
خادمحسین کریمی، به استناد از برخی کسانی که به عنوان نمایندگان تظاهرکنندگان به ارگ رفته بودند، از فضای ارگ در زمانی که جلسهی اشرفغنی با هیأت دستچینشدهی محقق و دانش جریان دارد، تصویر آزاردهندهای دارد. او مینویسد:«نمایندگان معترضان پس از عبور از بازرسی محافظان ارگ، هیچ رابطهای با بیرون نداشتند؛ چون موبایلهای شان را گرفته بودند. مأموران رهنما آنها را به تالار سلامخانه بردند و آنجا منتظر ماندند. پس از دقایقی انتظار، معصوم استانکزی به دیدار آنها آمد و به معترضان گفت که از طرف رییسجمهوری برای گفتوگو با آنها فرستاده شده است.
هیأت معترضان در پاسخ گفتند که آنها از طرف مردم، مأمور گفتوگو با شخص رییسجمهوری استند و اجازهی مذاکره با کسی دیگر را ندارند. استانکزی از تالار بیرون رفت که هیأت انتخابی دانش و محقق به تازگی به آن حوالی رسید. استانکزی باری دیگر به همراه واثق و سمر نزد نمایندگان معترضان آمد و از آنها خواست که اگر به سخن او گوش نمیدهند، با سمر گپ بزنند و رضایت بدهند که همراه آن هیأت به دیدار رییسجمهوری بروند. نمایندگان معترضان پاسخ قبلی خود را تکرار کردند و به استانکزی گفتند که اگر اشرفغنی احمدزی نمیخواهد با آنان گفتوگو کند، آنها به میان معترضان بر میگردند.
با هشدار نمایندگان معترضان به برگشت به میان مردم، محافظان ارگ ریاستجمهوری دروازههای تالار را برای جلوگیری از خروج شان بستند. پس از حدود یک ساعت بازداشت غیر رسمی، جنرال مراد به سراغ نمایندگان معترضان آمد و گفت که رییسجمهوری در جلسهی فوقالعادهی شورای امنیت و گفتوگوی رهبران و مقامهای حکومت در مورد خواستههای معترضان حضور دارد و پس از فراغت از جلسه، نمایندگان معترضان میتوانند به دیدارش بروند. در حقیقت، در آن لحظات، رییسجمهوری با هیأت انتخابی دانش و محقق در حال گفتوگو بود.
با بسته شدن دروازههای تالار سلامخانه و بازداشت غیر رسمی نمایندگان معترضان، هیأتی که از طرف دانش و محقق تشکیل شده بود، به دیدار مقامهای ارشد حکومت رفتند. اشرفغنی احمدزی، عبدالله عبدالله، سرور دانش، محمد محقق، نورالحق علومی، معصوم استانکزی، مرادعلی مراد و عباس بصیر، منتظر ورود هیأت بودند. بر مبنای اطلاعاتی که چند منبع معتبر ارگ ریاستجمهوری آن را تأیید کردند، رییسجمهوری در شامگاه بیستم عقرب، منتظر دیدار با نمایندگان معترضان بود؛ اما دانش و محقق پیش از رسیدن نمایندگان معترضان، هیأت تشکیلشده از افراد وفادار به خود شان را به جلسه آوردند. به استثنای سخنان معصوم استانکزی در بدو ورود نمایندگان معترضان به تالار سلامخانه، تمام شواهد و نشانهها تأیید میکنند که رییس جمهوری منتظر ورود نمایندگان معترضان بوده است. با توجه به نقش جنرال مراد در آوردن پیام رییسجمهوری به معترضان، درخواست ارسال نمایندگان باصلاحیت به ارگ و گفتوگو با رییسجمهوری و هماهنگیهای لازم برای ورود نمایندگان معترضان به ارگ، جنرال مراد میتواند صحت و سقم این نکته را توضیح دهد که آیا در شامگاه بیستم عقرب، رییسمهوری منتظر ورود نمایندگان معترضان بوده است یا نه. آیا جنرال مراد در تبانی با دانش و محقق، نمایندگان معترضان را در تالار سلامخانه به بهانهی حضور رییسجمهوری در جلسهی شورای امنیت معطل نگه داشته بود تا هیأت محقق و دانش به دیدار رییسجمهوری بروند یا شخص رییسجمهوری از ماجرا آگاه بوده و او را مأمور کرده بود که با نقشهی حسابشده، برای آرام کردن معترضان و خاموش کردن التهاب جمعیت، آنها را فریب دهد و در فرصت به دست آمده، تصاویر گفتوگوی نمایندگان گزینش شدهی محقق و دانش را به جای نمایندگان واقعی مردم برای افکار عمومی نشان بدهد؟
