
توضیح عکس: پروانه نه ساله و پدرش عبدالمالک، در کمپ آوارگان ولایت بادغیس. عکس از سیانان
نویسندگان: آنا کورین، جِسِی یوُنگ و عبدالبصیر بینا
مترجم: اسدالله جعفری «پژمان»
شبکه سیانان: ۲ نوامبر، ۲۰۲۱
پروانه ملک، دختر ۹ ساله با چشمان سیاه و گونههای گلگون، در حالیکه با دوستانش در یک زمین خاکی طناببازی میکند و خنده بر لبان دارد؛ اما خندههای پروانه هنگام بازگشت به سوی خانه ناپدید میشود. در یک کلبهی کوچک با دیوارهای خاکی، جایی که سرنوشت او طوری دیگری رقم میخورد. او را به عنوان یک عروس کودک به یک بیگانه میفروشند. مردی که میخواهد پروانه نه ساله را بخرد، میگوید که ۵۵ ساله است؛ اما او برای پروانه یک «پیرمردی» است با ابروها و ریش سفید. او در ۲۲ اکتبر به شبکه سیانان گفت: «پروانه نگران است که او را در خانه ببرد، ضرب و شتم کند و یا مجبورش کند که در خانهاش کارهای شاقه را انجام دهد».
بنابراین، خانوادهی او، میگویند که دیگر هیچ چارهای ندارند. خانواده او مدت چهار سال است که در یک کمپ آوارگان افغانستان در ولایت بادغیس زندگی میکنند و با کمکهای بشردوستانه و کارهای کمدرآمد روزانه با چند دالر اندک برای زنده ماندن میجنگند؛ اما از زمانی که طالبان در ۱۵ ماه آگست قدرت را در افغانستان به دست گرفتند، زندگی برای آنها سخت و سختتر شده است. با قطعشدن کمکهای بینالمللی و فروپاشی اقتصاد افغانستان، آنها قادر به تأمین نیازهای اولیهی خود، مانند غذا و غیره نیستند. پدر پروانه چند ماه پیش خواهر ۱۲ سالهاش را نیز، فروخته است.

کمپ آوارگان داخلی در قلعهی نو ولایت بادغیس، در ۱۷ اکتبر. عکس از سیانان
پروانه یکی از صدها و یکی از هزاران دختران کوچک و جوان افغانستان است که با عمیقترشدن و بدترشدن بحران انسانی در کشور به رسم ازدواج اجباری و زیر سن فروخته شده است. مشکلات اقتصادی و گرسنگی برخی از خانوادهها را به تصمیمات دلخراش سوق داده است، به ویژه با نزدیکشدن فصل سرما در یک زمستان بیرحمانه!!. والدین پروانه به گزارشگران و مترجمان شبکهی سیانان دسترسی کامل و اجازه دادند تا با بچهها صحبت کنند و چهرههای واقعی آنها را به دنیا نشان دهند؛ زیرا آنها، میگویند که خودشان دیگر نمیتوانند این معضل و این بحران را تغییر دهند. محمد نعیم ناظم، یکی از فعالان حقوق بشر در ولایت بادغیس افغانستان، گفت: «روز به روز به تعداد خانوادههایی که فرزندان خود را میفروشند، افزوده میشود. با کمبود غذا، کمبود کار و تأمین معیشت، روزانه خانوادهها مجبور میشوند که این کار را باید انجام دهند».
