
طنین صدای مزاری در محوطهی ارگ، حال و هوای عمومی را دگرگون کرد. به احترام این صدا، تقریبا همه آرام شدند و با دقت گوش میدادند. حوالی ساعت چهار و نیم عصر، جنرال مراد، به میان جمعیت آمد. او توسط چند نفر از محافظان خود همراهی میشد. مردم در استقبال از او هیجان زیادی نشان دادند. جوانان به سوی او دویدند و هر کسی تلاش میکرد سر و صورت و دستهای او را ببوسد. او از میان جمعیت یکراست عبور کرد و روی یک دیوار بلند که نزدیک دروازهی ادارهی امور به سمت ارگ بود، ایستاد تا با مردم سخن بگوید. جنرال مراد، به عنوان یک ژست معنادار و جالب، نشانههای نظامی را از روی شانههای خود کند و دور انداخت. او گفت که نشانها و درجات نظامی و افتخارات خود را با حمایت مردم و برای مردم به دست آورده است و بدون مردم برای آنها ارزش و اعتباری قایل نیست. او گفت:«دشمنان اسلام، دشمنان مردم افغانستان، قاتلین مردم افغانستان، با حمایت و پشتیبانی حامیان خارجی شان، نظامیهای پاکستان، اینها در مجموع قاتلین مردم افغانستان است. شما چند روز پیشتر در کنر دیدید، در کندز دیدید، و همچنین در هلمند میبینید، در حادثاتی که تکرار شده است. واقعا شما حق به جانب استید، شما درد دارید. فرزندان و خواهران و مادرانی که امروز سر شانهی شما است، این چه تفاوت دارد با رهبر فقید شما، شهید عبدالعلی مزاری (صدای الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر). اینها یکی از رهروان پاک و مقدس رهبر فقید ما، رهبر پرافتخار مردم افغانستان است. عبدالعلی مزاری همین قسم شهید شد، در همین ساحه؛ اما امروز شما این شهدایی را که به تاریخ سپردید، جواب دارد از خود. باید جوابش را ببیند. دشمنان قسمخوردهی شما. شما مطمین باشید، تمام موضوعاتی را که شما نوشته کردید، در مورد آن فعلا بحث جریان دارد در ریاستجمهوری. برای شما در زودترین فرصت جواب مثبتی ارائه خواهد شد. (تکبیر و صدای الله اکبر مردم).
تمام خواستههای شما را شورای امنیت همین لحظه روی آن بحث دارد و آن خواستههای شما برآورده خواهد شد. شما از امنیت و آسایش مثل سایر برادران شما که در افغانستان استند و همدرد و همنوا و یکسان خواهد بود. (الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر). پیشنهاد دارم برای شما که یک فرصت بهتر را جستوجو کنید. بمانید که ما یک راه حل اساسی، نه مقطعی، راه حل اساسی برای شما جستوجو کنیم. (صدای الله اکبر) در همین لحظه که ما از پیش شما میبراییم، فورا این موضوع را با ریاستجمهوری در میان خواهیم گذاشت و به زودی برای تان جوابی خواهیم گرفت و به زودترین فرصت این جواب را برای شما ارائه خواهیم کرد. (الله اکبر، زنده باد جنرال). باز برای شما میگویم ای مردم عزیز، مردم شهیدپرور، این حرکت شما یک جنایت نیست، این حرک شما کاملا یک حرکت مدنی است.» (برگرفته از صفحهی ویدیویی)
در لحظهای کوتاه، بعد از سخنان جنرال مراد، با او نیز تأکید کردیم که تلاش کند ارگ مطالبات مردم را گوش کند و به آنها گردن بگذارد. او خواهان مذاکرهی مستقیم میان نمایندگان مردم و رییسجمهوری شد. دو پیششرط برای مذاکرهی مستقیم با رییسجمهوری داشتیم که جنرال مراد قول داد هر دوی آنها برآورده شود: اول، طرف مذاکره شخص رییسجمهوری باشد؛ دوم، جریان مذاکره به طور مستقیم از طریق تلویزیون ملی و مانیتوری بزرگ در میدان پخش شود تا همهی مردم آن را ببینند و قناعت شان حاصل شود.
بعد از جنرال مراد، جنرال باز محمد جوهری به میان مردم آمد. من او را تشویق کردم و در سخنانی کوتاه برای معرفی او، از وی به عنوان یکی از همرزمان خود در دوران مقاومت کابل یاد کردم. جوهری وقتی مایک را گرفت تا با مردم صحبت کند، از افتخارات خود یاد کرد و از کارهایی که انجام داده است. کسانی از میان جمعیت واکنشی تند نشان دادند و با صدای بلند او را در مورد قتل «مامد سیاه» که با گروهی از سربازان در جلریز کشته شدند، مورد بازخواست قرار دادند. جوهری خواست تا در مورد مامد سیاه و ارتباط شخصی خود با او سخن بگوید که باز هم عدهای دیگر او را با الفاظی تند مورد حمله قرار دادند و خواستند که صحبت خود را قطع کند. جوهری ناچار شد صحنه را ترک گوید، بدون این که از آمدن او خودش یا مردم نفعی برده باشند.
