
وقتی وضعیت اندکی آرام شد، من با چند تن از همراهان به سوی نیروهای امنیتی رفتیم تا حضورا از آنها دلجویی کنیم و به آنها اطمینان دهیم که «هدف ما از آمدن به ارگ تخریبکاری و براندازی نیست، بلکه رساندن صدای ملت به گوش زمامداران نامردی است که ملت را دچار شرم و سرشکستگی کرده اند.» کامرههای زیادی آمده بودند که گام به گام لحظهها را ثبت میکردند. سربازان امنیتی، به دور از تعلق قومی و اتنیکی و زبانی، با عطوفت و مهربانی از ما استقبال کردند و عدهای از آنان اشک در چشمان شان حلقه زده بود. این لحظه عاطفیترین صحنههای «انقلاب تبسم» را به تاریخ میسپرد. لحظهای نگذشته بود که رابطهی صمیمانه و نزدیکی میان نیروهای امنیتی و جوانان تظاهرکننده برقرار شد. با هم یکجا میایستادند یا عکسهای سلفی میگرفتند. برخی از جوانان که غذایی با خود داشتند، آن را با نیروهای امنیتی تقسیم میکردند. بعدها شنیدیم که قطع سریع شلیکها و تأمین رابطهی دوستانه میان مردم و نیروهای امنیتی، حلقاتی را در ارگ به این توهم و هراس انداخته بود که گویا توطیهای برای براندازی حکومت در جریان است و کسانی از درون نظام و نیروهای امنیتی نیز در ساقط ساختن حکومت دست دارند.
خادم حسین کریمی، بدون این که منبع ادعای خود را ذکر کند، گزارش تکاندهندهای از فضای حاکم بر ارگ دارد. وی مینویسد:«پس از عبور نخستین صف معترضان از دروازهی ادارهی امور ریاست جمهوری، رییس جمهور آماده میشد که ارگ را به مقصد میدان هوایی بگرام یا قندهار ترک کند. دو چرخبال در محوطهی ارگ آمادهی پرواز و خارج کردن رییس جمهوری از ارگ بود. اشرف غنی احمدزی، دقایقی قبل، یک پیام ویدیویی را در وضعیت روحی مضطربی خطاب به معترضان ثبت کرده بود. در هنگامهی آمادگی رییس جمهوری برای خروج از ارگ، داکتر عبدالله به همراه سرور دانش و محمد محقق به دفتر او وارد شدند. عبدالله از رییسجمهوری خواست که از ارگ خارج نشود؛ زیرا به باور او با خروجش از ارگ همه چیز حکومت وحدت ملی به پایان میرسید.
غنی احمدزی گفت که هزاران نفر از معترضان در حال عبور از دیوارهای ارگ استند و ممکن نیست که محافظان ریاستجمهوری همهی معترضان را بکشند. عبدالله گفت که اتفاق خاصی رخ نداده است. مردم راهپیمایی کرده اند و میشود با نمایندگان معترضان گفتوگو کرد. فرار راه حل نیست». (کوچهبازاریها، چاپ اول، صفحات ۱۸۱ و ۱۸۲)
در صحبتهایی که بعد از قیام تبسم با برخی از دوستانم در حلقهی ارگ داشتم، هیچکدام آنها از تصمیم قطعی اشرف غنی برای فرار چیزی نگفتند؛ اما اعتراف داشتند که همهی ساکنان ارگ وحشتزده بودند و احتمال سقوط حکومت را قطعی میدانستند. یکی ادعا کرد که بی بی گل، بانوی اول مملکت، میگریست؛ اما معلوم نبود که گریهاش به خاطر دادخواهی مردم بود یا به خاطر ترس از هلاک شدن در هجوم معترضان خشمگین. کسی گفت که تانکها و سربازان محوطهی ارگ نیز تا نزدیک قرارگاههای وزارت دفاع عقبنشینی کرده بودند و هیچ کسی در ساحات اطراف ارگ برای محافظت از رییسجمهوری وجود نداشت. گویا این وضعیت نیز احتمال توطیه برای براندازی حکومت را در ذهن ارگ تقویت کرده بود.
***
وقتی از صحبت با سربازان و نیروهای امنیتی فارغ شدیم، به سمت دختران و زنانی رفتیم که تابوتهای شهدا را بر دوش داشتند. همهی آنها را به رعایت نظم و انضباط تشویق کردیم و از آنها خواستیم که تابوتها را روی زمین بگذارند و خود نیز آرام بنشینند. آثار خستگی و نگرانی و هراس توأم با عزمی استوار در نگاههای تک تک آنان خوانده میشد. رفتار دوستانهی نیروهای امنیتی روحیهی عمومی را فوقالعاده متأثر کرده بود. من هیچ نشانهای از یک حرکت غیرمسؤولانه در کسی ندیدم.