منابع متعددی در ارگ، بیخبری رییسجمهوری را از ورود هیأت محقق و دانش تأیید میکنند؛ اما به نظر میرسد آنان این اطلاعات را برای تبرئهی رییسجمهوری از دست داشتن در حیلتی بیان میکنند که علیه معترضان در شامگاه بیست عقرب ریخته شده بود. در هر حال، مسئولیت اصلی پاسخ دادن به این ابهامها بر عهدهی جنرال مراد است.» (کوچهبازاریها، چاپ اول، صفحات ۱۸۴ تا ۱۸۶)
***
یک روز بعد، وقتی مردم در مصلا گرد آمدند تا در مورد حوادث و رویدادهای شب قیام تبسم و آنچه در ارگ اتفاق افتاد، گپوگفتی داشته باشند، ذوالفقار امید، چشمدیدها و برداشتهای خود را به صورت مفصل بیان کرد. شرح او به دلیل این که تنها حکایت دست اول از رویدادهای درون ارگ است، نکتههای درخور تأملی دارد. او گفت:
«یک هیأت تعیین شد که به داخل ارگ بروند. البته من شخصا خواهشم این بود که مرا در جمع هیأت نگیرند. در اول هم برای آقای رویش گفته بودم که هر کسی داوطلب میرود، فقط گپ مردم را انتقال میدهد. آنجا نه پوزیشن است و نه مسایلی از این دست. بعد، در همان دقایق آخر بود که کسی به نام قهار آمد و گفت که شما هم باید بروید، در جمع کسانی که داخل ارگ میروند، ۲۸ نفر یا ۳۰ نفر. من هم با این دوستان رفتم داخل ارگ. داخل ارگ که رفتیم، ما را به یک تالار بسیار کلان بردند. برای ما گفتند که رییسجمهور سومین بار است که جلسهی شورای امنیت را به صورت فوقالعاده دایر میکند، راجع به قطعنامهی شما بحث میشود، نتایج را که گرفتیم، انشاءالله و رحمان، میآییم یکجا. بعد، این طول کشید. وقتی طول کشید، کل دوستان گفتند که ما میرویم. به خاطری که هم شما آنجا کامره نصب کرده اید و هم مردم منتظر اند. ما میرویم. آقای جنرال مرادعلی خان آمدند کلهی تک تک را گرفتند که شما برای ما ۲۰ دقیقه وقت بدهید. جلسه که خلاص شد، میآییم و مسأله را مطرح میکنیم.
۲۰ دقیقه نه، ۴۰ دقیقه شد. باز ما روان شدیم. جنرال مرادعلی خان باز آمد و گفت فقط ۱۰ دقیقه به من وقت دهید. سر من شما اعتماد دارید یا ندارید؟ کل دوستان گفتند که سر شما اعتماد داریم. گفت: سر من که اعتماد دارید، ۱۰ دقیقه را از شما میخواهیم، بعد نتایج را برای شما اعلام میکنیم. این ۱۰ دقیقه به نیم ساعت طول کشید. باز ما روان شدیم. آمدیم که دروازه قفل است. همانجا شروع شد که ارگ ارگ، مرگ مرگ. در داخل قصر گلخانه، زدنک شد که چرا دروازه را محکم کرده اید. اینها دروازه را از پیش هیأت شما محکم کرده بودند که اینها نبرایند. بعد این، جنجالک و سر و صدا تمام ارگ را گرفت. بالاخره معصوم ستانکزی آمد، آقای نورزی معاون شورای امنیت آمد، آقای کاکر معاون شورای امنیت آمد و جنرال مرادعلی خان آمد و بعد دیدیم که یک گروپ بسیار کلان وکلای غزنی و بعضی از موسفیدان آمدند. گفتند که حالا ما آمده ایم که ما و شما در این تالار بنشینیم و صحبت کنیم.
ما گفتیم که قرار این نبود. قرار بود که اشرفغنی بیاید، کامره هم نصب است، برای مردم گپ بزند. ما که دیگر حرفی نداریم. قطعنامه خواست مردم است. آن را اوکی میکند یا نمیکند؟ همان بود که گفتند آقای اشرفغنی گفته است که معصوم ستانکزی گپ بزند. ما گفتیم که اول، ما با این گروپی که آمده اند، با اینها ما نشستنی نیستیم. دوم این که تا خود اشرفغنی نیامده، ما گپزدنی نیستیم. همان بود که اینها میخواستند دوستان را ببرند به داخل تالار. باز زدنک شد. کشکشک شد بین وکلا و بین ما. بعد دروازه را بچهها با لگد زدند. باز گپ خراب شد و معصوم ستانکزی آمد و گفت که مرا فقط پنج دقیقه وقت بدهید که رییسجمهور را بیاورم. بعد کسی به گپ معصوم ستانکزی نکرد،.جنرال مراد گفت که ما یک خواست داریم که کسانی که به عنوان موسفیدان آمده اند، شما اینها را قبول کنید که در جمع شما باشند و رییسجمهور بیاید و گپ بزند. ما گفتیم که هرگز نه. ابداً. این جمع که باشند، ما نشستنی نیستیم، صحبت کردنی نیستیم.