انتخاب غیر ممکن
عبدالمالک، پدر پروانه، در شبها نمیتواند راحت بخوابد؛ زیرا او قبل از فروش دخترش به سیانان، گفت که از احساس گناه، شرم و پریشانی «منفصل و شکسته» شده است. او چندین بار سعی کرده بود که از فروش دخترش پروانه اجتناب کند؛ اما او در یک جستوجوی ناموفق به خاطر کارگری به شهر قلعهی نو در مرکز ولایت بادغیس سفر کرد. او «پول زیادی» از اقوام و بستگانش نیز، قرض گرفته بود و حتا همسر عبدالمالک به گدایی از ساکنان اردوگاه برای دریافت و جمعآوری نان و غذا متوسل شد؛ اما او احساس کرد که اگر بخواهد خانوادهاش را سیر کند چارهای جز فروش پروانه دخترش را ندارد. او شبکه به سیانان، گفت: «ما هشت نفر در یک خانواده استیم. من ناگزیرم که این دخترم را بفروشم تا سایر اعضای خانواده را نجات بدهم و زنده نگه دارم». پدرش، گفت که این پول فروش پروانه تنها میتواند برای چند ماه سایر خانواده را زنده و سرپا نگه دارد تا اینکه او بتواند راهحل دیگری پیدا کند. پروانه، گفت: «امیدوار است که نظر خانواده را در مورد فروش شان تغییر دهد – پروانه جان رویای معلمشدن را در سر میپروراند و او هرگز نمیخواست تحصیلاتش را رها کند؛ اما عذر، استدعا و درخواستهای پروانه دیگر غیر قابل پذیرش و بیهوده بود. در ۲۴ ماه اکتبر، قربان، خریدار دختر که تنها با همین نام شناخته میشود، به خانه پدر پروانه آمد و مبلغ ۲۰۰ هراز افغانی را که حدوداً معادل (۲۲۰۰ دالر) میشود به عنوان (گَله) یا شیربها، زمین و پول نقد به پدر پروانه پرداخت کرد.
عبدالمالک، پدر پروانه گفت: «این عروس شما است. لطفا مراقبش باشید…لطفا او را ضرب و شتم نکنید». قربان این فروش را به عنوان یک ازدواج توصیف نمیکرد او، گفت که همسری قبلی هم دارد و از پروانه به گونهای مراقبت میکند که گویا یکی از فرزندان خودشان است. قربان گفت: «(پروانه) بسیار ارزان بود و پدرش هم بسیار فقیر بود. بنابراین، او نیاز به پول داشت. قربان افزود؛ «پروانه در خانه من کار خواهد کرد و من او را ضرب و شتم نخواهم کرد. ما با او مانند یکی از اعضای خانواده خود رفتار خواهیم کرد و همچنین من با پروانه مهربان خواهم بود». پروانه که چادر سیاه بر تن داشت، دو حلقه گل رنگارنگ را دور گردنش انداخته بودند. پروانه صورت خود را با دستش گرفته بود، زیر چادرش هقهق گریه میکرد؛ در حالی که پدرش نیز گریه میکرد به قربان، گفت: «این عروس شماست. لطفاً مراقب او باشید – شما اکنون مسؤول زندگی او استید، لطفاً او را نزنید و مورد ضرب و شتم قرار ندهید». قربان هم این سفارشات پدر دختر را قبول کرد، سپس، او دست پروانه را گرفت و او را از دروازه به بیرون هدایت کرد. همانطور که آنها از خانه برون میشدند، پدرش در کنار دروازه نظارهگر دختر نه سالهاش بود. پروانه پاهایش را در زمین فرو میکرد و سعی میکرد که خود را کنار بکشد و او چه سرسختانه مقامت میکرد که از خانه پدرش برون نرود؛ اما این گریهها و مقاومتها برایش دیگر هیچ فایدهای نداشت. بنابراین، او را به زور به طرف موتری که در آن حوالی منتظر سوار کردن عروس بود، بردند و سوارش کردند.
چه فاجعهی غمگینی بود!!!
از زمان تسلط طالبان در افغانستان، داستانهای فاجعهانگیزی زیادی مانند داستان پروانه در حال افزایش بوده است. اگرچه ازدواج با کودکانی زیر ۱۵ سال در سراسر افغانستان غیرقانونی است؛ اما سالیان سالها است که این امر به ویژه در مناطق روستایی افغانستان رایج بوده است. با اینحال، از ماه آگست به این طرف، به دلیل گرسنگی و ناامیدی بیشتر از پیش گسترش یافته است. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد که در هفته اخیر منتشر شده، بیش از نیمی از جمعیت و مردم افغانستان با کمبود غذایی حاد و شدید مواجه استند و بیش از ۳ میلیون کودک زیر ۵ سال در ماههای آینده با سوء تغذیه حاد مواجه خواهند شد. در تمام این مدتها، قیمت مواد غذایی در حال افزایش است. همهی بانکهای افغانستان با کمبود پول مواجه استند. با اینحال، همه کارگران و کارمندان بیکار شده اند. بر اساس گزارش دفتر هماهنگی سازمان ملل متحد در امور خدمات بشردوستانه یا (UNOCHA)، نزدیک به ۶۷۷,۰۰۰ نفر در سال جاری به دلیل جنگ در افغانستان آواره شده اند. بسیاری از آنها مانند خانوادهی پروانه در خیمهها و کلبههای گلی در کمپهای آوارگان داخلی زندگی میکنند.
