قسمت ششم
ایالات متحدهی امریكا متشكل از ایالتهای مختلف است كه بعضی فوقالعاده كوچك اند (مانند رودایسلند = ۳۱۵۶ كیلومتر مربع) و بعضی فوقالعاده بزرگ (مانند الاسكا = ۱،۵۲۴،۶۴۰ كیلومتر مربع). مشكلی كه در اثر این واقعیت پیش میآید، عدم رعایت عدالت در برنامهریزیها و قانونگذاریهای مصوب در كنگره است؛ به این معنا كه ایالتهای بزرگ با داشتن تعداد بیشتر نمایندگان در كنگره، میتوانند همیشه به زیان ایالتهای كوچك دست به قانونگذاری بزنند؛ مثلا كالیفورنیا با داشتن تقریبا ۲۸ میلیون نفوس، یكی از بزرگترین ایالتهای امریكا بوده كه تعداد نمایندگان آن به مراتب بیشتر از سایر ایالتها است؛ با این كه یومینگ، با داشتن تقریبا نیم میلیون نفوس، كمترین تعداد نماینده را در كنگره دارد. گاهی نمایندگانِ مربوط به ایالت كالیفورنیا طرحهایی را میتوانند به تصویب برسانند كه متضمن منافع ایالت كالیفورنیا به زیان ایالتهای كوچكتر یا ایالتهای اقلیت باشد. در این حال، روشن است كه عدالت بر هم میخورد و میان ایالتهای مختلف امریكا نارضایتی بروز میكند. امریكاییها معتقد اند كه این مشكل را نیز پدران بنیانگذار شان متوجه بوده و راه حل خوبی را برای آن ایجاد کرده اند: مجلس سنا.
در كنگره، نمایندگان بر اساس فیصدی آرای مردم انتخاب میشوند؛ اما انتخاب نمایندگان در سنا بر اساس تقسیمبندی ایالتی است. هر ایالت حق دارد، بدون در نظرداشت كوچكی و بزرگی مساحت یا نفوس آن، دو نفر نماینده به سنا بفرستد. بر اساس قانون اساسی امریكا، هیچ قانونی به تصویب رسیده نمیتواند مگر این كه حمایت اكثریت آرا را در مجلسین كنگره و سنا به طور همزمان با خود داشته باشد. در اینجا عملا دو قدرت مجزا خلق میشود؛ اما برای ایجاد تعادل، هر دو قدرت در یك ارگان به هم پیوند مییابند و مناطق كوچك و بزرگ، به هم متكی میشوند. امریكاییها معتقد اند كه این راه حل، نه تنها اجرای عدالت در نظام امریكایی را ممكنتر ساخته، بلكه برای حفظ وحدت و همبستگی میان ایالتهای مختلف نیز ضمانت خلق كرده است.
امریكاییها همچنین میگویند كه وجود دو مجلس نمایندگان و سنا، ارزش بزرگ دیگری را نیز در دموکراسی امریكایی خلق كرده و آن را در معرض تجربه و آزمون دایمی قرار داده است: توافق و سازش. به اعتقاد امریكاییها، عناصر قدرتطلب و عوامفریب همیشه خود را به بهانههای مختلف حقبهجانب دانسته و به انحصار قدرت به نفع خود و دستهی خود میپردازند. این عناصر را هیچ گاهی نمیتوان از بین برد و یا از صحنه حذف كرد. در اینجا باید معیاری خلق كرد كه عناصر قدرتطلب و عوامفریب را مجال سوء استفاده از قدرت و موقعیت شان ندهد.
امریكاییها برای كارایی نظام سیاسی خویش در اجرای عدالت، یكی از آخرین مثالها را به یاد میآورند؛ دو سال قبل، ایالت كالیفورنیا با بحران شدید برق مواجه بود. نمایندگان كالیفورنیا با استفاده از رأی بیشترِ خود در كنگره و با همراه ساختن یك عده از نمایندگان ایالتهای دیگر، كوشیدند تا بودجهی هنگفتی را از خزانهی مركزی به ایالت خود اختصاص داده و بحران برق را رفع کنند؛ این طرح، در صورت اجرا، برای بسیاری از ایالتهای كوچك زیانبار تمام میشد و آنها را از دسترسی به بسیاری از سهمیههایی كه در بودجهی مركزی داشتند، محروم میکرد. این ایالتها در مقاومت خویش در داخل كنگره شكست خوردند؛ اما مجلس سنا طرح نمایندگان كالیفورنیا را رد كرد و مجال سوء استفاده از نیروی اكثریت را به آنها نداد. امریکاییها همه از این تعادل قدرت رضایت نشان میدهند و میگویند كه اگر در اینجا راهی برای شنیدن صدا و اعتراض اقلیتها وجود نداشته باشد، آنها خود را محروم احساس کرده و اقدام به تجزیهطلبی میكنند.