معی که بودند شاید شما در تلویزیون دیده باشید که لایف پخش کردند. بعد، همان بود که گفتند رییسجمهور بعد از پنج دقیقه شما را میبیند و این جمع هم نباشد. مرادعلی خان گفت: من باشم یا نباشم؟ دوستان گفتند که خودت باشی. از آن تالار ما انتقال پیدا کردیم به یک جای دیگر. گپ ما این بود که در صورتی ما این گپ را قبول داریم که لایف پخش شود. گفتند این را هم حل میکنیم. وقتی که آنجا رفتیم و نشستیم، بعد از ۲۰ دقیقه یا بیشتر، اشرفغنی، داکتر عبدالله، آقای محقق، آقای دانش، آقای علومی و اینها آمدند در تالار. وقتی که آمدند ما گفتیم که مسألهی لایف چطور شد، گفتند که همین کامره همینجا آماده است. این کامره شما را میگیرد و پخش میکند. ما هیچ از این خبر نیستیم که گروه فتنه پیش از ما به نمایندگی از این مردم لایف صحبت کرده اند و لایف مردم افغانستان این را دیده اند که اکثریت کسانی که آنجا بودند، در تظاهرات نبودند. همین که ما را نشانده بودند، جلسهی شورای امنیت نبوده، در تالار که ما بودیم، جلسهی همین موسفیدان بوده و به صورت لایف بوده. بعد که ما گفتیم مسألهی لایف چطور شد، گفتند که کامره همین جا هست. شما را میگیرد و پخش میکند. از دوستان شما، اول یک کسی به نام کریمی به نمایندگی از خانوادههای شهدا، این قدر زیبا صحبت کردند و گفتند که اشرفغنی، تو که میگفتی افغانی از افغانی برتر نیست، یک کسی را نام بردند که تو او را در تبادلهی دوازده تروریست، در بین سه روز رها کردی، از عزیزان پشتون بود، در مقابل پول بسیار هنگفت؛ ولی عزیزان ما ماهها، بیشتر از هشت ماه تیر شد، تو کوچکترین اقدام نکردی. یعنی تو یک آدم متعصب استی و این شعارهایی که دادی، قابل قبول نبوده اند. بعد تاریخ به تاریخ همین قضایا را صحبت کرد، بسیار زیبا صحبت کرد. بعد از او، داوود ناجی صحبت کرد. داوود ناجی هم بسیار زیاد مقبول صحبت کرد. بسیار زیبا صحبت کرد. گفت که بیش از یک میلیون نفر به صحنه آمده اند، بدون این که کوچکترین دکانی آسیب ببیند یا بینی کسی خون شود، کیلومترها فاصله را تا پیش ارگ آمدند؛ ولی این شما بودید که بر روی این مردم و این حرکت مدنی فیر کردید و گفته شد که بیش از نه نفر زخمی است و شما بودید که فیر را شروع کردید و بعد هم شما اجازه دادید که بیایید در داخل که صحبت کنیم.
بعد از او، رییسجمهور صحبت کرد. رییسجمهور تهدید کرد. یک قسمت صحبتش بسیار خوب بود. در قسمت بعدی صحبت خود اشرفغنی گفت که این گپهای شما قابل قبول نیست، این چیزهایی که شما میگویید، ما را تهدید نکنید، ما رییسجمهور انتخابی استیم. تهدید او که مطرح شد، سمیع درهای ایستاد شد و گفت که این لحن تو لحن رییسجمهور نیست. تو ما را تهدید نکن، ما از کشتن نمیترسیم، از زدن نمیترسیم، این ملتی است که خون داده اند. باز بین ما و رییسجمهور جنجال شد. بعد داکتر عبدالله مایک را گرفت. همانجا جنجالک شد. اولین حرکت شان، وقتی که از تالار برآمدیم، با کلاشینکوف، گفتند که کوچکترین حرکت شما اینجا قابل تحمل نیست. در همانجا هم که ما نشسته بودیم، تمام چهار اطراف ما، همه دستها در ماشه ایستاد بودند. با این هم، دوستان شما بسیار جانانه صحبت کردند و بعد داکتر عبدالله خواستهای شما را گفتند. مسألهی خواستهای شما و قول اردو را. اشرفغنی گفت به هیچ وجه ما پیسه نداریم، شما میدانید که ما یک دولت وابسته استیم؛ پیسهی ما مربوط میشود به خارجیها. خارجیها یک نفر را اضافه از این تشکیل قبول ندارند. برای ما این قول اردو قابل قبول نیست. مسألهی تپهی شهدا، دو نفر را از کجا پیدا کرده بودند، به نام خانوادهی شهدا آورده بودند، بعد این دو نفر که آمدند گفتند که ما قبول نداریم که شهدای ما در یک تپه دفن شوند. ما میخواهیم در جاغوری باشند، مادران و زن و همشیرههای شان باید ببینند. ما فهمیدیم که مکمل توطئه است. دسیسه، آشکار و هویدا بود. اشرفغنی گفت: این است، ببینید که خانوادهی شهدا چه میگویند. مردم تپه میگویند، ببینید که این خودش میگوید که ما شهدا را به جاغوری میبریم. این که این دو نفر را از کجا پیدا کرده بودند و شما در تلویزیون دیده اید و ما در جریان نیستیم، به عنوان این که خانوادهی شهدا.» (برگرفته از ویدیوی سخنان ذوالفقار امید در بیست و یکم عقرب ۱۳۹۴)