هِدر بار، ریس بخش حقوق زنان در دیدهبان حقوق بشر، گفت: «این کاملاً فاجعهآمیز است». ما تا ماهها یا هفتهها برای جلوگیری از این وضعیت اضطراری فرصت نداریم… ما در حال حاضر در شرایط وخیم و اضطراری قرار داریم، و این مشکل بزرگی است به ویژه برای دختران افغانستان که پس از تسلط طالبان در خانه حبس شدند و بازگشت برادران خود را به مکاتب و مدارس تماشا میکنند که این موضوع برای آنها بسیار آزاردهنده است. طالبان گفته اند، روی طرحی کار میکنند که به دختران نیز، اجازه بازگشت به مکاتب و مدارس داده شود؛ اما آنها هنوز نگفتهاند که چه زمانی ممکن است این اتفاق بیفتد و یا چه شرایطی ممکن است روی این موضوع تحمیل شود. عدم اطمینان حکومت طالبانی همراه با افزایش فقر روزانه، بسیاری از دختران جوان و نا بالغ را به بازار ازدواجهای اجباری سوق داده است. به گفتهی هِدر بار موظف در دیدهبان حقوق بشر «به محض اینکه دختری از تحصیل باز بماند و یا فارغالتحصیل شود، ناگهان احتمال ازدواج او افزایش مییابد». همانطوری که بار موظف در دیدهبان حقوق بشر، گفت: «تا زمانی که یک دختر به مکتب میرود خانواده دختر برای آینده او سرمایهگذاری میکنند. بنابراین، به محض اینکه دختری از تحصیل باز بماند و یا هم فارغالتحصیل شود، به طور ناگهانی احتمال پافشاری بر ازدواج او بسیار زیاد میشود. با اینحال، هنگامی که یک دختر به عنوان عروس فروخته میشود، شانس او برای ادامهی تحصیل و یا دنبالکردن یک راه مستقل نزدیک به صفر است». در عوض، او با آیندهی بسیار تاریکتری روبهرو میشود. بر اساس گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل متحد (UNFPA)، بدون دسترسی به خدمات پیشگیری از بارداری و یا رعایت بهداشت باروری، تقریباً ۱۰ درصد از دختران افغانستان از سنین ۱۵ تا ۱۹ ساله در هر سال زایمان میکنند. با اینحال، به گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل متحد؛ بسیاری از این دختران خیلی کوچک استند و نمیتوانند که به رابطه جنسی رضایت بدهند و به دلیل عدم رشد بدنی و جسمیشان با عوارض دردناکی زایمان روبهرو میشوند – بنابراین، آمار مرگومیر ناشی از بارداری برای دختران ۱۵ تا ۱۹ ساله، بیش از دو برابر میزان مرگ و میر زنان ۲۰ تا ۲۴ ساله است.
من هرگز نمی خواهم پدر و مادرم را ترک کنم
ماگل، دختر ۱۰ ساله در همسایگی از ولایت غور است که هر روز گریه میکند و آماده میشود تا برای تصفیه قرضداری خانوادهاش به یک پیرمرد ۷۰ ساله فروخته شده است. خانوادهی او به مبلغ ۲۰۰۰۰۰ افغانی که معادل (۲۲۰۰ دالر) میشود، از همسایه خود در روستایشان قرض گرفته بودند؛ اما پدر و مادر ماگل هیچ درآمد و یا پساندازی ندارد که بتوانند پول طلبکارش را پرداخت کنند. خریدار، ابراهیم، پدر ماگل را تهدید کرده بود که او را به دلیل عدم پرداخت پول خود زندانی خواهد کرد. ابراهیم که تنها با همین نام شناخته میشود، گفت که به خریدار قول داده بود که تا یک ماه دیگر پولش را پرداخت خواهد کرد؛ اما اکنون آن موعود هم تمام شده است. ابراهیم، گفت: «اکنون من نمیدانم چه کار کنم، من حتا اگر دخترم را به او ندهم، به زور هم میبرد».
