
فرهنگ هر جامعه یکی از فاکتورهای اثرگذار روی مسایل انسانی است و نوع نگاه انسان را نسبت به پدیدهها و اتفاقها تعیین میکند. یکی از مسایل بسیار مهمی که فرهنگ روی آن تاثیر گذاشته است، بینش انسان نسبت به احساسات و هیجانها است. در جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، به سمتی سوق داده میشویم که در بروز هیجانهای خود خویشتنداری کنیم و حتا با بروز هیجانها در جامعه، ممکن است به ما برچسپهای ضعیفبودن و یا سبکبودن را بزنند؛ اما چیزی که نسبت به آن آگاهی نداریم، تاثیر هورمونهای بدن بر نوع احساس ما است؛ مثلا هورمون کورتیزول که از غدد فوق کلیهای ترشح میشود و در تجربهی ترس و ستیز و گریز ما نقش دارد، یا هورمون دوپامین که باعث ایجاد سرخوشی و شادی در فرد میشود. اینها هورمونهایی است که در بدن ما ترشح میشود تا احساسات و هیجانهای متفاوتی را تجربه کنیم و خود را نسبت به موقعیت تنظیم کنیم. حالا میبینیم که وجود هیجانها و احساسات در بدن، یک امر طبیعی و الزامی است که بقای ما را تامین میکند؛ اما متاسفانه وجود بعضی از نگاه و باورهایی که پشتوانهی علمی ندارد باعث میشود جلوی جاریبودن یک امر طبیعی را بگیریم. احساسات و هیجانها در بدن ما جاری استند و اگر راهی برای بروز به بیرون پیدا نکنند، به مرور زمان تاثیر آن روی بدن آشکار میشود؛ مثلا اصطلاحی داریم: اشکی که راهی به بیرون پیدا نکند، بر میگردد در بدن میچرخد و اعضای بدن را میگریاند.
در واقع ممکن است در اطراف خود افراد بسیاری را دیده باشیم که لحظههای بحرانیای را طی کرده اند؛ ولی نتوانستند احساسات خود را بروز دهند. این افراد به مرور زمان دچار دردهای مزمنی میشوند که ریشهی عصبی دارند و ناشی از بحثهای هیجانی و احساسات است. در نتیجه احساسات و هیجانها بخش بسیار مهم، اساسی و ارزشمندی در وجود ما استند که نیاز است که آنها را به رسمیت بشناسیم، بپذیریم و نحوهی بروز شان را به نحوی صحیح بیاموزیم.
ادوارد دوبونو، برای این که بتوانیم احساسات و هیجانهای خود را به رسمیت بشناسیم و آنها را به نحوی صحیح و به جا بروز دهیم، تکنیک کلاه سرخ را برای ما معرفی میکند. در واقع کلاه سرخ، کلاه متکی بر احساسات است. رنگ سرخ نشانهی خشم، شور و هیجان است. در کلاه سرخ، بینش هیجانی و جنبههای احساسی و غیراستدلالی مد نظر است. در واقع این کلاه ابزار مناسبی برای بیرونریختن احساسات است. این احساسات است که تفکر ما را شکل میدهد و آن را با نیازهای ما و مقتضیات زمانه متناسب میکند. استفاده از کلاه سرخ به متفکر فرصت ارایه در مورد موضوع مورد بحث را میدهد.
در واقع، بعد از این که توانستیم کلاه سفید را بر سر گذاشته و اطلاعات را بدون هیچگونه قضاوت، تحلیل و بررسیای دریافت کردیم، نوبت به کلاه سرخ میرسد که حالا احساسات خود را نسبت به اطلاعات دریافتی بروز دهیم؛ این احساست میتواند شادی و سرخوشی، میتواند نارحتی و یا اندوه باشد. به عنوان مثال؛ هنگامی که دوست ما خبر رفتن و مهاجرتش را از افغانستان به ما میدهد، در ابتدا تلاش میکنیم که اطلاعات موجود را دریافت کنیم که کجا میرود، چرا می رود، چگونه میرود؛ یعنی در ابتدا کلاه سفید بر سر میگذاریم و پس از آن، کلاه سرخ بر سر گذاشته و احساسات خود را به او بروز میدهیم. به عنوان مثال؛ برایش میگوییم که خیلی برای ما عزیز است، و از این که کنار ما نباشد ناراحت و غمگین میشویم؛ یا این که خوشحال استیم که میتواند آرزوها و خوستهایش را در جای دیگری دنبال کند.