛﻪ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺑﻪ طرف ﻭﻫﻢ ﻭ ﺧﻴﺎﻻﺕ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ‌ی ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ، ﺩﭼﺎﺭ ﺁﺷﻔﺘﮕﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ. اولین ﻋﻼﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ، ﺷﺎﻣﻞ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﺶ، ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﻭ ﺍز ﺩﺳﺖ دادن ﺍﺣﺴﺎﺱ نسبت به زنان ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺮحله‌ی بعدی، تشدید بدگمانی و سوظن‌ها ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ است که سبب می‌شود تا افراد به ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ‌ها ﻣﺘﻤﺎﻳﻞ ﺷﻮﻧﺪ.
۱٫ بدگمانی
بدگمانی یا داشتن افکار منفی نسبت به زنان در فرهنگ و باورهای جامعه‌ی سنتی افغانستان، از گذشته‌های دور وجود داشته است؛ به همین دلیل، اغلب زنانی که مورد بدگمانی قرار می‌گیرند، توسط فامیل، به خصوص شوهران‌شان به قتل می‌رسند.
نکته‌ی بارز بدگمانی و توهم در مورد زنان و دختران، این است که بیرون از خانواده؛ یعنی در جامعه مصروف است و با اشخاص بیگانه ارتباط دارد؛ در این حالت، مردهای خانواده احساس می‌کند که باید در برابر این‌گونه روابط، ایستادگی کند، وگرنه اصالت و هویت‌شان به خطر می‌افتد. به کار زنان، خیانت‌خواهی می‌گویند که یک دلیل قوی برای قتل آن‌ها محسوب می‌شود.
زمانی که یک خانواده نتواند مشکلات درون خانوادگی خود را از راه گفت‌وگو و مصالحه‌ حل کند، به بیماری عدم درک و فهم یک‌دیگر و نیز فقدان درک موضوعات جدید، مبتلا خواهد شد؛ زیرا عدم ﺩﺭﻙ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻭ ﺗﺤﻠﻴـﻞ ﺩﻗﻴـﻖ ﺍﺯ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﺭﻭﺯ، سبب خشونت‌های فجیع، هم‌چون ﻗﺘﻞ‌ﻫﺎﻱ ﻧﺎﻣﻮﺳﻲ می شود که این سوظن‌ها، از طریق ژنتیک از نسل به نسل‌ دیگر منتقل می‌شود.
این بدگمانی یا سوظن‌ها، می تواند به دلایل زیر رخ دهد:
– در اثر عشق و علاقه‌ی بی‌اندازه بین زن و شوهر و سایر اعضای خانواده؛
۲- به محض مرتکب شدن کوچک‌ترین اشتباه که باید با خون خود قربانی جرم پاک شود.
۱٫ اعتیاد به مواد مخدر
درگیري ناشي از استفاده‌ی مواد مخدر و یا مشروبات الکولی، یکی دیگر ازعلل و انگیزه‌هاي وقوع قتل در افغانستان است؛ زیرا انسان پس از استفاده‌ی مواد مخدر، به خصوص مواد توهم‌زا، قوه‌ی تمییز و تشخیص‌شان کاهش یافته وکنترل اعمال خود را از دست مي‌دهد. با کوچك‌ترین محرک یا درگیري، عكس العمل‌هاي خشن از خود نشان مي‌دهد؛ چون اکثر قربانیان ناشي از اختلافات خانوادگي را زنان تشكیل می‌دهد، پس رایج‌ترین نوع خشونت‌های خانوادگی، خشونت علیه زنان است. این خشونت سبب ﺗﺠﺎوزات ﺟﻨﺴﯽ وﻗﺘﻞ‌ﻫﺎي ﻧﺎﻣﻮﺳﯽ می‌شود.

گفتار سوم – راهکارهای قانونی مقابله با قتل‌های ناموس
الف – قوانین ملی
۱٫ قانون اساسی
ﻣﺎدهﻫﺎي ۷، ۲۲ ،۴۴،۵۴ از ﻣﻬﻢ‌ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮاد ﻗﺎﻧﻮن اﺳﺎﺳﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﻘﻮق ﺑﺮاﺑﺮ زﻧﺎن ﺑﺎ ﻣﺮدان، ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻧﻤﻮده و دوﻟﺖ را ﻣﮑﻠﻒ ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎیی ﻣﯽ‌ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮد وﺿﻌﯿﺖ زﻧﺎن ﻣؤﺛﺮ ﺑﺎﺷﺪ.
ماده‌ی ۷: «دولت افغانستان، ﻣﻨﺸﻮر ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ، ﻣﻌﺎﻫﺪات ﺑﯿﻦ اﻟﺪول، ﻣﯿﺜﺎقﻫﺎى ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ را ﮐﻪ به آن ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪه اﺳﺖ و اﻋﻼﻣﯿﻪ‌ی ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ را رﻋﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ….»
