
شیوهی تفکر مورچهای؛ شیوهی تفکری است که در آن فرانسیس بیکن به شکل تمثیلی و تشبیهی از مورچهها استفاده میکند؛ مورچهها مرتب دانه جمع میکنند، دانه جمع میکنند، دانه جمع میکنند و دانهها را ذخیره میکنند، ذخیره میکنند و ذخیره میکنند، تا بعد مصرف کنند. روی دانههایی که جمع میکنند و ذخیره میکنند، هیچ فرآوریای انجام نمیدهند، دانهها فقط به همان شکل و شمایل اصلی خود شان انباشه میشوند.
فرانسیس بیکن میگوید بعضی از مردم اینگونه استند؛ یعنی مثل بانک اطلاعات استند؛ مثل کتابخانه استند، اطلاعات زیادی جمعآوری میکنند؛ ولی آن اطلاعات را تحلیل جدیدی نمیکنند، نقد نمیکنند، چیدمانی جدیدی به آن نمیدهند، به نتیجهگیری جدیدی از آن نمیرسند و خلاقیتی به خرج نمیدهند؛ در نتیجه، اگر راجع به یک موضوعی از آنها بپرسید که موضوعی روزمره است نمیتوانند با اطلاعات ذخیرهای خود پاسخ دهند؛ مثلا آنها خیلی فلسفه خواندند؛ ولی نمیتوانند راجع به یک موضوع روزمره و یک انتخاب روزمره از فلسفه استفاده کنند، انگار که یک قفسه به نام قفسهی فلسفه در ذهن شان است که اگر از او بخواهید راجع به هگل صحبت کند؛ دو – سه ساعت صحبت میکند؛ اما اگر فکر کنید که دانستن تفکر هگلی در سبک زندگی او تغییری ایجاد کرده یا خیر، میبینید؛ او که هگل خوانده، کانت خوانده، دکارت خوانده، همانگونه زندگی میکند که همسایه اش که اساسا یک کتاب فلسفی هم نخوانده زندگی میکند.
حالا فردی که کل این بانک اطلاعات در شیوهی زندگی اش، در نحوهی تصمیمگیری اش، هیچ تاثیری نگذاشته است و فرد با این اطلاعات، نمیتواند تغییری در زندگی خود ایجاد کند، شیوهای از مواجهه با اطلاعات است که فرانسیس بیکن میگوید که شبیه مورچه است؛ اینها دانه جمع میکنند؛ ولی هیچ فرآوریای روی دانهها انجام نمیدهند.
امروزه ما با آدمهای زیادی روبهرو استیم که با همین شیوهی مورچهها با اطلاعات سر و کار دارند؛ مغز آنها هر روز به واسطهی کانالهای خبری، از طریق ماهواره، فیسبوک و تلویزیون بمباران میشود؛ این افراد راجع به خیلی چیزها اطلاعات دارند، از بازیهای جام جهانی فوتبال گرفته تا اطلاعات سیاسی مربوط به قارهی آفریقا؛ اما شما نمیبینید که در این اطلاعات، تحلیلی وجود داشته باشد، نقدی وجود داشته باشد و منجر به تصمیمی شود، علتش این است که آنقدر با بمباران اطلاعات خود شان را مواجه میکنند که وقتی برای حذف اطلاعات ندارند، وقتی برای گفت و گو راجع به اطلاعات ندارند، وقتی برای این که بروند اطلاعاتی را منبعیابی کنند و درستی آن را بسنجند ندارند، وقتی برای این که آن اطلاعات را که به صورت مختصر دریافت کردند، بگردند و مختصرش را در بیاورند ندارند، یک پاراگراف خوانده اند.
دانشمندان به این نتیجهگیری رسیده اند که سیاستمداران به این نتیجهگیری رسیده اند که فیلسوفان به این نتیجه گیری رسیده اند که؛ اما نه وقت این را کردند که بپرسند کدام دانشمند، در کجا و که به این نتیجهگیری رسیده است، نه وقت این را کردند که با دیگری راجع به این ماجرا به تفکر بپردازند، به گفت و گو بپردازند، در نتیجه اطلاعات این افراد هیچ تغییری در زندگی شان و دیگران ایجاد نمیکند و منجر به تولید دانش و کارآفرینی و خلاقیت نمیشود. این افراد اطلاعات را فقط ذخیره میکنند تا بتوانند از آنها حرف بزنند، نه این که آن اطلاعات را در متن زندگی خود پیاده کنند.