نویسنده: شکیلا سهیل
تقسیمبندیهای متفاوتی از خشونت شده که متداولترین آن، خشونتهای مرئی (فیزیکی) و نامرئی (روانی، ساختاری) است. (غدیری،۱۳۹۵) خشونت مورد مطالعه در این تحقیق خشونت خانوادگی (بعد روانی یا نامرئی آن) است.
خشونت خانوادگی عبارت از هر نوع بدرفتاری احساسی یا روانی، تحقیر، ممانعتهای حقوقی و تحصیلی، تهدید، کنترل و تسلط بر یک یا چند عضو خانواده از سویی اعضای یا یک عضو همان خانواده است. (شورای ملی برای کاهش خشونت علیه زنان)
بیشتر ستمکنندگان یا تحمیلکنندگان این خشونتها مرد خانواده و متحملان آن زنان اند. با آن که محیط جامعه از قبیل بازار، کوچه و حتا محیط کار برای خانمها ناامن است؛ اما رقم بسیار بالایی از این خشونتها یعنی بیش از ۹۰درصد توسط اعضای خانوادهی زنان از درون خانواده صورت میگیرد (کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، ۱۳۹۵) به این اساس مصداق کلیه خشونتهای فیزیکی و آشکار همانا خشونتهای نامرئی است و منشأ اولیهی آن خانواده است؛ چون خانواده بنیاد اولیهی تبلور افکار یک فرد را تشکیل میدهد. زمانی که زنان در خانوادهی درگیر خشونت، زندگی و رشد میکنند، در بسا موارد باعث میشود، زنان استقلال فکری نداشته باشند و در انجام امور سیاسی و اجتماعی، محروم و یا با محدویتهای زیادی مواجه شوند که مصداقها زیر خشونتهای خانوادگی عمدهترین نقش را در عدم اشتراک زنان در انتخابات میتواند داشته باشد. اینک در تحت سه مبحث بررسی میشود.
مبحث اول: نظام مردسالار و تبعیض جنسیتی در خانواده بهعنوان خاستگاه محرومیت زنان در انتخابات
در بیشتر خانوادهها زنان بهگونهای که باید از حقوق اساسی خود برخوردار باشند، نیستند. قدرت مردانه عموما بر فرایند احقاق حق زنان سایه افکنده است و زن همچنان در سایهی مرد تعریف میشوند. یک دختر از بدو تولد هیچگاه جایگاهی مثل برادرش در خانه ندارد، حتا اگر به لحاظ سنی بزرگتر از برادرش باشد. برادر کوچک جلودار و به نحوی رهبریت و مالکیت نسبت به خواهرش دارد. سایر مردهای خانواده هم حس مالکیت شدید نسبت به زنان خانواده دارند؛ به لحاظ جنسیتی زن جنس دوم خطاب میشود.
حال در جامعهی سنتی افغانی که مرد ارزش بیشتری به لحاظ ردهبندی دارد و زن جایگاه فروتر، فرصت و منابع قدرت در دست مرد است و زن اطاعتکننده؛ پس برای بیرون آمدن از چهاردیواری و رفتن به سوی یک اجتماعی عاری از خشونت، تبعیض و مشارکت در امور سیاسی از جمله انتخابات برای برخی دشوار و برای برخی دیگر محال است. با توجه به این که سنت مردسالاری و تبعیضات جنسیتی تبدیل به یک سنت دیرینه شده و با برخی آموزههای دینی عجین شده است. (قادری، ۱۳۹۳)
مرد خانواده تصمیم میگیرد که زن در انتخابات شرکت کند، یا خیر؟ حتا زنانی هستند که شناسنامه ندارند؛ چون مرد خانواده نیاز نمیبیند که زن شناسنامه داشته باشد؛ بنا بر این، زنانی که زیر سلطه و تملک مرد خانواده قرار دارند، بدون آگاهی از حقوق خود حتا اقدامی برای احقاق حق رأی خود انجام نمیدهند. این مشکل عمده است؛ زیرا در بیشتر مناطق هنوز عرف و سنتهای ناپسند حاکمیت دارد و بر قانون غالب است.
