
نویسنده: نبی ساقی
دختر، در چقُری کوچکی، روی تپه خاکی و زمُختی، نشسته بود. مردان هجوم آورده بودند، نعره میزدند و سنگ میانداختند. دختر، گاهی خدا میگفت و گاهی مادر، کسی نبود که به دادش برسد. سنگباران ادامه داشت تا دختر، خاموش شده بود. دیگر نه صدایی بود و نه دختری. «سنگخره»ی کوچکی اطراف چقری، شکل گرفته بود، مردان از سنگسار فارغ شده بودند و به آبادی میرفتند. داستان زندگی رخشانه، دختر جوانی از غور، اینگونه در بیابان، خاتمه یافته بود.
چهلوسه سال قبل از سنگسار رخشانه، در سال ۱۳۵۱ در قریه و خانوادهای دیگر، در بیست کیلومتری جنوب این تپه، در منطقهی تاریخی «کاسی»، میرزا گلآقا خان و فقیهه برای تولد فرزند چهارمشان خوشحالی میکردند که نامش را سیما گذاشته بودند. سیما، داستانِ متفاوت و دیگری از زندگی زنان افغانستان، به جهان حکایت کرد.
کودکی، یتیمی و سرگردانی
سیما که بعدها به «سیما جوینده» معروف شد، در خانوادهای به جهان آمد که در روستا و با معیار قریه، خانوادهی مرفه و مطرحی بود. میرزا گلآقا پدر جوینده، از میرزاها و کارمندان شیکپوش و شناخته شده دولت بهشمار میرفت. او در قریه کاسی خانهای داشت که نقاشانی خارج از ولایت، آن را تزیین کرده بودند. دو تن از عمههای میرزا گلآقا، یعنی ارباب هاجر و ارباب خالبیبی، در دهههای سی و چهل خورشیدی، ارباب قریه بودند و به کابل و هرات سفر میکردند و با مقامات دولتی، بهویژه حاکمان و والیهای غور و خانوادههای آنها دیدوبازدید داشتند. جوینده، تأثیر و الهامبخشی عمههایش را بر خود، در زندگی سیاسی، بااهمیت میداند.
سیما هفتساله بود که انقلاب ثور ۵۷، اتفاق افتاد. پس از انقلاب، مردان و زنان بسیاری کشته و آواره شدند و دختران و پسران بسیاری نیز یتیم. سیما هم یکی از همین دختران بود. در سال اول انقلاب، در یک روز سرد و زمستانی، میرزا گلآقا را به اتهام ضدانقلاب بودن، در حالی که با دمپایی از خانه برآمده بود بازداشت کردند و به زندان پلچرخی فرستادند.
جوینده خاطرات اندکی از پدرش به یاد میآورد؛ اما میگوید چون تنها دختر خانواده بوده، پدر او را بیشتر از برادرانش دوست داشته و محبت فراوانی به او میداده است.
خانواده جوینده سالهای سال، منتظر برگشت پدرشان بودند. آنها نمیدانستند پدرشان زنده است یا نه، ولی همیشه امیدوار بودند که او برمیگردد. وقتی آوازه شد که حکومت، میرزا گلآقا را اعدام کرده است، جوینده و برادرانش هرگز این شایعه را باور نکردند. مادرکلانشان، بهدور از چشم آنها، برای پدرشان مراسم خیرات گرفته بود. خانواده پرجمعیت سیما، وقتی بیسرپرست شد، سرگردانیهای بسیاری را تحمل کرد. با وجود اینکه میرزا گلآقا به اتهام ضدانقلاب بودن بازداشت شده بود، بعدها مخالفان دولت، دارایی او را چپاول کردند و حتا خانهاش را نیز آتش زدند.
جوینده و بردارانش در همان خانههای سوخته زندگی میکردند. مدتی کاکاهای جوینده، مادرش را نیز بیرون کرده بودند و به خانه برادرش فرستاده بودند. جوینده در این دوره، ناچار بود برای برادران کوچکش، وظیفهی مادری را نیز انجام دهد. او به یاد میآورد که گوسفندان را قبل از چپاول در اطراف خانه به چرا میبرده و فضلهی حیوانات را با دستان خود برای هیزم سوخت، آماده میکرده است.
او به یاد میآورد که از بس زندگی برایشان تحملناپذیر بوده، در کودکی تصمیم گرفته بود با تریاک خودکشی کند؛ اما بهخاطر برادران کوچکش منصرف شده بود.
پس از یک سال، به مادر سیما اجازهی آمدن دوباره به خانه داده میشود تا از فرزندانش سرپرستی کند. اقوام مادر جوینده و دوستان پدرش، سالانه به آنها گندم و آرد میفرستادند و زندگی یتیمی را با مشقت و تنگدستی سپری میکردند.