گل افروز، مادر ماگل، به همان اندازه احساس درماندگی میکند که گفت: «از خدا میخواهم که این روزهای بد زودتر بگذرد». این خریدار هم مانند قربان، ادعا کرد که با ماگل بدرفتاری نمیکند و او به سادگی در کارهای آشپزی و نظافت خانه با ماگل کمک میکند؛ اما با توجه به سابقهای تهدیدهای او علیه خانواده ماگل، ثابت میکند که این ادعاها و اطمینانها پوچ و یاوهگویی است. ماگل در حالی که روی کف خانه پدرش نشسته بود، هق هق گریه میکرد گفت: «من واقعا او پیرمرد را نمیخواهم. اگر خانوادهام مرا مجبور کنند که با او بروم، من خودکشی خواهم کرد. من هرگز نمیتوانم پدر و مادرم را ترک کنم». این دومین وضعیت مشابه برای یک خانواده ۹ نفره در ولایت غور است که دو دختر ۴ ساله و ۹ ساله خود را میفروشند. این پدر خانواده نیز، مانند اکثر افراد در کمپ بیجاشدگان هیچ کار و درآمدی ندارد؛ اما او حتا با مشکلات سختتری نسبت به معلولیت که دارد مواجه است. رخشانه مادربزرگ زیتون میگوید: «اگر ما آب و نان و غذا میداشتیم و کسی به ما کمک میکرد، ما هرگز از دست مجبوریت این کار را نمیکردیم». پدرش آماده است که دخترانش را به قیمت ۱۰۰۰۰۰ افغانی که هرکداماش معادل (۱۱۰۰ دالر) میشود، بفروشد. زیتون، دختر ۴ ساله با موهای دراز و چشمان قهوهای بزرگ بزرگ، گفت: «من میدانم که هر روز چرا چنین اتفاقات میافتد؛ چون که ما خانواده فقیر استیم، نان و غذا برای خوردن نداریم». با اینحال، مادر بزرگ آنها با این وضعیت بسیار نگران و پریشان است. رخشانه در حالی که اشک می ریخت، گفت: «اگر ما نان و غذا داشته باشیم و کسی باشد که به ما کمک کند، هرگز این کار را نمیکردیم، بنابراین، ما دیگر چارهای جز این کار نداریم».

زیتونی ۴ ساله با برادر کوچکش در خانه در ولایت غور در حال بازی است. عکس از سیانان
قطع کمکهای بینالمللی
رهبران و فرماندهان محلی طالبان در ولایت بادغیس، میگویند که قصد دارند برای جلوگیری از فروش دختران توسط خانوادههایش به آنها مواد غذایی توزیع کنند. مولوی جلالالدین، سخنگوی وزارت عدلیه طالبان، بدون اشاره به جزئیات موضوع، گفت: «هنگامی که ما این طرح را اجرا کنیم، اگر خانوادهها دوباره به فروش فرزندان خود ادامه دهند، آنها را به زندان خواهیم انداخت»؛ اما مشکلات در افغانستان، بزرگتر و فراتر از بادغیس است. با نزدیکشدن فصل سرمای زمستان، طالبان و نهادهای بشردوستانه خواهان کمکهای بیشتری استند، آنها امیدوار استند که این کمکها بتوانند از افزایش ازدواج کودکان جلوگیری کند. تسلط سریع طالبان بر افغانستان همزمان با خروج نیروهای ایالات متحده و متحدانش، جامعهی بینالمللی را بر آن داشت تا کمکهای انکشافی را در افغانستان متوقف کند – پولی که برای حمایت از اقتصاد و خدمات کلیدی در کشور حیاتی بود. کشورها و نهادهای چندجانبه به دلیل ترس از مشروعیتبخشیدن به طالبان به عنوان رهبران و زمامداران افغانستان، هیچ تمایلی به تمدید تعهدات خود در افغانستان ندارند.