***
در همین لحظات، عدهای از شخصیتهای ملی با بستههای غذایی به میدان آمدند و این بستهها را در میان تظاهرکنندگان پخش کردند. گفته شد که این غذا را رحیم ایوبی و برخی از وکلای پکتیا و جلالآباد آورده اند. لحظهای بعد گفته شد که فهیم هاشمی، رییس تلویزیون یک، مقداری غذا و کمپل فرستاده است. از فرخنده نادری نیز یاد شد که با مقداری غذا داخل محوطه شده و غذا را میان تظاهرکنندگان تقسیم کرده است. من هیچ یک از این اشخاص را ندیدم و در مورد صحت و سقم خبرهایی که در مورد آنها پخش میشد، نیز چیز دقیقی به دست نیاوردم.
هوا سرد بود. نم نم باران نیز که به صورت وقفهای میبارید، بر سردی هوا میافزود. برخی از بچهها شاخههای درختان ارگ را میشکستند و با آتشزدن آن خود را گرم میکردند. در یک نوبت، برای این که دود آتش باعث نگرانی و یا سوء برداشت در بیرون از محوطه نشود، برای جوانان توصیههایی کردم؛ اما به دلیل سردی بیش از حد هوا، این توصیه هرگز نمیتوانست از تلاش آنان برای گرم کردن خود جلوگیری کند. سربازان پولیس و نیروهای امنیتیای که در ساحه بودند، هیچگونه ممانعت و مزاحمتی برای مردم خلق نمیکردند.
نزدیک ساعت پنج و نیم عصر مقامات ارگ اعلام کردند که رییسجمهوری آماده است تا با نمایندگان مردم صحبت کند. اسدالله صالحی، در تماس تلفونی برای من گفت که هر تعداد از نمایندگان مردم که برای صحبت معرفی میشوند، لِست شوند و برای ملاقات به قصر سلامخانه بیایند. او در پاسخ به پیشنهاد ما وعده داد که به زودی مانیتورهای بزرگی را در محوطهی میدان نصب میکنند تا جریان مذاکرهی هیأت مردم با رییسجمهوری به طور مستقیم و زنده پخش شود و همهی تظاهرکنندگان آن را ببینند. او گفت که ترتیبی داده اند که این صحبت از طریق تلویزیون ملی نیز به صورت زنده پخش شود تا همهی مردم شاهد آن باشند. این رویکرد مسالمتجویانهی ارگ، باعث آرامش خاطر و خوشی ما شد و احساس کردیم که یک گام به سوی تحقق خواستهها و مطالبات خود نزدیک میشویم.
به سرعت لِستی از ۲۷ نفر پیشنهاد شد تا به عنوان هیأت بروند داخل ارگ. خالق آزاد اسامی اعضای خانوادهی قربانیان را همراه با اسم خود قربانیان آماده کرد. اسم من هم در لِست هیأت بود. از من خواستند که اسامی هیأت را برای مردم بخوانم تا مردم آنها را تأیید یا رد کنند. افرادی که اسم شان در لِست بود، به تصور این که اسمها برای رفتن به ارگ خوانده میشود، به سوی دروازهی ارگ رفتند. لحظهای بعد ناجی برای من زنگ زد که چرا نمیآیم؛ همه منتظر اند. گفتم: قرار نیست برویم. گفت: پس چرا لِست را خواندی؟ گفتم: آن لست به اصرار مردم بود که میخواستند بفهمند چه کسانی در هیأت شامل اند نه برای رفتن به ارگ. به هر حال، گفتم منتظر میمانیم تا مانتیوری را که گفته اند نصب کنند و قبل از آن نباید کسی به ارگ برود.
لحظهای بعد مانیتوری آوردند و در یک نقطه نصب کردند. هوا تاریک شده بود. نصب مانیتور نشانهی آن بود که ارگ تمایل دارد به خواستههای مردم با رویکردی مثبت برخورد کند. با این هم، به دلیل این که هنوز معلوم نبود پاسخ روشن ارگ چیست، من از همراهی با هیأت امتناع کردم. برای ناجی گفتم که وقتی او میرود خوب است من این جا بمانم تا وضعیت را در میدان ادارهی امور تحت کنترل داشته باشم. خالق آزاد که اسم او هم در لِست نبود، نزد من آمد و شدیداً اعتراض کرد. برایش گفتم که من هم نمیروم. وقتی سایر دوستان ما باشند، فرقی نمیکند که ما باشیم یا نباشیم. اینها حرف ما را میگویند. او ظاهراً ساکت شد؛ اما معلوم بود که حذف اسمش از لِست اعضای هیأت را قابل توجیه نمیدانست. او یکی از افراد محوری در برگزاری و مدیریت تظاهرات بود. تا لحظهای دیگر شنیدیم که تمام اعضای هیأت ۲۷ نفره به شمول هفت نفر از نزدیکان شهدا از دروازهی ادارهی امور گذشتند و به سوی ارگ رفتند. در آخرین لحظات شنیدم که رحمان رحمانی و ودود پدرام، از رفتن به ارگ امتناع ورزیده اند؛ اما داوود ناجی، باقی سمندر، سمیع درهای، لیلا محمدی، میرویس یوسفی، ذوالفقار امید، رضا آگاه، نوروز کریمی و تعدادی از دانشجویان رفتند تا پیام مردم را به رییسجمهوری برسانند و پاسخ او را بگیرند.
