روز دختر در افغانستان با آمدن انترنت و دسترسی شهروندان افغانستانی آمد و پس از چند سال این روز فقط در شبکههای اجتماعی است. روز دختر در افغانستان خلاصه و تمام میشود به چند عکس و استاتوس. در چند سال اخیر، روز دختر از آن روزهای کلیشهای شدهاست؛ مثل همین کامنتهای که منظوری «عالی بود بانو»، «جرعه جرعه سرکشیدم نوشتهیتان را خانم»، « زیبا نوشتهاید، قلمتان رساتر باد»، «گامهایتان استوارتر باد، موفقیتهای بیشتر برایتان میطلبم»؛ کامنتهایی که با عملِ مان پارادوکس عجیبی را شکل دادهاست. در جامعهی افغانستانی، نه به گامهای استوار زنان دختران و زنان خارج از شبکههای اجتماعی باور داریم و نه برای موفقیتهای بیشترشان کاری انجام میدهیم. به مناسبت روز دختر، داشتم فکر میکردم چه چیزی بنویسم که نه شعار باشد نه خیلی تکرار. مینویسم حتا اگر فکر کنید شعار است یا تکرار! فضای عمومی جامعه چندان برای زنان آرامشبخش نیست؛ اگر در ساعات خیلی خلوت در کوچه راه میرویم و خانمی جلوتر از ما راه میرود، کمی پایمان را سست کنیم و فاصله بیندازیم تا حس امنیت بیشتری کند؛ آن روز، روز دختر را خارج از فیسبوک تجلیل کردهایم.
وقتی سوار تاکسی میشویم لزومی ندارد پاهایمان را ۱۸۰ درجه باز کنیم، این حرکت را میتوانیم در مسابقات ژیمیناستیک المپیک انجام دهیم. کمی جمع و جور بنشینیم که زنی اگر نشسته، نچسپد به در موتر! زنان محدود در کابل و چند ولایت دیگر رانندگی میکنند. آن هم موترهای شخصی خودشان هر وقت فرصت دادیم تا حق داشته باشند تکسیرانی کنند و ما توانستیم راحت و به دور از نگاهِ جنسیتی با آنان بهعنوان یک مشتری همانطور که با مردان چانه میزنیم، برخورد کنیم، او زمان است که استاتوسهای تبریکی روز دختر حقیقت دارد. وقتی رانندگی میکنیم و رانندهی موتر جلوی خانم است، بوق زدن، لاییکشیدن و دستپاچه کردن او نشانگر این نیست که ما رانندهی بهتری استیم؛ فقط بیشعور بودن ما را علنی کردهایم. در هر محیطی اگر یک زن به ما لبخند میزند به این معنی نیست که شیفته شده و هر آن ممکن است به جای نارنج، دستش را قاچ کند. ما یوسف نیستیم؛ دچار توهم نشویم. احترام بگذاریم. خندههای زنان و دختران را شبیه سایر خندهها تفسیر کنیم. روز دختر را با حرکات و رفتارهای ما تجلیل کنیم. در مهمانیها موقع آشنایی با یک خانم خیلی جوِ خارج نگیردمان و دستمان را دراز نکنیم که از آشنایی با شما خوشبختم! این حق یک زن است که دستش را دراز کند به شما دست بدهد یا نه.
بگذارید او هم احساس خوشبختی کند از آشنایی با شما. برای باز کردن سر صحبت و دلبری، اینقدر در مورد «زنها اینگونهاند، مردان این رقم و من از آن دسته مردان نیستم و…» حرف نزنیم. قبول دارم که «ممکن است» بهترین آشپزها و خیاطهای دنیا مردها باشند؛ اما قبول کنیم که دنیای مردانهی امروز که بوی خون و باروت و نفرت میدهد هم محصول مدیریت ما مردهاست. شاید اگر دنیا دست زنها بود، کمی مهربانتر بود. مثلا به لوله تانکها، پاپیون صورتی گره میزدند، یا بعد از کُشتن هر دشمن برایش اشک میریختند. شاید؛ اما ما خیلی متفاوتتر از سایر مردان نیستیم. دروغ نگوییم؛ بگوییم تو بهدخاطر اینکه زنی/دختری رفتار من در قبال خودت به گونهی دیگر است؛ ورنه من به دور از فیسبوک و مواجهه با خودت در خانه مثلِ سایر مردان افغانستانی استم.
روز دختر را زمانی بهتر تجلیل کردهایم که به زنها احترام بگذاریم. لزومی ندارد حتما حس کنیم همهیشان «خواهر و مادر» ما استند؛ انسان استند. از ما همیشه کمی لطیفترند. ممکن است خیلی زودتر از ما گریه کنند، از درد فریاد بکشند؛ اما مثل دریا استند و بزرگترین طوفانها را آرام در دلشان هضم میکنند. به آنها احترام بگذاریم و باور کنیم که بدون وجود زنها این دنیا لطافت کمتری داشت؛ خدا وقت آفریدن زنها حوصلهی بیشتری داشت. ما را با کاردک اگر نقاشی کرد، آنها را با قلم مو نقش زد. خارج از استاتوس گذاشتن به مناسبت روز دختر، وقتی عصبانی میشویم برای نشان دادن خشم از فحش دادن به بانوان همدیگر خودداری کنیم! توضیح بیشتری لازم است؟! اگر کارهایی مثل این را انجام دادیم، خودبهخود روز دختر، زن، مادر و… مبارک میشود.
خانمهای محترم! اگر مردی این کارها را کرد، فکر نکنید سوسول است یا مرد «آن است که بوی پیاز بدهد و عربده بکشد: ضعییییفه!» ما به جای «تبریکهای مکرر» باید «تمرینهای مکرر» کنیم تا احترام را یاد بگیریم؛ احترام بیشتر به همدیگر. یک زن فارغ از سن و سال تا هر زمان که زنده است، زیر پوستش یک دختر نفس میکشد.