شفافیت در عمل
قانون اساسی امریكا بنیادها و اصولی را برای متعادل شدن قدرت به نفع مردم پیشبینی كرده است. یكی از این بنیادها و اصول، پاسخگو بودن زمامداران در برابر مردم است. مردم به زمامداران خود هرگز اجازهی آن را نمیدهند كه تصامیم خویش را در خفا و به طور مبهم و ناموجه عملی کنند. قانون از سوی نمایندگان مردم به تصویب میرسد؛ اما قبل از تصویب قانون، همهی مجامع و نهادهای مختلف اجتماعی دعوت میشوند كه در بارهی آن اظهار نظر كنند. قانون تنها وقتی امكان تصویب مییابد كه مردم در بارهی آن به حد كافی معلومات حاصل كرده و جوانب آن را مورد ملاحظه و بررسی قرار داده باشند.
مجلس نمایندگان، حافظ منافع مردم است و به همین علت، هر نماینده مكلف است که با درستی به نظریات و خواستههای مردم گوش دهد و در مورد تمام برنامهها و تصامیم خود، برای مردم معلومات فراهم کند. مردم همیشه باید امكان آن را داشته باشند كه در بارهی اهداف و برنامههای نمایندگان خویش تحقیق و بررسی کنند و ببینند كه آیا این اهداف و برنامهها طبق منافع و خواست آنها میباشد یا نه.
انتخاباتِ دورهای، از اصول و بنیادهای دیگری است كه در شفافیت عمل زمامداران مؤثر است. زمامداران میدانند كه اگر مردم را در برابر اهداف و تصامیم خویش در بیخبری نگه دارند، در دَور بعدی انتخابات، شانس رأی آوردن را از دست خواهند داد.
زمامداران ردهی اول، بر علاوهی شفافیت در اجرای قوانین و خواستههای مردم، مكلف اند تا در زندگی و امور شخصی خویش نیز حد اعتدال و شفافیت را مراعات کنند. در نظام امریكایی، دخالت در امور شخصی و خانوادگی افراد جرم است؛ اما زمامداران ردهی اول، ناگزیر اند كه در محدودهی امور شخصی و خانوادگی خویش نیز محتاط باشند. به اعتقاد امریكاییها، زمامداران ردهی اول در واقع از شخصیت، هویت و عفت جمعی نیز نمایندگی میكنند. محاكمهی بلكلینتن، از جالبترین خاطرههای سیاسی در امریكا به شمار میرود. او، در دوران ریاستجمهوری خویش متهم شد كه با یكی از كارمندان قصر سفید روابط جنسی نامشروع برقرار كرده است. مطبوعات به پیگیری این مسأله جدیت خارقالعادهای به خرج دادند. بلكلینتن در ابتدا قضیه را از بیخ رد میكرد؛ اما بالاخره مجبور شد كه لب باز کرده و برخی از واقعیتها را اعتراف کند. جریان اعترافات كلینتن را درست در موقعی پخش كردند كه او در مقر سازمان ملل نطق مهم خویش در جمع رؤسای جمهور كشورهای جهان را آغاز كرد:
«او تنها یك فرد است؛ اما یك فرد مسؤول. او باید بداند كه در برابر رؤسای جمهور سایر كشورها از قدرت امریكا نمایندگی میكند؛ اما در برابر مردم امریكا عادیترین شخصی است كه باید حساب خود را در موقع مناسب آن پس دهد.»
این سخن را مایك هیلمن، یكی از امریكاییهایی كه شبی را به اتفاق یكی از دوستان در واشنگتن مهمانش بودیم، میگفت.