***
بعد از این که هیأت ما داخل ارگ رفتند، ارتباط ما به جز یکی دو مورد محدود به کلی قطع شد. صالحی، وفی و سیما غنی از طریق تلفون در تماس بودند؛ اما از جریان صحبت و مذاکره در ارگ چیزی نمیگفتند. تلویزیونی که قرار بود روی دیوار ادارهی امور نصب شود، نتوانست تصویری را پخش کند. ظاهراً افرادی بودند که تلاش داشتند مشکلات تخنیکی تلویزیون را رفع کنند؛ اما تا آخر هیچ توفیقی نیافتند.
سیما غنی از احتمال پذیرفتهشدن خواستهها و مطالبات ما اطمینان میداد؛ اما میگفت که کسانی در شورای امنیت استند که نسبت به قولاردو نگرانی دارند و آیندهی آن را خطرناک میدانند. او از افرادی نام برد که ذهن اشرف غنی را آشفته میسازند. گفتم خوب است برای اشرف غنی پیام دهند که پذیرفتن دو سه مطالبهی سادهی مردم برایش آسانتر و ارزانتر است از حضور هفت شهید و هزاران نفر خشمگین در محوطهی ارگ ریاستجمهوری.
یکی از بچهها نزدیک من آمد و گفت که تلویزیون سی ان ان از اشغال ادارهی امور توسط تظاهرکنندگان گزارش مفصلی پخش کرده و گزارشگر آن گفته است که ارگ ریاستجمهوری در حال سقوط است. او هیجان داشت که این خبر را به همه بگوید. مشتهایش را گره کرده بود و میگفت: «انقلاب ما به گوش جهان رسیده است. ما پیروز میشویم.» برای او گفتم که اینگونه خبرها را میان مردم پخش نکند تا وضعیت به شکل غیر قابل پیشبینی متشنج نشود. برای او گفتم: ما ارگ را اشغال نکرده ایم. مطالبهای داریم که توسط ارگ شنیده شود. نباید دچار هیجان و شتاب باشیم.
***
تا ساعت هشت و نیم شب، نشانههای زیادی وجود داشت که از پذیرفتهشدن مطالبات مردم اطمینان خلق میکرد. در میان تمام شایعات و خبرهایی که دهن به دهن گردش میکرد، گفته میشد که ساکنان ارگ فوقالعاده به اضطراب افتیده اند.
ساعت حدود هشت و نیم یا بعدتر از آن بود که کسی آمد و گفت تلویزیون ملی صحنهی دیدار نمایندگان مردم را به طور زنده پخش میکند؛ اما چهرههای کسانی در تصویر دیده میشود که هیچکدام نمایندهی تظاهرکنندگان نیستند. جمعی ناراحت بودند که این عده به چه دلیل به عنوان نمایندهی مردم معرفی شده اند. لحظاتی بعدتر صحبتهای محقق بر سر زبانها افتید. گفته شد که این سخنان در صفحات فیسبوک حساسیتها و واکنشهای تندی برانگیخته است. از جزئیات سخنان محقق چیزی نمیدانستم؛ اما تصور میکردم که خشم و ناراحتی او در آن لحظه قابل درک است. کسانی که از سخنان او نقل قول میکردند، بیشتر به پستهای فیسبوکی استناد داشتند. کسی از بچهها صفحهی محمد عطایی را نشانم داد که در آن، وی با خشم و نفرت مطالبی را به آدرس محقق نوشته بود. ظاهرا محقق در سخنانش به تظاهرکنندگان و مردم دشنامهای تلخی نثار کرده بود.
تعجب میکردم که چرا برنامهی دیدار نمایندگان ما به یک برنامهای دیگر تعویض شده است که در آن کسانی در جلسه دیده میشوند که با تظاهرات و مردمی که حالا در ادارهی امور بودند، هیچ نسبتی نداشتند. در یکی از عکسها که از جریان دیدار در ارگ پخش شده بود، چهرههایی را میدیدم که از مخالفان تظاهرات بودند و حالا در جلسه با اشرف غنی همانها حضور داشتند.
تماسم با ارگ و تمام افرادی که تا حالا پشت تلفون بودند، قطع شده بود. از نمایندگان ما که داخل ارگ رفته بودند، نیز خبری نداشتیم و از سرنوشت آنان چیزی نمیدانستیم. خشم و ناراحتی در میان جوانان دوباره جان میگرفت. سرما و گرسنگی و نگرانی و ناراحتی ملغمهای از یک درد سنگین در تاریکی شب بود.