مبحث دوم: زنان ممثل ارادهی واقعی خویش نیستند
با توجه به این که خشونت علیه زنان پدیدهی قبیح ولی در بیشتر خانوادههای افغانی رایج است، آثار منفی و نامطلوبی به جا میگذارد. عمدهترین تأثیر این خشونتها جهتدهی زنان بهسوی عدم تمایل برای اشتراک در فعالیتهای سیاسی از جمله انتخابات است.
زنان وقتی در کانون خانواده حق انتخاب و ابراز نظر را ندارند و همیشه مورد تمسخر و حقارت قرار میگیرند، فراز و نشیبهای فراوانی سد راه شان قرار میگیرد. اگر زنان در جامعه از آغاز زندگی خود حس آرامش و امنیت نداشته باشند و هر لحظه خانواده به آنها آسیب روانی و روحی روا دارد، قطعا در مجامع بزرگتر توان ظهور و فعالیت نخواهند داشت و دست از انتخاب نماینده و زعیم خود (حقی که در ردهی پایینتر از حق مصؤونیت و آرامش قرار میگیرد) برمیدارند. زمانی که جرأت فعالیت از زنان گرفته شود و شرکت در انتخابات که مستلزم خاطر جمع و احساس امنیت و مصؤونیت است، و زمانی که زنان استقلال فکری نداشته باشند، اگر در انتخابات شرکت هم بکنند تحت تأثیر ارادهی مردان رأی میدهند؛ بدین معنا که نقش زنان اشتراککننده سمبولیک است. چنان چه در مصاحبهای که با بانو سیما سمر داشتم، گفت: «بیشتر زنان همچنان از رأیدادن یا محروم اند و یا اگر رأی بدهند به کسی رأی میدهند که مرد خانواده تعیین کرده باشد. این فرایند کیفیت مشارکت زنان را زیر سؤال میبرد؛ چون زنان ممثل ارادهی واقعی خود نیستند و نقش شان صرفا صوری است. این انگیزه و اعتماد زنان را مورد هجوم قرار میدهد و زنانی که از مردان خانوادهی خود آسیب دیده و به رنج درونی آنان اهمیت داده نمیشود و نه تنها برای التیام رنج آن اقدام و حمایت خانوادگی نمیشود، بلکه همواره سرکوب شده و به دردهای روانی آن افزوده میشود. در چنین محیط خانوادگی، زنان انگیزهی رفتن به پای صندوقهای رأی را از دست میدهند.
علل عمدهتر دیگر عدم اشتراک زنان به عنوان کاندید است؛ چون زنان همچنان تاوان نظام مردسالاری جامعه را میپردازند، دیگر تمایلی ندارند که جلودار شان مرد باشد و همه تصامیم آنان را مردان بگیرند. پس هم در استعمال رأی و هم در کاندیدا شدن انگیزهی واقعی زنان از بین رفته است و این منجر به روانپریشی شده و باعث عدم تمایل زنان برای شرکت در انتخابات میشود. (احمد، ۲۰۱۲).
مبحث سوم: زنان از هویت مستقل برخوردار نیستند
زنان کشور مان علاوه بر کلیه مشکلات و خشونتهای خانوادگی که سد راه شان قرار دارد، از ابراز هویت مستقل و مختص به خود میهراسند؛ چون در برخی خانوادهها زن تملکی است و صاحبش (مرد) اجازهی رشد مستقل و ابراز وجود مستقلانه برایش نمیدهد. در جامعهی ما وجود زن در کنار مرد معنا و مفهوم پیدا میکند. با وجود این همه، در ادوار گذشته زنان زیادی اگرچه ممثل ارادهی واقعی خود نبودند، ولی باز هم به پای صندوقهای رأی رفتند.