به گفتهی سخنگوی صندوق جمعیت سازمان ملل متحد؛ با نزدیکشدن به سقوط اقتصاد افغانستان، کمککنندگان سازمان ملل متحد بیش از یک میلیارد دالر کمک بشردوستانه در ماه سپتامبر متعهد شدند که ۶۰۶ میلیون دالر آن نیازهای مبرم مردم افغانستان را برآورده میکند. اما حالا کمتر از نیمی از این پولِ وعدهشده دریافت شده است و برخی از کشورهای کمککننده هنوز پول شان را پرداخت نکردهاند. تعدادی از خانوادهها و کارشناسانی که با شبکه سیانان صحبت کرده اند، از کمبود کمک و محرومیت در بدترین وضعیت کشور ابراز نگرانی دارند. ایزابل موسارد کارلسین، رییس دفتر صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، تأکید کرد که نهادهای کمککننده کمکهای بشردوستانه هنوز در ارایه امدادرسانی و حمایت از شفاخانهها و مردم متعهد استند؛ اما این کمکها هنوز هم برای مردم کافی نیست. کارلسین، گفت: «با آزادنکردن بودجه (توسعه) که آنها از دولت طالبان در اختیار دارند، بنابراین، اینها افراد آسیبپذیر، فقرا و دختران کوچک استند که از این بابت در رنج و عذاب استند». بار و کارلسین اذعان داشتند که رهبران جهان باید طالبان را در قبال نقض حقوق بشری پاسخگو کنند؛ اما آنها هشدار دادند هر چه که افغانستان بدون کمک انکشافی یا تصفیهپذیری بیشتری بگذرد، خانوادههای بیشتری با مرگ بر اثر گرسنگی مواجه میشوند و احتمال ابتلای فروش دختران نیز بیشتر و بیشتر میشود. طالبان نیز، درخواست کمک کرده اند. یکی از مدیران کمپ آوارگان داخلی در ولایت غور، گفت: «طالبان از نهادها وسازمانهای امدادرسان میخواهد که به افغانستان بازگردند و به این افراد کمک کنند. من از جامعهی بینالمللی نهادها و سازمانهای امدادی میخواهم که قبل از آمدن فصل سرمای زمستان، بیایند و به این مردم کمک کنند».
اگر وضعیت مالی من خوبتر نشود، مجبورم یکی دیگر از دخترانم که دو ساله است را نیز بفروشم
مالک در اردوگاه آوارگان در ولایت بادغیس هیچ توهم و تصوری در مورد اینکه فروش دخترش چه معنایی دارد و یا وضعیت ناگوار برای آینده خانوادهاش چه خواهد بود، ندارد. قربان، گفت که از دخترش به عنوان کارگر در خانه استفاده میکند نه عروس؛ اما مالک میداند که کنترلی بر آن چه که اکنون برای او اتفاق میافتد، ندارد. مالک به سیانان، گفت: «پیرمرد به من گفت، من پول دختر را میدهم. به تو ربطی ندارد که من با او چه کاری میکنم… این تنها مربوط من میشود، نه از تو». این هشدار شوم و بدشگون به عبدالمالک، پدر پروانه سنگینی میکند؛ زیرا عبدالمالک در مورد روزهای تاریک پیش روی دخترش فکر میکند. سرما و سردی در حال افزایش است، بارش و برف بخشهایی از کشور را فراگرفته است. وقتی که پول دریافتی از فروش پروانه تمام شود، او با سه دختر و یک پسر که هنوز در خانه برای حمایت از آنها است به نقطه صفر بازخواهد گشت. او گفت: «همانطور که من میبینم، ما دیگر هیچ آیندهای نداریم – آینده ما نابود شده است. اگر وضعیت مالی من خوبتر نشود، من مجبور استم دختری دو ساله خود را که در خانه مانده است نیز، بفروشم.