گام اول – کلاه سفید
ادوراد دوبونو، پدر تفکر خلاق، ابداعکنندهی تکنیک شش کلاه تفکر است.
دوبونو با ارایهی تکنیک شش کلاه تفکر، سعی میکند به دیگران بیاموزد که تکبعدی فکر نکنند، به تفکر خود وسعت بدهند و به راههای خلاق بیندیشند و در نهایت با یک هماهنگی مدبرانه نتایج را طبقهبندی کرده و در تصمیمگیری از آن استفاده کنند. در این تکنیک، افراد با گذاشتن هر یک از کلاهها بر سر شان، سبک فکری شان را بر اساس رنگ کلاه تغییر میدهند. در واقع، این افراد سعی میکنند نقش بازی کنند. یکی از مهمترین موانع تفکر در زمینههای مختلف ، عملکرد تدافعی ما است. ما با گذاشتن هر یک از کلاه بر سر خود، این فرصت را به خود میدهیم تا بدون تعصب و پیشداوری در نقش خصوصیات فردی آن کلاه، در بارهی موضوعات مختلف فکر کنیم و حرف بزنیم.
احتمالا در زندگی خود این تجربه را داشتید که به خود بگویید تا دهن باز کنید، شما را از صحبتکردن پشیمان میکنند، یا این که طرف مقابل تان به شما بگوید؛ اصلا من را درک نمیکنی و متوجه نیستی که چه میخواهم و چه میگویم، یا این که این تجربه را داشته باشید که بعد از جلسه با خود بگویید؛ چه جلسهی خستهکنندهای، آخرش هم نفهمیدم چه اتفاقی افتاد و نتیجهای نگرفتم. معمولا چنین تجربههای ناخوشآیند و ناامیدکنندهای، ناشی از نداشتن مهارت کافی ما در ارتباط برقرارکردن، شنیدن و بیانکردن خواستها و نیازهای ما به یکدیگر است. ما یاد نداریم و آموزش ندیده ایم که به نحوی موثر و مفید یکدیگر را بشنویم و این نشیدن و یا شنیدنهای اشتباه باعث ایجاد تعارض و تنش میان ما و دیگران میشود.
ادوارد دوبونو با معرفی این کلاهها، ساختاری را برای ما معرفی میکند که میتوانیم آن را در جلسات و گفتوگوهای روزمرهی خود تمرین کنیم تا بتوانیم به نتایج مطلوبی برسیم. من تلاش میکنم در این بخش، به اولین کلاه؛ یعنی کلاه سفید بپردازم.
اولین تمرینی که باید انجام دهیم این است که تلاش کنیم در شروع جلسه و گفتوگو ذهن خود را از تحلیل و پیشداوریها و بایدها و نبایدها خالی بکنیم. در شروع، بدون این که تحلیل و تفسیری انجام شود یا احساسات و نگاههای خاصی به موضوع را در خود داشته باشیم، نیاز است تلاش کنیم که هر اطلاعاتی داریم را ارایه کنیم و اطلاعات طرف مقابل را نیز بشنویم.
در واقع کلاه سفید مربوط به واقعیتها، اطلاعات و ارقام ملموس میشود. سفید، رنگی خنثا و منفعل است؛ یعنی باید تلاش کنید تا با حالتی منفعلانه درست مانند یک ظرف خالی اطلاعات را دریافت کند. کلاه سفید با موضوعات و شکلهای انفعالی سر و کار دارد. کسی که این کلاه را گذاشته، واقعیتها را بدون هیچگونه قضاوتی مورد کنکاش قرار میدهد. مثل یک کمپیوتر، بدون دخیلکردن احساسات و عواطف و تنها بر اساس دادهها عمل میکند و نتیجه را ارایه میکند. فردی که این نقش را بازی میکند واقعیتها را بیطرفانه و بدون سوگیری بیان میکند و به تحلیلها و تفسیرها کاری ندارد. پس هنگامی که کلاه سفید را بر سر میگذاریم، تنها به اطلاعات محض کار داریم و تمرین میکنیم؛ در ابتدا تنها اطلاعات را جمعآوری کنیم، بدون این که قضاوت و تفسیری نسبت به آن داشته باشیم. با گذاشتن کلاه سفید بر سر خود در واقع اولین قدم برای رسیدن به جلسه و گفتوگوی مطلوب را خواهیم برداشت.