پس از این که نسبت به تأمین نظم و آرامش در میان معترضان مطمین شدیم، بلافاصله شروع کردم به زنگ زدن به برخی شخصیتهایی که احساس میکردم راهی به ارگ و حلقات تصمیمگیری ارگ دارند. اولین فرد سیما غنی بود که از طریق او با اعضای ارشد دفتر رییسجمهوری تماسم برقرار شد. وفی، حیدر اعتمادی، اسدالله صالحی، نعمتالله سایر، سلام رحیمی و واثق از کسانی بودند که تقریباً هر چند دقیقه یک بار با یکی از آنها صحبت میکردم. برای آنها وخامت اوضاع را شرح دادم و عواقب بیاعتنایی یا تعلل ارگ را نیز هشدار دادم. گفتم: حالا وضعیت تحت کنترل است و تظاهرکنندگان تنها خواست و توقع شان همین است که رییسجمهوری با آنها صحبت کند و به مطالبات شان که در نهایت دقت و با درنظرداشت عملیبودن آنها مطرح شده است، گردن بگذارد. گفتم: توجه کردن به خواست و مطالبات مردم برای حکومت دموکراتیک عیب نیست. بلکه امتیاز و افتخار است. اشرف غنی میتواند از این فرصت برای همدلی و همدردی با مردم استفاده کند و نشان دهد که در مقام یک فرد دموکرات و مدنی، به خواست مردم احترام میگذارد. حدس میزنم در پارهای از موارد لحن و کلماتی که در صحبتهایم به کار میبردم، آگاهانه یا ناآگاهانه درشت و تند میشد؛ اما بازخورد آن توسط این افراد به صورت کامل دوستانه و توأم با همدردی بود.
این مقامات، تقریبا به طور یکدست میگفتند که ارگ و رییسجمهوری با خواستها و مطالبات مردم مشکلی ندارد و در مورد آنها هیچ تعللی به خرج نمیدهد. آنها صرفا میخواستند برای ارگ وقت داده شود تا صورت عملیاتی این پیشنهادها آماده شود. میگفتند که از هجوم مردم جلوگیری شود تا به کسی آسیب نرسد. در بسیاری از این صحبتها، برای اطمینان خاطر همراهانم و نیز به منظور این که همکاری آنان را در تأمین نظم و آرامش جلب کنم، صدای تلفونم را بلند میکردم تا همه بشنوند و از نکتهها و نظریات من هم گام به گام در جریان قرار داشته باشند. در یکی از صحبتها با اسدالله صالحی، وقتی گفتم: قولاردو یا تشکیل واحد اداری خواستهای نیست که ارگ بخواهد در مورد آن چانهزنی کند؛ سوگند یاد کرد و گفت که بحث چانهزنی نیست. باید وقت داده شود که ترتیبات عملیشدن این خواستهها داده شود. بقیه هم به تکرار میگفتند که این خواستها نه غیر معقول است و نه غیر عملی.
مقامات ارگ چندین بار اصرار کردند که هیأتی از طرف تظاهرکنندگان آماده شود تا با رییسجمهور و سایر مقامات ارگ مذاکره کنند. میگفتیم ضرورتی به مذاکره یا گفتوگو نیست. مطالبهی مردم روشن است. ارگ اگر حرف خاصی ندارد، به طور صریح و رسمی اعلام کند که آن را قبول میکند تا مردم قناعت کنند و فشار از هر دو جانب برداشته شود. هدف من بیشتر سادهساختن پروسهی حل مسأله بود و فکر میکردم به هر اندازه که رابطه و صحبتها داخل چنبرهی بروکراسی و هیأت و مذاکره بیفتد، وضعیت وخیمتر و پیچیدهتر میشود. برای مقامات ارگ میگفتم که اشرف غنی با هر امکانی که در اختیار دارد، ابتدا با خواستهها و مطالبات مردم همنوایی کند تا گامهای بعدی راحتتر برداشته شود.