خانوادهی جوینده، در سال ۱۳۶۱ از کاسی به مرکز ولایت کوچ کرد. فیروزکوه، این فرصت را به بانو فقیهه –مادر سیما- فراهم کرد تا تعلیم فرزندانش را جدی بگیرد و نامهای را که میرزا گلآقا از زندان در این خصوص فرستاده بود عملی کند. دو برادر کوچکتر جوینده، سرانجام داکتر شدند. برادران دیگر، یکی به ماموریت دولت رو آورد و سه تنشان مصروف تجارت و مدیریت شرکتهای خصوصی شدند.

سیما هفتساله بود که انقلاب ثور ۵۷، اتفاق افتاد. پس از انقلاب، مردان و زنان بسیاری کشته و آواره شدند و دختران و پسران بسیاری نیز یتیم. سیما هم یکی از همین دختران بود. در سال اول انقلاب، در یک روز سرد و زمستانی، میرزا گلآقا را به اتهام ضدانقلاب بودن، در حالی که با دمپایی از خانه برآمده بود بازداشت کردند و به زندان پلچرخی فرستادند.
در مسیر شورای ملی
جوینده در دوره طالبان، مدتی در بخش «بهداشت فردی» با یک مؤسسه همکاری داشت و با چادری به دیگر زنان آگاهیدهی میکرد. او در همین دوره برای پنجاه تن از دختران نیز دور از چشم طالبان آموزشگاه خانگی ایجاد کرده بود. جوینده، در نظام جدید، مدتی با وجود مخالفت برادران شوهر، معلمی کرد و به ماموریت دولت مشغول شد. در لویهجرگه اضطراری، بهعنوان نماینده غور انتخاب شد و در سال ۱۳۸۲ در جرگه قانون اساسی نیز از مردم غور نمایندگی کرد.
به باور جوینده، او نخستین زنی است که در غور فرمان موتر به دست گرفت و رانندگی کرد. در اولین انتخاب شورای ملی، سیما جوینده از حوزه غور نامزد شد؛ اما نتوانست رأی بیاورد. در دور دوم انتخابات پارلمانی (دوره شانزدهم) جوینده و داکتر رقیه نایل از میان زنان غور به پارلمان کشور راه پیدا کردند.
دومین والی زن در کشور
پس از ختم زمان قانونی دوره شانزدهم شورای ملی، جوینده تصمیم گرفت برای رسیدن به کرسی ولایت غور تلاش کند. او میگوید: «هدف من این بود تا توانایی زنان را به دیگران نشان بدهم و برای زنان و دختران غور الگویی باشم تا با دیدن من در مقام ولایت، آنها نیز به کارهای سیاسی و اجتماعی تشویق شوند. از طرف دیگر این مقام، از نظر تاریخی برای من مهم بود. هرچند بانو حبیبه سرابی قبل از من والی بامیان شده بود؛ اما جامعه هزاره بهاندازه سایر مناطق افغانستان، نسبت به زنان سختگیر نبود، لذا من هرچند دومین والی زن در کشور بودم، ولی در میان مردم اهل سنت، خودم را اولین والی زن حساب میکردم».
ولایت جوینده، به یک سال نکشید و با مخالفتهایی روبهرو شد. جوینده باور دارد: «هرچند مردم غور از ولایت من استقبال کردند و بهعنوان یک غوری حامی من بودند و حتا در همین دوره، برخی خانوادهای که صاحب دختر شده بود، نامش را سیما گذاشته بودند، اما تعدادی از متنفذان و بزرگان به دلایل سیاسی با من اختلاف داشتند. جنجال اصلی ما در مورد توزیع زمین و توزیع مواد غذایی کمکی بود. من بهعنوان والی نخواستم به این خواستهها تن بدهم. شاید آنها روایت دیگری داشته باشند که من به آن احترام دارم، اما از نظر من، علت اصلی کشمکش همین بود».
دوران خانهنشینی
پس از تبدیلی از غور، جوینده به معاونت ولایت کابل توظیف شد، اما نپذیرفت. او مدت سه سال خانهنشین بود. جوینده از بزرگانی مانند رحمتالله نبیل، رییس پیشین امنیت ملی، عبدالهادی ارغندیوال، رهبر حزب اسلامی و انجنیر محمدخان معاون رییس اجراییه حکومت وحدت ملی، بکتاش سیاووش و کسانی دیگر از اهالی سیاست، سپاسگزاری میکند که در دوران خانهنشینی از من احوال میگرفتند و حتا در مورد وضعیت اقتصادی خانواده من، اظهار نگرانی داشتند.
