
قسمت نهم
میگویند با وجود تأكیداتی كه در قانون اساسی امریكا روی حقوق بشر و آزادی و تساوی انسانها صورت گرفته است، تا نیمهی دوم قرن بیستم، امریكا عملا متأثر از شدیدترین نوع تبعیض نژادی به خصوص علیه سیاهپوستان بود. جدا بودن سیاهان از سفیدپوستان به گونهی آپارتاید وجود داشت. ابراهام لینكلن توانست به آزادی بردگان سیاه رأی دهد؛ اما حتا در دههی پنجاهم قرن بیست نیز سیاهان با تحقیر زجردهندهی سفیدپوستان مواجه بودند. در موترهای شهری، وقتی یك سفیدپوست داخل میشد، سیاهپوست، ولو هر كس بود، جایش را باید برای سفیدپوست تخلیه میكرد و خود به عقب موتر میرفت. این یك قانون بود. اولین بار یك زن سیاهپوست به نام روزا پاركس در سال ۱۹۵۵ از رها كردن جایش برای یك آقای سفیدپوست ابا ورزید. این سرپیچی روزا، امریكای آن روز را به شدت تكان داد؛ اما تلاش برای رفع تفاوت و تبعیض میان سیاه و سفید ادامه یافت تا این كه معضلهی تبعیض نژادی حداقل در سطح شهرهای بزرگ تا حدی زیاد رفع شد.
اكنون مناطق زیست سیاهپوستان و سفیدپوستان در بسیاری نقاط از هم مجزا است. امریكاییها این جدایی را دارای ریشهها و زمینههای تاریخی میدانند و معتقدند كه نسلهای كنونی امریكا با آن كه از این جدایی رنج میبرند و آن را غیر عادلانه و مغایر اصل تساوی انسانها در قانون اساسی امریكا میدانند؛ اما عملا برای رفع آن كاری انجام داده نمیتوانند. با این هم، خاطرات تلخ دوران گذشته هنوز در ذهن پارهای از سیاهان و سفیدپوستان به طور همسان ملاحظه میشود.
شبی در یك جمعیت مردمی در مِریلند اشتراك كردیم. این جمعیت تماما متعلق به سفیدپوستان بود و در آن هیچ فرد سیاهی به چشم نمیخورد. در آنجا صحبتهای زیادی پیش آمد. از جمله یكی از بزرگسالان مریلند با لحنی كه در آن نارضایتی به وضوح خوانده میشد، از دورانی یاد كرد كه در آن سفیدپوستان از امتیازاتی برخوردار بودند. وی این امتیازات را حقی میدانست كه سفیدپوستان به دلیل اكثریت بودن خویش بهرهمند بودند؛ اما «امتیازات زیادی كه برای اقلیتها داده شد»، به گفتهی وی «مردم امریكا» را ناراضی کرد و عدهی زیادی بودند كه این عمل را عادلانه نمیدانستند.
فردای آن روز، در موقع بازی شطرنج با ویتنی والینتاین، مرد سیاهپوستی كه از تفكرات و آیدیالهای نیكی برخوردار بود و در دوران اقامت ما در واشنگتن موتر حامل ما را رانندگی میكرد، واكنش شدید؛ اما گلایهآمیزی را در برابر این اظهارات مرد سفیدپوست شنیدم. ویتنی گفت:
«او با لحن انسانی و ظاهرا امروزی صحبت میكرد؛ اما من میتوانستم از عقب این لحن، نیت ناسالم او را بخوانم. وقتی او از اقلیت صحبت میكرد، منظورش سیاهپوستان بود و امیتازی را نیز كه او عامل نارضایتی امریكاییها میخواند، چیزی جز انسان شمردن و دارای حق مساوی انسانی دانستن سیاهان نبود. این نشان میدهد كه هنوز امریكا از مرحلهای كه بتواند به درستی ادعای حقوق بشر و تساوی و كرامت انسانی را داشته باشد، فاصله دارد. آن مرد با اطمینان خاطر صحبت میكرد؛ اما من از صحبت او احساس رنجش شدیدی كردم؛ چون خود را با او بیگانه یافتم و خاطرات گذشتگانم در ذهنم تجدید شد. به همین علت بود كه نتوانستم بیشتر از آن در مجلس آنها بنشینم: من مجلس را با احترام كامل ترك كردم.»
البته ویتنی تأكید میكرد كه اكنون دیگر امریكا در جایی قرار ندارد كه بتوان اصطلاح تبعیض نژادی را بر آن اطلاق كرد:
«ما همه امریكایی استیم و از این هویت خویش افتخار هم میكنیم. سفیدپوست و سیاهپوست و اروپایی و آسیایی و افریقایی دیگر در بین ما مطرح نیست؛ اما برای این كه بتوانیم عمل و نیتهای خویش را با اصول حقوق بشر و تساوی و كرامت انسانی همسان سازیم، هنوز به كار و ریاضتهای زیادی ضرورت داریم.»
لوتر كینگ، مبارز ضد تبعیض نژادی
خاطرات زندگی و مبارزات مارتین لوتر كینگ، برای امریكاییها خیلی محترم است. او برای تأمین حقوق شهروندی سیاهپوستان مبارزه كرد؛ اما این مبارزهاش در ظاهر هیچ رنگ و بوی مشخصی از سیاهپوست بودن وی نداشت. او انسان را هدف خویش داشت و كرامت انسان را بالاترین ارزشی میدانست كه باید در جهان متمدن امروز رعایت شود. وقتی در واشنگتن بودم، مرد سفیدپوست شصتسالهای را ملاقات كردم كه میگفت از تاریخ و روابط امریكا اطلاعات زیادی دارد. او مایك هیلمن نام داشت و در رشتهی انسانشناسی تحصیل كرده بود. او با یكی از دوستان شخصیام رفاقت و آشنایی داشت و به كمك این دوستم بود كه به دیدنش رفتم. مایك از مارتین لوتر كینگ با تعبیر یك پیامبر نام برد:
«او ما را به آن ارزشی در وجود ما رجعت داد كه هنوز به دلیل حفظ كردن خصوصیتهای دوران توحش از آن غفلت داشتیم. مارتین لوتر كینگ ما را با وجدان سالم یك انسان آشنایی بخشید. نمیگویم كه این وجدان در ما نبود؛ اما او جنبههایی را نشان مان داد كه باعث رنج و ناراحتی وجدان ما میشد. ما خود را برتر میدانستیم؛ اما فریادهای مارتین ما را تكان داد و به ما گوشزد كرد كه انسانیت میراث مشترك بشر است. آن كه خود را در انسانیت از دیگران برتر میداند، در واقع از دیگران فروتر است.»
یكی از رؤسای جمهوری امریكا، رونالد ریگان، خاطرهی مارتین لوتركینگ را با عنوان كردن سالروز تولد وی به عنوان یك روز ملی در تاریخ امریكا، جاودانه ساخت. وی در نطقی كه به این مناسبت ایراد كرده است، مارتین لوتر كینگ را زندهكنندهی وجدان سالم امریكایی خطاب میكند. جرج بوش، رییسجمهوری امریكا پس از ریگان، نیز میگوید:
«به یاد داشته باشید كه مارتین لوتركینگ برای اطفال خود و تمام اطفال امریكایی آرزوی آن را داشت كه روزی بتوانند به عنوان انسانهای درست و واقعی، با آزادی و فرصتهای كامل، در امریكایی زندگی كنند كه در آن هرگونه تفاوت از لحاظ رنگ، اعتقاد و یا ریشههای نژادی از قانون و چه بسا كه از قلبهای ما زدوده شده باشد.»