
نویسنده: عصمتالله جعفری
معمولا هر سال در روز جهانی همبستگی زنان (۸ مارچ)، تلاش می کنم در برنامه ها و تجلیل ها شرکت کنم و کنجکاوم بدانم، چه تحول کمی و کیفی در وضعیت زنان در ولایت هرات، طی یک سال گذشته به وجود آمده است؛ این انگیزه، ترغیبم می کند با دقت وارد محتوای برنامه ها شوم و در ذهن خود، تصویری از وضعیت مبهم زنان ترسیم کنم. هر چند امسال ویروس کرونا باعث شد هشتم مارچ، مانند سال های گذشته در هرات تجلیل نشود؛ اما با آن هم، از این روز کموبیش، پراکنده و به صورت شخصی در گوشه و کنار تجلیل شد. من هم خوشبختانه توانستم در دو محفل شرکت کنم. نکته ای که در این دو محفل و در سال های قبل همواره توجهم را به خود جلب می-کرد، تسلط «روایت یأس» بر محتوای برنامه ها بود.
با مثالی ادامه می دهم. تقریبا در اکثر قریب به اتفاق برنامه ها، شعری دکلمه می شود که بیت آغازین آن «زنی را می شناسم من…» است. هر چند این شعر بسیاری از دردهای ناگفته و رنج های بی شمار زنان افغانستان را به زیبایی بیان می کند؛ اما محتوای آن، در گفتمان ناامیدی است. به عبارتی، وقتی کسی این شعر را با دقت گوش کند، از آن استنباط می شود که وضعیت زنان چنین و چنان دردناک است و مخاطب، کاملا با احساس و محتوای غم انگیز شعر رابطه برقرار می کند؛ اما در نهایت، به این نتیجه می رسد که هر چند این وضعیت دردناک و غیرانسانی است؛ ولی کاری نمی توان کرد؛ چنان که یکی از دوستان در محفلی، پس از اتمام شعر به من گفت: محتوای این شعر، وضعیت زنان را مانند وضعیت مبتلایان به بیماری ویروس کرونا توصیف می کند. من می توانم با آن ها خیلی همدلی و همدردی کنم؛ اما در حل مسأله احساس عجز می کنم و به این نتیجه می رسم که تغییر این وضعیت فقط در حیطهی توانایی علم طبابت است و بس.
این شعر، فقط مثالی از فعالیت های متعددی است که در این برنامه ها اجرا میشود و به صورت قوی گفتمان ناامیدی را روایت می کند. منظور من از گفتمان یا روایت ناامیدی، فضایی است که در آن، فقط از درد و رنج گفته شود. افراد هیچ روزنه ی امیدی برای برونرفت از آن شرایط نبینند. آن ها خودشان را در تغییر وضعیت ناتوان بیابند یا بدان ها ناخواسته تلقین شود که وضعیت، هیچ تغییری نکرده و تمام تلاش ها ناکام بوده است. هرچند من به هیچ عنوان باورمند نیستم که واقع بینی را جاگزین آرمان گرایی کنیم. اتفاقاً یکی از دغدغه های اصلی من این است که مسألهی زنان در افغانستان و به ویژه در هرات، درست و صریح طرح نشده است و دستآوردهای این دو دهه را به شدت ناکافی و ناموفق میدانم؛ اما نمی توان سلطهی روایت یأس بر محتوای برنامه های مناسبتی در هشتم مارچ را توجیه کرد. شاید در ذهن مخاطب، این پرسش طرح شده باشد که اگر این روایت ناامیدی است، چگونه از امیدها روایت کنیم؟ از نظر من، راه های مختلفی وجود دارد که در حین طرح مسأله، وضعیت نگران کنندهی زنان، از روزنه های امید سخن رانده شود.
شاید یکی از مناسب ترین راه ها، این باشد که در هر برنامه، بخشی به توصیف دستآوردهای چند سال اخیر، در بهبود وضعیت زنان اختصاص یابد و در صورت امکان، به تعقیب آن، مباحث توصیفی در بستر نظری قوی راه انداخته شود و تحوالات کیفی در جایگاه زنان به درستی و دقت تحلیل شود. البته باید در نظر داشت که در این زمینه، بهتر است هم جلوِ اغراق گرفته شود و هم به اندازهی کافی ظریفانه نگرسته شود تا اهمیت دستآوردهای به ظاهر ناچیز درک شود؛ به عنوان مثال، یک دفتر را در نظر بگیرید که مسؤولان تصمیم به تجلیل از هشتم مارچ دارند؛ آن ها می توانند دور هم بنشینند و این پرسش را مطرح کنند که طی یک سال گذشته، چه دستآوردهایی در عرصهی زنان در کشور یا ولایت تحقق یافته است. حتا اگر این دستآوردها توقع عموم را برآورده نکرده باشد، باز هم مهم است که به آن ها به عنوان پیش رفت نگرسته شود. برای این که اهمیت این تغییرات درک شود، مناسب است که وضعیت فعلی در همان مورد مشخص، با وضعیت گذشته مقایسه شود. به عنوان نمونه، به نظرم رشد حضور زنان در سطوح تصمیم گیری در ولایت هرات، از حدود یک درصد به تقریبا چهار درصد در سال ۲۰۱۹، دستآورد بزرگی است. هر چند ممکن است در مقایسه با سلطهی مردان که حدود ۹۶% می شود، بسیار ناچیز به نظر برسد و یا ممکن است مسألهی نمادین بودن آنان مطرح شود. با وجود تمام این مسائل، این رقم یک گام به جلو است و باید زنان به اهمیت این گام پی ببرند. درک این پیشرفت، به آن-ها امید خلق می کند. آن ها دیگر آینده را مطلقا تاریک نخواهند دید؛ بلکه این روزنه ها چون نقطه های سفید در فضای کائنات تاریک (!) مشاهده میشود که در جای خود کاملا قابل تأمل و ارزشمند است.
ممکن است کسانی بپرسند که چگونه می توان به داده های مربوط به پیشرفت ها در وضعیت زنان دسترسی پیدا کرد؟ پاسخ ابتدایی به این پرسش این است که متأسفانه، حتا خود ادارات و قوهی مجریه در این مورد دچار خلای معلوماتی اند؛ چه برسد به عموم مردم؛ اما این به آن معنا نیست که در این زمینه، هیچ معلوماتی وجود ندارد. اتفاقا هر ساله داده های ارزشمندی از آدرس ادارهی احصائیهی مرکزی نشر می شود که به سهولت با مراجعه به سالنامه ها قابل دسترسی است. نهادهای دیگری نیز وجود دارد که عملا در راستای تولید دادههای قابل اعتماد در زمینه های مختلف، به ویژه زنان فعالیت می کند. سرویهای سالانهی بنیاد آسیا، یکی از این مثال ها است. البته نگرانیِ دیگری وجود دارد که افراد ممکن است به داده ها دسترسی داشته باشند؛ اما قادر به معنادادن به آمار و ارقام نباشند. در راستای همین نگرانی، من در نخست پیشنهاد کردم که بررسی پیشرفت زنان در دو بخش انجام شود؛ ابتدا توصیف وضعیت و سپس یک یا چند متخصص، داده ها را تحلیل کنند.
در پایان، یک بار دیگر تأکید می کنم که در کنار توصیف و توضیح نگرانی ها، بیایید از امیدها نیز روایت کنیم. به یاد داشته باشیم که ممکن است دستآوردها در لابهلای گَرد و غبار آشفتگی ها گم شده باشد؛ اما باید یقین داشته باشیم که روزنه های امیدی وجود دارد و باید به زنان ناامید، نشان داده شود.