جوینده این دوران خانهنشینی خود را در زندگی، از دورههای مهم میداند. او که قبلاً از تربیتمعلم غور فارغالتحصیل شده بود و در دوران وکالت، بهصورت شبانه دوره لیسانس را در دانشگاه کاتب در رشته حقوق به پایان رسانده بود، حالا فرصت داشت که کتاب بخواند و در مورد جهان و سیاست و اجتماع فکر کند. او میگوید «بسیار کتاب میخواندم. کتاب برای من هم آموزنده بود وهم سرگرمی. گاهی در این دوره، با داکتر روانشناس نیز دیدار داشتم و بهصورت رسمی در یک باشگاه زنانه زیر نظر استاد ورزش میکردم». ویرجینیا وولف کتابی دارد به نام «اتاقی از آنِ خود»، او در این کتاب اهمیت داشتن اتاقی را برای زنان و دختران، بسیار مهم میداند که در آنجا کتاب بخوانند، زمزمه کنند و چرت بزنند.
جوینده در دوره خانهنشینی در کابل، اتاقی را برای خود مخصوص ساخته بود تا در آنجا کتاب بخواند و خاطرات خود را بنویسد. این خاطرات بهصورت کتاب، چاپ خواهد شد.
سناتور انتصابی
جوینده میگوید: «در زمان خانهنشینی سهساله، بیشتر اوقات گوشی من خاموش بود. یک روز موبایلم را روشن کرده بودم و با دخترم که محصل بود صحبت داشتم. دیدم از شماره ناشناسی زنگ آمد. وقتی جواب دادم گفت از ریاست جمهوری تماس میگیرم و جناب رییس صاحب جمهور شما را خواستهاند. حدود ۴ عصر بود. گفتم موتر ندارم. گفت موتر روان میکنیم. وقتی به ریاست جمهوری رفتم حکم سناتوری مرا به دستم دادند.»
خانواده
جوینده شش دختر و سه پسر دارد. نصیبالله شریفی شوهر بانو سیما جوینده از خطاطان و خوشنویسان غور است. شریفی فرزند میرزا شریف خان از میرزاهای مشهور این ولایت است. جوینده میگوید اگر همکاری، اعتماد و تشویق شوهرم نمیبود، شاید من جوینده امروز نمیبودم.
حلیمه پرستش، دختر بزرگ جوینده در هندوستان روانشناسی و مدیریت خوانده و فعلاً بهعنوان رییس امور زنان غور کار میکند. نیلوفر نیلگون، از رشته اداره و مدیریت از دانشگاه کابل فارغالتحصیل است و تا چندی قبل بهعنوان رییس مبارزه با مواد مخدر در غور مشغول بود. حمیدالله شریفی پسر کلان جوینده از انجنیری پولیتخنیک کابل ماستری دارد و در وزارت شهرسازی خدمت میکند. عبیده شرر، همسر حمیدالله شریفی، دختری از بدخشان در دادستانی کل دادستان است. شفیق، پسر دیگر جوینده از رشته انجنیری دانشگاه بلخ لیسانس دارد و مصروف کار در شرکتی است که خودش تأسیس کرده است. رامین، فرزند دیگر جوینده محصل انجنیری دانشگاه هرات است. نسترن و رشمین دختران دیگر جوینده در ایران و ترکیه مشغول دانشاندوزیاند و سمیه و لاله مکتب خود را در کابل پیش میبرند.
جوینده میگوید: علاوه از کارهایی که بهعنوان وکیل در کمیسیون معارف و تحصیلات، برای هموطنانم انجام دادهام، در مورد تحصیل سایر بستگان خانواده نیز، با حساسیت تلاش کردهام.
آینده
جوینده کارنامه سیاسی ولایت، وکالت و سناتوری را با خود دارد. دوران خانهنشینی سهساله، به او فرصت داده بود که مطالعات خود را در عرصه تاریخ، اجتماع و سیاست، وسیع و گسترده بسازد. آرزو دارد اولین زن غوری باشد که در تاریخ سرزمین امپراتوران، به وزارت رسیده است. او میگوید: «این آرزو بیش از آنکه برای خودم باشد، برای سرزمین رخشانه و برای زنان افغانستان است. نمیدانم این آرمان تحقق پیدا میکند یا نه؛ ولی مطمین هستم روزی، یکی از دختران غوری به این جایگاه خواهد رسید. دخترانی که باانگیزه درس میخوانند و آرزوهای بسیاری برای خدمت به کشور دارند. افغانستان خانه مشترک تمام ما است و دلیلی ندارد که زنان این سرزمین خودشان، آن را اداره و رهبری نکنند».