آن چه در دو دور انتخابات اخیر مشکل ایجاد کرد، بحث بایومتریک و اخذ تصاویر رأیدهندگان بود. فرایند جدید رأیدهی با آن که امروزی و پیشرفته و کوششی جهت شفافیت پروسهی انتخابات است؛ اما به لحاظ مشترکین زن در انتخابات، بیشتر زنان را منفعل کرده است.
بر اساس سنتهای دیرینه و ناپسند، تعرض به غیرت یک مرد است که خانمش، خواهر و یا مادرش برای استعمال رأی تصویر خود را ثبت کند؛ اینجا است که زنان خود را حقیر، جنس دوم، پیرو و مطیع احساس میکنند. انتخابات سال ۹۸ریاستجمهوری ثابت کرد، چون ۶۰ درصد زنان شهر هرات (که در ردهی بالای تحصیلی و فرهنگی هم قرار دارند،) به دلیل سیستم جدید و ثبت تصویر از رفتن به پای صندوقهای رأی محروم شدند؛ چون استقلال شخصی نداشتند. بر اساس نظرسنجیای که توسط حلیمه سلیمی، مسؤول شبکهی زنان افغان در هرات صورت گرفته در ۹ ولسوالی ۶۰ درصد اشتراک نکردند. (خبر گزاری شانا).
نتیجهگیری
با توجه به دلایل و آمار ذکر شده، میتوان مدعی شد که خشونتهای خانوادگی مبنای عدم اشتراک زنان در انتخابات است. مردسالاری، تبعیضات جنسیتی، سطح پایین آگاهی و دانش زنان، عدم علاقه و استقلال فکری بر مبنای خشونتهای خانوادگی شکل گرفته است.
آنچه مسرتبخش است، این است که با تمام محدودیتها و مشکلات سد راه زنان، زنانی هستند که با جسارت و شهامت، رسالت خود را ارتقای زنان و شکستن تابوهایی که مانع توسعه حقوق زنان میشود، میدانند.
در نهایت امیدوارم روزی شاهد شکوفایی زنان باهمت میهن مان باشیم و در تمام عرصهها تابوها بشکنند. برای این که رسیدن به رفا، پویایی و رشد و توسعه یافتگی یک کشور، نیازمند حضور فعال و مؤثر تمام شهروندان است. حضور زنان به عنوان نیم پیکر جامعه و نقش واقعی شان در تصمیمگیریهای اساسی نیاز مبرم و حیاتی جامعهی افغانستان است.
پیشنهادها
اگرچه پیشگیری بهتر از درمان است؛ اما نباید دست روی دست گذاشت؛ چون بخش بزرگی از زنان کشور مان با خشونتهای خانوادگی دچار استند. با آن که راههای حل نتیجهی آنی ندارد؛ اما در طولانیمدت ثمر خواهد داد. به همین منظور پیشنهاد میکنم:
۱- باید زیرساختهای فرهنگی جامعه خود را غنامند کنیم؛ چون جامعهی ما دچار فقر فرهنگی است.
۲- بازنگری قوانین ضروری است. هرچند خشونتهای فیزیکی جرمانگاری شده است؛ اما غافل از آن، خشونتهای خانوادگی که تأثیرات مخربتر از آن دارد و از نظر قانونگذار دور مانده است، باید جرمانگاری شود و ضمانت اجرایی داشته باشد. با کاهش و محو خشونتهای خانوادگی خشونتهای فیزیکی هم از بین خواهد رفت.
۳- باید در بخش ظرفیتسازی رهبری زنان اقدامات قابل توجه صورت گیرد و برنامههای حمایتی و تعلیمی در این عرصه پیاده شود.
۴- نکتهی بسیار مهمی که نیاز به توجه بیشتر دارد، آموزش و آگاهیدهی به مردان از حقوق زنان است. باید مردان هم از حقوق زنان آگاه شوند تا در تقابل با قانون قرار نگیرند.