تعریف نقشهای زنانه و مردانه از بدو تولد تا اکنون به شدت در کودکان نهادینه و همین تعاریف مدام در سرتاسر زندگی ما توسط خود مان، دیگران به خصوص رسانه تقویت میشود. ما به واسطهی هویتگماری اجتماعی مان، بخشهای مشخصی از شخصیت مان را رشد داده ایم؛ در حالی که بخشهایی از آن را سرکوب کرده ایم.
این برنامهریزی روشی از پیش تعیینشده، سفت و مکرر برای عملکرد در زندگی را به وجود میآورد که در نهایت باعث شکلگیری پیشنویسهای پیشپاافتاده و مبتذل ما میشود.
در چنین پیشنویسهایی، مردها تشویق میشوند که منطقی، تولیدکننده و سختکوش باشند؛ اما نباید هیجانی و در تماس با احساسات شان باشند؛ یا این که آشکارا عاشق شوند. از طرف دیگر، زن نباید منطقی فکر کند، یا بتواند حساب و کتاب کند، قوی و تولیدگر باشد. او میتواند در مردی که با و در ارتباط است، عملکردهای احساسی و هیجانی که در او نیست را تامین و جبران کند و در عوض، مرد برای امرار معاش او کار بکند.
به واسطهی گرفتن چنین پیشنویسهایی از محیط ما، احساس ناکاملبودن میکنیم و مدام در حال یافتن نیمهی دیگری در زندگی خود استیم؛ نیمهی دیگری که در مردان نقش احساسی و هیجانی شان را تکمیل کند و در زنان بخش مولد و قویبودن شان را. از این رو در جامعه با افرادی مواجه استیم که بخشی از ظرفیتهای وجودی شان بیاستفاده و حتا سرکوب شده است، که در بخشهای آینده، بخشی از پیشنویسهای مبتذل در زنان و مردان را باهم مرور میکنیم.
پیشنویس مادر فداکار
مادری که دارای پیشنویس فداکاری است، مسیر زندگی اش را صرف مراقبت و تغذیهی دیگران میکند. این دیگران میتواند فرزندان، همسر و خانوادهی همسر باشد. این مادر بیش از آنچه که پرداخت میکند دریافت میکند؛ دیگران نیز یاد گرفته اند، به اندازهای که این مادر از آنها مراقبت کند و یا آنها را تغذیه کند، برای او ارزش قایل شوند و زمانی که این زن نتواند مراقبت و تغذیه را انجام بدهد، باعث نبود رضایت و ناراحتی دیگران میشود.
از این رو این زن رابطهی خود با دیگران را به واسطهی کارهایی که برای آنها میکند، احساس میکند و از این رو خود را کماهمیتترین عضو خانواده میبیند و همیشه نیازهای دیگران را مقدم بر نیازهای خود میداند؛ در ابتدا اجازه میدهد دیگران غذا بخورند و اگر غذایی ماند او بخورد، در همه موارد اولویت را به دیگران بدهد، توجه و نوازش را از طرف دیگران به خاطر خودش دریافت نمیکند؛ بلکه به خاطر کارهایی که برای دیگران انجام میدهد دریافت میکند.
این مادر هر زمانی که خلاف این وضعیت عمل کند، دیگران از او عصبانی میشوند. چنین مادری حتا اگر اوضاع اقتصادی خانه خوب نباشد تا بتواند نیازهای مراقبت و خدماتی خود را نسبت به دیگران انجام دهد، نگران و مضطرب میشود؛ زیرا دیگران چشم شان همیشه به طرف مادری است که نیازهای آنها را تامین کرده است و از دست او غذا ، لباس تمیز و اتوکشیده و خانهی تمیز و مرتب و محیط گرم را دریافت کرده اند.
از این رو در صورت نداشتن آنها از اولین فردی که عصبانی میشوند مادر است.
فردی که در نقش مادر فداکار ظاهر میشود، فردی است که جامعه بی آن که تشویق کرده باشد که به سمت استقلال و خودبودن پیش برود، به سمت بودن برای دیگری او را سوق داده است؛ پتانسیلها و ظرفیتها وجودی او را سرکوب کرده است، بخشهای از شخصیت او را خاموش ساخته و او را بیکفایت و ناتوان ساخته است، تا فقط خدمات ارایه کند و خودش را سرکوب کند.
این سرکوب و خوبنبودن باعث مسایل و مشکلات بسیاری در فرد میشود، که یکی از مهمترین آنها این است؛ مادری که امنیت را تجربه نکرده است در رابطهی خود با دیگران و دیگران به صورت شرطی او را دوست دارند، نمیتواند رابطهی ایمنی با فرزندان خود برقرار کند و این چرخهی دلبستگی ناایمن در افراد بازتولید شده و افراد ناامن در جامعه افزایش پیدا میکنند.