
ترجمه: اسدالله جعفریپژمان
شبکه اسپکتروم: ۱۴ جون، ۲۰۲۱
فیرپورت، شهر نیویورک: شیادی و حقهبازی سحر غلامی، باعث خندهی آموزگاران او میشود.
سحر غلامی به همراه آموزگاران خود در صنف پنجم در مکتب بروکس هیلفیرپورت، کتابی را تصویرگری و نوشته است که با عنوان «داستان من در بارهی افغانستان» است. این دانشآموز صنف پنجم، با پدر و مادر و دو برادرش به این کشور سفر کرده است.
سحر این کتاب را نوشت تا واقعیتهای خوب و بد زندگی در افغانستان را به اشتراک بگذارد و به خوانندگان، بفهماند که وطن او، چیزی بیشتر و بهتر از جنگ و تروریزم است. سحر، دانشآموز صنف پنجم مکتب بروکس هیل است. با این حال، این کودک، به نظر میرسد که ده سال از دیگر همقطاران خود پیشی گرفته است. در حقیقت، آن قدر بزرگ شده و رشد کرده است که او کتابی را در مورد سفر خانوادهاش از افغانستان به این کشور، از چند سال پیش نوشته است.
سحر به همراه دو برادر و پدر و مادرش، در کابل به دنیا آمده اند. او، اکنون در یک مجتمع آپارتمانی در محلهی فیرپورت شهر نیویورک زندگی میکند، جایی که بسیاری از پناهندگان و مهاجران دیگر نیز در این منطقه مسکنگزین میشوند. چند وقتی نگذشته بود که سحر صنف پنجم را شروع کرد. او، از معلم خود خواست که آیا میتواند کتابی در بارهی وطنش افغانستان بنویسد که برخی از برداشتهای همکلاسیها و همصنفیهایش را نسبت به کشورش برطرف کند.
سحر گفت: «این همیشه به معنای کل موضوعات و مردم کشور نیست؛ بل که بخشی از آن است. به این معنا نیست که کل مردم کشور دیوانه و احمق استند.» خانوادهی او، میدانند که این ممکن است دیوانگی باشد. پدرش به افغانستان سفر کرده بود و شاهد بمبگذاری و انفجار مرگبار موتر در پایتخت افغانستان بود.
برادر سحر گفت: «آن جا در افغانستان جنگ است؛ اما هنوز مناطقی وجود دارد که در آن امنیت نسبی برقرار است و آن قدر هم ناامنی و خشونت وجود ندارد.» آن چه که سحر از افغانستان به خاطر داشته در کتاب جدیدش با عنوان «داستان من در بارهی افغانستان»، نوشته و به اشتراک گذاشته است. سحر گفت: «در مورد هر دو مکان و کشور نوشته ام، همه چیز به صورت مختلط است؛ چگونگی آمدن به امریکا، زندگی و دیدگاه من را تغییر داد. و این که شرایط زندگی در افغانستان، خیلی هم بد نیست.»
کایتلین گرانیرو، آموزگار زبان انگلیسی سحر، گفت: «بنا بر این، این یک نوع اتفاق ناخودآگاه و خودانگیز بود. سحر گفت: من میخواهم که یک کتاب بنویسم و من هم، برایش گفتم: آها، بسیار خوب. واقعاً عالی است.» گفتم: من نمیدانم که چگونه و چه کار کنیم؛ اما ما راه حلی را پیدا خواهیم کرد. او، سرانجام توانست از طریق برخی از موانعی که در همهی زندگی خود با آن روبهرو شده بود، ابراز موجودیت و واقعیت کند و درنهایت، هر آن چیزی که در افکار و ذهن او بود را ابراز کرد و نوشت. سحر، با استفاده از یک ابزار نشرات آنلاین، آن چه را به عنوان زیبایی افغانستان میدید و چالشهای ترک وطن را برای ایجاد یک زندگی جدید در این کشور، به تصویر کشیده و نوشته است.
سحر گفت: «من این کتاب را نوشتم تا مردم بیشتر از آن چه در سرخط خبرها میبینند و میشنوند، واقعیتهای عینی وطنم را نیز ببینند.» «بنا بر این، بسیاری از افراد، فکر میکنند که مردم خوبی در وطنم وجود ندارند؛ مثل این که کل مردم کشور بد است. وقتی آنهارا میبینند برایشان وحشتناک است؛ اما اوضاع و شرایط را کاملاً درک نمیکنند.»
گرانیرو، آموزگاری که به سحر کمک میکرد تا کتابش را نوشته کند، گفت: «سحر بیش از بسیاری از بزرگسالانی که در ایالات متحده زندگی میکنند، مهارت و تجربه دارد. سحر بسیار در لطف، شوخطبعی و مهربانی خودش، بزرگ شده است. فکر میکنم که همهی ما، میتوانیم از او، همه چیز را یاد بگیریم.» سحر امیدوار است که خوانندگان کتاب «داستان من در بارهی افغانستان»، بتوانند خندهی او را احساس کنند وخوانندگان خودش را نیز بتوانند در برخی از تصاویری که در این کتاب آمده است، ببینند؛ اما بسیاری از تصاویر داخل کتاب، بدون چهره تصویرگری شده.
سحر گفت: «وقتی مردم فرض میكنند که همیشه همه چیز درست و واقعیت نیست. بنا بر این، آنها سخت در اشتباه استند.» تیسا وب، آموزگار صنف پنجم او، گفت: «سحر داستانهای زیادی برای گفتن دارد که بسیار انرژیبخش و قدرتمند است.» او، افزود: «افراد زیادی باید از سحر یاد بگیرند، بشنوند و بیاموزند.» سحر، هفتهی گذشته بخشی از داستانش را با کارمندان و آموزگاران مکتب در یک رونمایی کتاب امضاء کرده و به اشتراک گذاشت. سحر، میگوید: «من به مردم میگویم که مهربان باشند. همیشه به چیزهای منفی فکر نکنند؛ فقط راحت و آزاد باشند.»