ﻗﺎﻧﻮن اﺳﺎﺳﯽ در این ماده، دوﻟﺖ را ﺑﻪ رﻋﺎﯾﺖ اﺳﻨﺎد و ﺗﻌﻬﺪات ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ‌ای ﻣﮑﻠﻒ ﻣﯽ‌ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ دوﻟﺖ اﻣﻀﺎ و یا ﺗﺼﻮﯾﺐ شده باشد. این ﺗﻌﻬﺪات، ﺷﺎﻣﻞ ﮐﻨﻮاﻧﺴﯿﻮن‌ﻫﺎ و ﻣﯿﺜﺎق‌ﻫﺎي ﺑﯿﻦ‌اﻟﻤﻠﻠﯽ ﺣﻤﺎﯾﺖﮐﻨﻨﺪه‌ی ﺣﻘﻮق زﻧﺎن است؛ ﻣﺜﻞ ﮐﻨﻮاﻧﺴﯿﻮن رﻓﻊ ﮐﻠﯿﻪ اﺷﮑﺎل ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻋﻠﯿﻪ زﻧﺎن، اﻋﻼﻣﯿﻪ‌ی ﻣﻨﻊ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻋﻠﯿﻪ زﻧﺎن و ﻣﯿﺜﺎق ﺣﻘﻮق ﻣﺪﻧﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﻣﯿﺜﺎق ﺣﻘﻮق اﻗﺘﺼﺎدي، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و فرهنگی.
ماده‌ی ۲۲: «ﻫﺮ ﻧﻮع ﺗﺒﻌﯿﺾ و اﻣﺘﯿﺎز ﺑﯿﻦ اﺗﺒﺎع اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ﻣﻤﻨﻮع اﺳﺖ. اﺗﺒﺎع اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن اﻋﻢ از زن و ﻣﺮد، در ﺑﺮاﺑﺮ ﻗﺎﻧﻮن داراى ﺣﻘﻮق و وﺟﺎﯾﺐ ﻣﺴﺎوى استند.» در اﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮن، ﺑﺮاﺑﺮي ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ ﺑﻪ ﺻﺮاﺣﺖ ﺗﺴﺠﯿﻞ شده و ﻫﺮﻧﻮع ﺗﺒﻌﯿﺾ ﺑﯿﻦ اﺗﺒﺎع ﮐﺸﻮر ﻣﻤﻨﻮع و ﻏﯿﺮ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻋﻨﻮان شده اﺳﺖ.
ماده‌ی ۲۳: «زندگی موهبت الهی و حق طبیعی انسان است، هیچ شخصی بدون مجوز قانونی از این حق محروم نمی‌شود»این ماده، دولت را مکلف می‌سازد تا از قتل‌های خود‌سرانه، به نام قتل‌های ناموسی که یکی از مصادیق خشونت علیه زنان است، جلوگیری نماید.
هم‌چنان ﻣﺎده‌ي ۴۴ ﻗﺎﻧﻮن اﺳﺎﺳﯽ، دوﻟﺖ را ﻣﮑﻠﻒ ﺑﻪ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻂ اﻧﮑﺸﺎف ﻣﺘﻮازن آﻣﻮزش و ﭘﺮورش، ﺑﻪ وﯾﮋه ﺑﺮاي زﻧﺎن ﻧﻤﻮده اﺳﺖ. دوﻟﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر اﯾﺠﺎد ﺗﻮازن، بهبود و اﻧﮑﺸﺎف ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺑﺮاى زﻧﺎن وﮐﻮﭼﯿﺎن، اﻣﺤﺎى ﺑﯽ‌ﺳﻮادى در ﮐﺸﻮر، مکلف است ﭘﺮوﮔﺮام‌ﻫﺎى ﻣؤﺛﺮ ﻃﺮح و ﺗﻄﺒﯿﻖ نماید.
در اﯾﻦ ﻣﺎده، قانون‌گذار ﺑﻪ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ زﻧﺎن ﭘﺮداﺧﺘﻪ و دوﻟﺖ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن را در ﺑﺮاﺑﺮ ﺣﻖ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش زﻧﺎن، ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺧﺎص ﻫﺪاﯾﺖ داده و ﻣﮑﻠﻒ ﺑﻪ اﯾﺠﺎد راﻫﮑﺎرﻫﺎي روﺷﻦ و ﻣﺆﺛﺮ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ.
ﻣﮑﻠﻔﯿﺖ دوﻟﺖ در ﺣﻤﺎﯾﺖ از ﺧﺎﻧﻮاده، در ﻣﺎده‌ی ۵۴ ﻗﺎﻧﻮن اﺳﺎﺳﯽ ﺗﺬﮐﺮ داده ﺷﺪه اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﻣﺎده، ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺳﻼﻣﺘﯽ روﺣﯽ و ﺑﺪﻧﯽ ﻣﺎدر و ﮐﻮدك، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از ﻣﮑﻠﻔﯿﺖ‌ﻫﺎي ﻣﻬﻢ دوﻟﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ شده و ﺑﻪ دوﻟﺖ وﻇﯿﻔﻪ داده ﺷﺪه اﺳﺖ که ﺷﺮاﯾﻂ ﻻزم و ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﻧﯿﺎز را در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ، به وجود آورد؛ زیرا ﺧﺎﻧﻮاده، رﮐﻦ اﺳﺎﺳﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﺗﺸﮑﯿﻞ داده و ﻣﻮرد ﺣﻤﺎﯾﺖ دوﻟﺖ ﻗﺮار دارد. دوﻟﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺗأﻣﯿﻦ ﺳﻼﻣﺖ ﺟﺴﻤﯽ و روﺣﯽ ﺧﺎﻧﻮاده، ﺑﺎﻻﺧﺺ ﻃﻔﻞ و ﻣﺎدر، ﺗﺮﺑﯿﺖ اﻃﻔﺎل و ﺑﺮاى از ﺑﯿﻦ ﺑﺮدن رﺳﻮم ﻣﻐﺎﯾﺮ ﺑﺎ اﺣﮑﺎم دﯾﻦ ﻣﻘﺪس اﺳﻼم، ﺗﺪاﺑﯿﺮ ﻻزم اﺗﺨﺎذ ﻣﯽکند.