سخنان مقامات ارگ و تعبیرات شان در مورد مطالبات و خواستههای مردم به صورت مجموع آرام و مسالمتجویانه بود. سیما غنی و حیدر اعتمادی در تمام لحظاتی که مکالمات ما جریان داشت، نقش موثر و مفیدی بازی میکردند. همهی افرادی که در این مکالمات سهیم بودند، از افراد نزدیک به اشرف غنی بودند و رابطهی فردی من نیز با همهی آنها خوب و دوستانه بود و تا حدی زیاد به زبان هم پی میبردیم. برخی از آنها، از جمله سیما غنی، حیدر اعتمادی و نعمتالله سایر، از دوستان ما در حلقهی ۷۲ نیز بودند. گاهی که در سخنان من نیش و کنایههای تندی به اشرف غنی وارد میشد، این افراد به دلیل سابقهی شناختی که از همدیگر داشتیم، آن را با خونسردی تحویل میگرفتند و در تمام موارد صمیمانه ابراز همدردی و اعلام همکاری داشتند.
در ضمن ارتباطهای مستقیم با مقامات ارگ، به استاد شفق، داکتر صادق مدبر، داکتر سیما سمر و احمد بهزاد نیز زنگ زدم تا از آنها نیز بخواهم که هر کدام از مجراهای تماس و نفوذی که دارند، تلاش کنند تا قضیه با آرامش و آبرومندی تمام شود و کار به برخوردهای خشونتآمیز و قتل و خونریزی نکشد. احمد بهزاد گفت که در هرات است و با هیچ کسی در کابل تماس ندارد. بعدها وقتی صفحات فیسبوک اکثر وکیلان و مراجع مسؤول سیاسی را مرور میکردم، از مقایسهی بازتاب رویداد تبسم در صفحات این اشخاص با عامهی مردم دچار شگفتی و حیرت میشدم و این فرضیهام که در قیام تبسم برای اولین بار نخبگان و رهبران سیاسی و اجتماعی جامعه از مردم دور افتادند و صف شان به صورت یکدست مجزا شد و افراد جامعه نیز به طور مستقل، به رغم خواستهها و تمایلات نخبگان سیاسی و اجتماعی، به یک کنش سیاسی بزرگ دست زدند، بیشتر تقویت میشد.
صادق مدبر به تماسهایم پاسخ نداد. شفق هم با خلیلی که میگفت در ترکیه است و هم با محقق و دانش داخل تماس بود. او از موضع و لحن محقق ناراحت بود و چند بار از سخن و زبان زشت محقق ابراز نارضایتی کرد؛ اما گفت که دانش و خلیلی، هر کدام به جدیت کار میکنند تا رییسجمهوری را قناعت دهند که به خواست و مطالبات تظاهرکنندگان توجه کند. او هم با تأکید توصیه میکرد که تلاش شود مردم با عزت و آبرومندی، بدون کدام حادثهای ناگوار، از ارگ بیرون شوند. سیما سمر نیز میگفت که از تمام مجراهای نفوذ خود تلاش میکند تا قضیه بدون خشونت پایان یابد. او بیشتر نگران بود که نیروهای امنیتی ممکن است بالاخره به خشونت متوسل شوند.
برای تمام کسانی که طرف ارتباط و تماسم بودند، تأکید میکردم که پذیرش خواستههای مردم برای ارگ آسانتر از پیامدهای ناگواری است که به هیچ صورت قابل جبران نخواهد بود. میگفتم: مردم بدون رسیدگی به خواستههای خود از ارگ بیرون نمیشوند. آیا ارگ تصمیم دارد که مردم را تیرباران کند؟ سیما غنی و حیدر اعتمادی از کسانی بودند که با تأکید میگفتند ارگ به هیچ صورت به خشونت متوسل نمیشود، حتا اگر مردم ده روز هم در میدان ادارهی امور بمانند. در عین حال، حیدر اعتمادی از دخالت مأموران امنیت نگرانی داشت و گفت که مراقب خرابکاری و توطئههایی باشیم که مردم را ناخواسته دچار رویارویی با نیروهای امنیتی نکند.
***
یکی از تدابیری که برای ارضای خشم و ناراحتی مردم در نظر گرفتیم، پخش سخنرانیهایی از بابه مزاری توسط بلندگوهایی بود که روی موتر نصب بود. در کنار آن، تلاوت آیاتی از قرآن کریم نیز مردم را به سکوت و آرامش میبرد. یکی از جوانان پیشنهاد کرد که آهنگهای حماسی داوود سرخوش پخش شود. با پیشنهاد او مخالفت شد و گفته شد که ما تابوت شهدا را روی دوش خود داریم و ممکن است برخیها از آهنگ و موسیقی، به هر شکلی که باشد، تبلیغ منفی به راه اندارند. برای او گفته شد که: «وقتی بابه باشد، داوود را صبر است.» او هم اصراری نکرد.