کلیشه‌های تبعیض؛ نگاه‌ها و برداشت‌ها

صبح کابل
کلیشه‌های تبعیض؛ نگاه‌ها و برداشت‌ها

نویسنده: فاطمه سرکش، دانشجوی جامعه‌شناسی

جامعه‌ی ما نگاهی زن‌ستیزانه و فروکاست‌گرایانه نسبت به توانایی‌ها و ظرفیت‌های زنان دارد. این نگرش تبعیض‌آمیز، بیشتر ریشه در فرهنگ و خوانش‌های افراطی-سنتی از دین دارد؛ نه‌تنها فرهنگ موجود بنیادهای این نگرش را تشدید کرده، بلکه زن‌ستیزی، کم‌شمردن و شی‌انگاری زنان را بازنمایی و برجسته‌سازی نیز کرده است.

با نگاهی به اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های اجتماعی در جامعه، می‌شود رگه‌‌هایی از زن‌ستیزی و تبعیض را آفتابی کرده و از روزنه‌ی جامعه‌شناسی به این مسئله، نظری آسیب‌شناسانه انداخت.

اصطلاحات کلیشه‌ای مستقیم یا غیرمستقیم در جامعه -فرهنگ توده‌ها و تفکر جمعی- افغانستان وجود دارد که با ادبیات مردسالارانه و تحقیر زنان، ادبیات تبعیض را پرورش می‌دهند. با تکرار اصطلاحات زن‌ستیزانه، حجم تحقیر و تبعیض نیز در جامعه بازتولید می­شود.

 در واقع به تعبیر «گربنر» مفاهیم در جامعه به سان دانه‌های گندم کاشت می‌شوند. هرچند گربنر این تعبیر را در «نظریه کاشت» در حوزه رسانه‌ها مطرح کرده، اما می‌شود از نظریه‌ی این اندیش‌مند امریکایی در حوزه‌ی کاشت کلیشه‌های زن‌ستیزانه‌ در جامعه افغانستان وام گرفت.

 امروز مردم افغانستان اذهان جنسیت‌زده دارند، زبان و ادبیات در این کشور با جنسیت گره ‌خورده است، نگرش و جهان‌بینی با جنسیت مرزبندی و تبیین شده است. این مفاهیم چنان درونی شده است که اثرات آن را پیوسته در دیوارنوشت‌های شهری، شیشه‌ی موترها، سه‌چرخه‌های شهری و قصه‌ها و حکایت‌ها محلی می‌توان یافت. بدون شک تفکر جنسیت‌زده به لحاظ روانی اثرات بسیار مخرب بر زندگی زنان وارد کرده/ می‌کند و از سوی دیگر این ادبیات نفرت‌آمیز و کوچک‌پندار، روحیه‌ی پیشرفت و اعتمادبه‌نفس را از زنان گرفته/ می‌گیرد.

«قربان وجودت که وجودم ز وجودت به‌وجود آمده مادر»، «چشمان منتظر را گریان مکن خدایا»، «زیبارویان بی‌وفایند»، «شتاب نکن! مقصد خاک»، «بهشت زیر پای مادران است»؛ نوشتن این‌گونه جملات که نمایانگر ادبیات عامه‌ی مردم و احساسات درونی راننده‌ها است ایرادی ندارد و این نوشته‌ها می‌تواند باعث تقویت فرهنگ عامه شده و از این طریق در اذهان مردم باقی بماند؛ اما در اکثر موارد این اصطلاحات و مفاهیم عامیانه جایش را به ادبیات نفرت‌انگیز و زن‌ستیزانه می‌دهد که در درازمدت تاثیر مخرب و ویران‌گری را به بار می‌آورد و کمر زنان ستم‌دیده این دیار را خم می‌کند.

برای نمونه هر کدام ما در زندگی خود با این کلیشه‌ها و ادبیات روبه‌رو شده‌ایم؛ «زن را بزن » «کرونا بگیر زن نگیر»، «مرگ دست خدا است و زن یک وسیله است»، «سرطان بگیر زن نگیر»، «زن بلا است و الهی هیچ خانه بی‌بلا نباشد»، «چو گرفتی زن رنجور ز گهواره تا گور غم زن بخور»؛ این نوشته‌ها تنها چند جمله و حرف ساده نیست که همین‌طور روی شیشه‌های موتر و دیوارهای عمومی نوشته شده است، بلکه رگه‌های جامعه‌شناختی و روانی دارد و نشان می‌دهد که کلیشه‌های تبعیض و نفرت نسبت به زنان چقدر درونی و عمیق شده است. این نشان‌گر ناخودآگاه جمعی مردم نسبت به زنان است.

این نوشته‌ها رابطه مستقیم با تفکر جمعی و اندیشه مردم دارد که در  پستوهای ذهنی‌شان جا خوش کرده است. در جامعه‌ی مردسالار که هم‌وراه در پی سلطه بر زنان بوده، تبعیض‌ها و کم‌انگاری زنان در ذهن ترسیم شده و بعد در دنیای واقعی عینت می‌یابد. مولفه‌های جامعه‌‌ی زن‌ستیز افغانستان نخست در ذهن شکل گرفته و بعد وارد عنیت جامعه شده و به توته حقیقت نشسته است. امروزه اگر زنان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی نقش ندارند و غیبت ‌حضور آن‌ها بسیار محسوس است، برآیند همین تفکر زن‌ستزانه و فروکاست‌پندارانه نسبت به زنان است که در ذهن جمعی وجود دارد.

