
قسمت بیست و نهم
در میان تودههای انبارشدهی اخبار در منزلی که زندگی میکنم، تکهای از یک نشریهی قدیمی والاستریت ژورنال به دستم میافتد که در آن مقالهی قشنگی در اهمیت لیبرال آرتس نوشته است. این مقاله توسط معلم سیاهپوستی به نام پیتر هارولد نوشته شده و در آن تجربههای معلمی او در امر آموزش در یکی از ایالتهای نسبتا فقیرنشین امریکا تشریح میشود. او، مقاله را با خاطرههای خود به عنوان یک معلم سیاهپوست زینت میبخشد و با الفاظ ساده مینویسد: دانشآموزان باید در هر گام متوجه یک نکتهی اساسی شوند: زندگی بهتر حق آنان است و این حق را باید خود شان به دست آورند. او تأکید میکند: دانشآموزان باید بدانند که مسؤولیت آنها این است که زندگی بهتر را خود شان ایجاد کنند نه این که منتظر بمانند کسی یا کسانی دیگر پیدا شوند تا برای آنها زندگی بهتر را هدیه کنند. دانشآموزان باید فکر کنند که سهم و مشارکت خود شان در ایجاد زندگی بهتر چیست.
مقاله با توضیح نقش یک معلم راهنما در نظام آموزشی لیبرال میگوید: معلم باید این نکتهی ساده را به دانشآموزان القا کند که آنها بیش از هر کسی دیگر در نظام آموزشی سرمایهگذاری میکنند. این سرمایهگذاری چیست؟ زمان! دانشآموزان زمان خویش را سرمایهگذاری میکنند و این همان زمانی است که آیندهی آنان را نیز شکل میبخشد. معلم باید با بیانی ساده به دانشآموزان یاد دهد تا با خود محاسبه کنند: چند سال قرار است زندگی کنند؟ این محاسبهی ساده آنان را قادر میسازد تا با خود فکر کنند که آیا حاضر اند این همه سال را در بدبختی و دشواری به سر ببرند یا باید خوشبخت و کامیاب باشند.
در مقاله توضیح داده میشود که نظام آموزشی مسؤولیت دارد تا برای دانشآموز فضایی خلق کند که گام به گام مسؤولیتپذیری را در تفکر و رفتار خود تقویت کند. وقتی این فضا برای دانشآموز خلق شود، او دیگر هیچ کاری را در حوزهی مسؤولیتهای دانشآموزی خود بیهوده و سبک نمیگیرد. مثلا دانشآموز از کار خانگی ریاضی فرار نمیکند؛ خوشنویسی برای او کار بیهودهای نمیشود؛ کلاس نقاشی و ادبیات و ساینس برای او از یک اهمیت برخوردار میشوند: اینها هر کدام بخشی از همان آیندهی خوشبختی را میسازند که فردا در انتظار او گذاشته است.
پیتر هارولد در مقالهی خود از تجربههای قشنگ معلمی خود یاد میکند و میگوید: دانشآموز باید یاد بگیرد که چگونه پیچیدگیهای امور در زندگی خود را بخشی از واقعیتهای زندگی بداند و خود را مسؤول احساس کند که برای آنها چه راه حلی پیدا میکند. شجاعت آموزش همین است. درست توجه کنید: حتا وقتی دانشآموز با سادهترین مسألهی درسی مواجه میشود، همان مسأله برای او یک نقطهی پیچیده است. او باید یاد بگیرد که همان پیچیدگی را به کمک فکر خود و به کمک تمرین مداوم و مکرر باز کند. پیچیدگیهای زندگی نیز همین است. وقتی چیزی در اطراف شما وجود دارد آن را با همان صورت اولیهی آن در برابر دانشآموز قرار دهید؛ در عین حال، کوشش کنید آن را به عنوان یک امر ساده، درست مثل هر امری دیگر، تعریف کنید و دانشآموز را کمک کنید که برای آن راه حل و پاسخ منطقی پیدا کند.
پیتر میگوید: برای دانشآموز باید فقر به عنوان یک واقعیت آموزش داده شود، نه به عنوان یک امر ترسناک و وحشتناک. برای دانشآموز باید گفته شود که رفتن پدر یا برادرش برای کار کردن و پول به دست آوردن یک راه حل است. این راه حلی است که همیشه بوده و به صورت تکراری انجام شده است. برای دانشآموز باید یاد داده شود که بر علاوهی راه حل پدر یا برادرش، او چه راه حل دیگری پیدا میتواند. همین نکته میتواند دانشآموز را به حرکت اندازد. مثلا وقتی گفته شود که پدر یا برادرت تنها با کار جسمی پول پیدا کرده است؛ اما اگر تو معلم شوی میتوانی بدون کار جسمی شدید، با تدریس کردن پول به دست بیاوری، او را یاد دادهای که برای راه حلی دگرگونهتر فکر کند. فکر خلاق از همین جا شروع میشود. او فوری معلم نمیشود؛ اما میتواند فکر کند که خوب، حالا پدر یا برادرش کار میکنند و برای او غذا و امکانات درسی فراهم میکنند، او وقت دارد که برای راه حلی بهتر فکر دیگری کند. امروز تو معلمی را به عنوان یک مثال برایش دادی، فردا او متوجه میشود که داکتری بهتر از معلمی میتواند پولساز باشد. این است که او برای یک مرحلهای بالاتر باید زحمت بکشد و آماده شود.
پیتر میگوید: شما دانشآموزانی در سطوح مختلف دارید. یکی شاید اصلا مفهوم فقر را به معنای این که شب غذا نداشته باشد، نداند؛ اما او میتواند آرزویی بالاتر داشته باشد. مثلا به جای این که خانهای در یک نقطهی فقیرنشین داشته باشد، باید فکر کند که ویلایی در یک نقطهی اعیاننشین داشته باشد. به جای این که موتر ارزانقیمتی داشته باشد، موتر گرانقیمتی داشته باشد. به جای این که یک دکاندار یا تاجر ساده باشد، یک سیاستمدار یا مقام مهم کشوری باشد یا تاجری باشد که در سراسر جهان سفر کند و تجارت بینالمللی داشته باشد. به هر حال، منظور این است که تفکر دانشآموز از همان واقعیتهایی که با آن درگیر است موضوعی برای فکر کردن پیدا کند. اینگونه است که نظام آموزشی، پویایی خود را به دست میآورد و درس، دیگر امر شاقهای تلقی نمیشود که دانشآموز باید برای آن دچار رنج و فشار باشد، بلکه یک مسؤولیت بزرگ دیده میشود که دانشآموز با هر لحظه و هر بخش آن خود را معنا میکند.
لیبرال آرتس، یک شکل خاص از نظام آموزشی نیست، یک دیدگاه است که در زیربنای نظام آموزشی قرار دارد. لیبرال آرتس روح نظام آموزشی ایالات متحدهی امریکا را تمثیل میکند. امریکاییها بیشتر از مردمان دیگر در اکثر جاهای دنیا، به اهمیت آموزش لیبرال پی برده اند. این آموزش نقطهی مرکزی در هر تحولی را تفکر دانشآموزان و دانشجویان میداند. تحولاتی که در جامعهی امریکایی رونما شده است، محصول عمق تفکر و اندیشههایی است که در نظام آموزشی لیبرال پرورش یافته اند و امریکاییها حق دارند نسبت به این دستآورد خود هم افتخار کنند و هم در حفاظت از آن جدی باشند.