با وجود انواع خشونت، بهره‌کشی جنسی، زیر پاگذاشتن حقوق فردی و اجتماعی،‌ سوء استفاده از احساسات زنان، حالا زن سوژه­ای دیوارنوشت‌ها و فکاهی‌ روی شیشه‌های موتر برای خندین و سرگرمی نیز شده است. باری روی شیشه‌ی سه‌چرخ نوشته بود که «مرگ دست خداست و زن گرفتن وسیله است»، با نگاهی اعتراض‌آمیز پرسیدم که چرا چنین ادبیات را به کار برده است. راننده خنده‌کنان پاسخ داد که فقط برای خندین و سرگرمی این کار را کرده است. آن راننده اصرار می‌کرد که به زنان احترام دارد، اما خودش زنان را سوژه خنده و سرگرمی می‌پنداشت. این آشکارا فکر معیوب مردمی را نشان می‌دهد که سنگ احترام به زنان را به سینه می‌کوبند و تا حرفی از حقوق و مطالبات زنان به میان می‌آید، برای نشان دادن نظر خیرخواهانه خود زن را تا جایگاه تقدس بالا می‌برد و نقل می‌کند که بهشت زیر پای مادران است و زن همسر است و خواهر…

 با این حال، چه انگیزه‌‌ای وجود دارد که دوست دارند، همان قشری را که در زبان برایش اهمیت زیادی قایل اند، مضمونی برای فکاهی بسازند؟ نحوه به‌کارگیری کلمات در میان مردم نبض تفکر واقعی نسبت به زنان را به نمایش گذاشته است. تحقیر پنهان و آشکار در پیام‌ها و شعارهای مردم نشان‌دهنده نگرش آن‌ها نسبت به زنان است. در تاریخ افغانستان زنان همیشه زیر تبعیض و سلطه به سر برده‌اند. این ادبیات به اندازه‌ی تاریخ افغانستان قدامت دارد و برای تغییر در این عرصه تلاش نفس‌گیر و وقت کافی لازم است تا نشان داده شود که زنان نیز به سان مردان، ظرفیت متعالی‌شدن دارند و می‌توانند در همه عرصه‌ها دوشادوش مردان قلم و قدم بزنند.

یکی از علت‌های سردادن شعارهای ضد زن در افغانستان، نشأت گرفته از تصورات قالبی‌ای است که در اذهان افراد درونی شده و به خودی خود عمل می‌کنند. تصورات قالبی یکی از امور نسبتاً پایدار فرهنگی است که در هر جامعه وجود دارد و عنصری­ است که در عرف و سنت مردم ریشه دارد. تصورات قالبی‌ای که اغلبا در جامعه ما در رابطه به زنان وجود داشته است: نقش زن را محدود به خانه و شوهرداری و فرزندپروری می‌کند. این نگرش می‌پندارد که زن سطح خرد پایین داشته و به عنوان جنس مطیع و فرمانبردار شناخته می‌شود. از همین‌رو در خانواده‌های افغانستان زن هرچه فرمانبردار و مطیع باشد، خوب و مورد پذیرش است.

اصطلاحات کلیشه‌‌ای و تصورات قالبی در مورد زنان، نتایج پنهان و آشکار در حیات فردی و اجتماعی زنان می‌گذارد و این خود سبب کاهش میزان منزلت اجتماعی، تقویت رفتار تبعیض‌آمیز و درونی‌شدن ادبیات زن‌ستیزانه در جامعه می‌شود. از سوی دیگر، این ادبیات به مردان اجازه می‌دهند که از زنان سوژه‌ برای خنده و سرگرمی بسازند که در دزار مدت تاثیرات روانی مخرب بر اندیشه زنان دارد. عادی‌سازی جملات توهین‌آمیز نسبت به زنان در جامعه، موجب بیشترشدن تبعیض جنسیتی و تحکم آن در اذهان عمومی می‌شود.

نفس فکاهه‌گفتن و نوشتن آن کار بدی نیست، همان‌طور که خندیدن انرژی و زیبایی خلق می‌کند؛ ولی این وقتی مایه نگرانی ا‌ست که سوژه‌ی خنده زنان باشند و ادبیاتی به کار برود که جنسیت‌زده و فروکاست‌انگارانه نسبت به زنان باشد. وزارت اطلاعات و فرهنگ باید در خصوص اصطلاحات، دیوارنوشت‌ها و ادبیات زن‌ستیزانه پالیسی‌ای را روی دست بگیرد و از سوی دیگر علما، رسانه‌ها و فعالان حقوق بشری در راستایی تغییر نگرش جامعه نسبت به زنان کار کنند. متاسفانه در بیست سال گذشته کارهای پرژوه‌‌ای زمینه‌ها و امکان‌ها برای تغییر را از جامعه ما گرفت؛ اما حالا نیز وقت است و باید همه دست ‌به ‌دست هم بدهیم تا ادبیات نفرت و کلیشه‌های تبعیض در جامعه، از میان برداشته شود.

          ­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­